مجید نفیسی دو ایرانی در پاریس
باید به آب دست بزنیم
مگر از "ازبک" و "ریکا" کمتریم
آن دو شخصیت خیالی
که مونتسکیو چهار قرن پیش
از اصفهان به پاریس آورد
مهدی استعدادی شاد چرا برای ما «تبعیدی و مهاجر»، همچون همتاهای متفاوت،
دیگر تعریف جامع و مانع نیست؟ وانگهی با افزایش شمار آن فرصتجویان، رژیم حاکم هم به صرافت پُر کردن جیب خود از ارز خارجی میافتد. گرچه شاید خطر زیر را نیز حس میکند. این که آمد و شد خارج نشینان میتواند باعث رشد کفر،آلودگی اُم القرای اسلامی و نجس شدن دست و پای نظام مقدس گردد. بطوری که ستون حاکمیتش بلرزد. در نتیجه بهفکر چاره هم میافتد. تیم نظارت نه فقط برای آمد و شد بلکه همچنین رفتار در فرنگ مهاجران میسازد. یکسری را به دیار کفر صادر میکند تا فرهنگ معنوی اما مبتنی بر ریای خود را رواج دهند. البته این که برخی از صادرشدگان رژیم گاهی در فرنگ زیر آبی میروند ربطی به حفظ شئونات اسلامی در انظار مهاجران نمییابد. همه با هم جا نماز آب میکشند.
طاهره بارئیاز پشت کوه نور، اینک جام حقیقت طلوع خورشید را به انتظار بودن
با کف پا چند لحظه، خاک را کاویدن
حیرت همیشه!
آینه ای که در آن چهره خود نتوان دیدن.
رضا بی شتابفرزندِ پاییزم
برگی پریشان در سخن آمد مُنوَّر:
من سُرخیِ مَی بوده ام در روحِ ساغر
مَی مُرده وُ ساغر تهی من بی پناهم
فرزندِ پاییزم غم انگیزم چو آذر
اسد سیفهمجنسگرایی و پیشینه آن در ایران
بخش سوم: جنس و جنسیت آنچه امروز از واژگان جنسی استنباط میشود، تا همین چند دهه پیش کاربرد و معنایی دیگر داشت. میل و خواهش جنسی نیز در این چند دهه دگرگون شده است. واژگان نو آن بار معنایی پیشین را ندارند، به دنیای امروز و روابط تنخواهی عصر جدید تعلق دارند؛ جنسیت، دگرجنسگرایی، همجنسگرایی تا سالها پیش در فرهنگهای زبان جایی نداشت. دنیای مدرن در رسیدن به این مفاهیم راهی طولانی را درک و تجربه کرده است.
رضا بهزادییک روز گرم از فاصله دور میشد دید که آنها از گرما، گرسنگی و تشنگی گیج و منگ و سرگردان هستند. دوروز تمام ژاندارمری و شهرداری خود را مشغول جمعآوری زنده و مرده این موجودات کردند. بازار قدیم شهر و بازار سبزی فروشی خالی از سکنه همچون نمره یک و محله شهرداری و خیابان رضاشاه از ترس آفتاب داغ و شرجی طاقتفرسا همچون دیگر محلههای شهر به خواب مصنوعی رفته بودند.
آندرآس برنارد «کوه جادو»: هتلی مجلل در آستانه پرتگاه* (به مناسبت صدمین سال انتشار کوه جادو) در سالگرد انتشار این رمان، کوه جادو ارتباط بیشتری با زمانه ما یافته است، چیزی که در دهههای پایانی قرن بیستم کمتر دیده میشد. برای مثال، کسانی که این کتاب را در دهه ۸۰ یا اوایل دهه ۹۰ میلادی بهعنوان دانشجو خواندهاند، شاید به یاد آورند که توصیف بیماران روس در برگهوف – شخصیتهای میز «خوب» و میز «بد» روسها – چقدر برایشان بیگانه و شبیه به داستانهای فولکلوریک بود و هیچ شباهتی به واقعیت سخت زندگی در شوروی نداشت.
علی اصغر راشدانکفش کهنه جهود خانوم حقوق و بودجه ی خانواده اجازه نمیده واسه یه گله بچه، هرماه کفش بخرم، فقط میتونم نزدیک عید نو روز، واسه هرکدومتون یه جفت بخرم، میباس ازخرج و خوراک همه بزنم که بتونم برسونم. ده بار گفته م، مسئول مواظبت و نگهداری از کفش، شخص خودت هستی، فوتبال قدغن، پوزه کفش به جدول زدن ممنوع، خرخره کشی با همشاگردیا و دویدن بی قاعده قدغن، گوش ندی و کفش نازنین رو پاره کنی، باید با کفش پاره بری دبیرستان وپی خجالت از بچه های مدرسه ودبیرا رو به تنت بمالی...»
منظر عقدایی من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود کتاب فریده قهرمان ندارد. همه اعضای خانواده انسانهایی واقعی هستند که برای زندگی مبارزه میکنند و با اجرای احکام ناعادلانه تاوان میدهند. حتی در برخورد با تقاضای طلاق همسرش شوهرش را قضاوت نمیکند و از خود قهرمان نمیسازد. او شخصیت خود را حتی در این برش از زندگی برجسته نمیکند و به روایت واقعه بسنده میکند. سرشت زنانه او به گونهایی دیگر برخورد میکند. دغدغه او مثل هر مادری کودکانش است.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )... مهلتی بایست تا خون شیر شد (بازگشت به حکایت دژ هوش ربا) پادشاهی خردمند پسرانش را به سیر و سیاحت در کشور فرستاد تا با فوت و فنِّ حکومت آشنا تر شوند؛ اما ایشان را از رفتن به قلعه ای بنام «ذاتُ الّصُور» یا «دژ هوش ربا»بر حذر داشت.آنان ظاهرا نصیحت پدر را اطاعت کرده رهسپار شهرها و قصبات دیگر شدند تا اینکه به نزدیک آن دژ رسیدند . خار خار آن منع، طمعِ دیدار ِ پنهانی آنجا را در دلشان افروخت. درون قصر آن دژ انواع تندیس های زیبا هوش را از سر می پراند.
رضا بی شتابعصرِ قصابانِ عقل
آدمی هم شد عدد فرد وُ فریب
با امید وُ آبرومندی غریب!؟
عقل را در برقع وُ بند وُ نقاب
زندگی گهوارۀ مرگی مهیب
سيروس"قاسم" سيف«کلام سی و نهم از حکایت قفس- کشف ماده ای خطرناک درخاک قبرستان های قدیمی»
من قطع نکردم! فکرها و خواب های سوژه ات بود که اومد رو خط!..... می بينی چه ولتاژ بالائی داره!....... وقتی مياد، هر ولتاژی رو که بذاری سر راهش، ميشکونه و ميره جلو! خلاصه، خيلی باس مواظبش باشی که با اين خواب و خيالاتی که می بينه، کار دست خودت و ما، نده!).
ناصر مهاجربه یاد بیدار باقر مؤمنی در نخستین سال خاموشیاش باقر مؤمنی، روشنفکری بود پُرکار، زحمتکش و جسور. سخت سیاسی؛ اما مخالفِ سیاستبازی. تا روزهای آخر زندگی، اخبار ایران و جهان را به دقت دنبال میکرد و به تحلیل رویدادها مینشست. از جمهوری اسلامی بیزار بود و ناقد نظام سرمایهداری. پای ثابت جنب و جوشهای اپوزیسیون برانداز به شمار میرفت. فردی پیشرو و متجدد بود؛ نیز دموکراتی راستین و پایبند به اصول. اهل دوستی بود و مدارا و مروت. برای دوست از هیچ چیز فرو نمیگذاشت. همسرش را عاشقانه دوست میداشت و یگانه پسرش را پارهی جانش میدانست. انسان بود؛ انسانی خوشرو، خوشخو و خوشپوش که زیباییهای زندگی و نیککرداری را برمیکشید و سُفلگی، فرومایگی و نابکاری را برنمیتابید؛ و نیز خوارداشت آدمی را. تا به آخر آرمانخواه ماند و باورمند به سوسیالیسم، آزادی و رهایی بشر.
نسيم خاكسارشاعری که در خود شکفته است (تاملی بر دو شعر از سید علی صالحی) چه اتفاقی میافتد که یکباره و ناگهان شاعری در خود میشکوفد و با کلماتی که صلابت سنگ و شفافیت آینه دارد، جامعه، جهان و مرتبههایی از واقعیتهای وجود انسانی را در شعری جا میدهد همواره رازی است نیافتنی و معمائی است حل نشدنی. راز و معمایی که تنها راه حس و درک آن، تا آن اندازه که مجموعه درهم بافته کلمات و تصویرهای ابداعی آن شعرها راه ورودی باز بگذارند، خواندن و همواره خواندن آنها است. مثل شعرهایی که سیدعلی صالحی در این سالهای اخیر نوشته است. شعر "خویش"(۲) در همان بندهای نخست تو را میخکوب خودش میکند.
مهدی استعدادی شادگسست از عادت و سنت برای مشاهده و پژوهش پیرامون چنین پدیدهای بطور نمونه افرادی را میتوان مثال زد که با برش از عادت شخصی و برش از سنت موروثی برجسته گشتهاند. از پیشدادههای شناختی خود میدانیم که باز تولید سنت را همواره نهادهای وابسته بر عهده دارند تا الگوهای مطلوب خود را به عادت مردمان تبدیل کنند. چنان که شاگردانی را برای تداوم رویکردها و اهداف خود به درجات استادی میرسانند.
طاهره بارئیامروز برف، گوئی همیشه و از دیرباز
و امروز، حالا
مهمان علفهای سبزند
و قلبشان را چسبانده اند به زمین گرم
تا شعله های تکلم جانشان را آب کند
مجید نفیسیجمالزاده و مشکل وطن در زمانی که جمالزاده تصمیم به اقامت در خارج از ایران گرفت شمار مهاجران ایرانی در کشورهای غربی کم بود.اما امروزه که میلیونها ایرانی بیرون از ایران زندگی میکنند بهتر میتوان دریافت چرا جمالزاده در انتخاب محل زندگیش تصمیم درستی گرفت زیرا سکونت در ژنو به او اجازه داد که هم به زبان فارسی از مشکل وطن بنویسد و هم از مواهب مردمسالاری در سوئیس بهره گرفته با آزادی و حیثیت زندگی کند. انتخاب محل سکونت یک تصمیم فردی است و برای همه نمیتوان از پیش یک نسخه پیچید.
رضا بی شتابراهزنانِ زندگی گوش کنید عاشقان؛ سوز وُ گُدازِ بی شمار
عشق نَفَس نمی کشد؛ شهر پریش وُ زارِ زار
مُرده زمین مُرده زمان نیست نشانِ آسمان
راهزنانِ زندگی بر در وُ بام وُ در گذار
س. سیفیکرامتهای درویشان در منطقالطیر حوادث منطقالطیر عطار حول و حوش یک داستان اصلی میگردد که از آن به عنوان داستان سیمرغ یاد میشود. اما عطار (۵۴۰- ۶۱۸ق.) دهها داستان فرعی را نیز به این داستان اصلی پیوند میدهد. این داستانهای فرعی همه در راستای روشنگری از درونمایهی همان داستان اصلی عمل مینمایند. او در همین داستانهای فرعی از عملکرد درویشانهی بسیاری از صوفیان تقدیر نمودهاست تا رفتارهای درویشی ایشان برای مخاطب و خواننده نمونه قرار گیرد.
محسن حسامطرح یک چهره؛ ریحانه انصارینژاد یحانه، حالا اگر یادت باشد پس از برگذاری جلسه دادرسی، وکیل مدافع تو - راضیه زیدی - لایحه دفاعیهاش را به دادگاه ارائه داد. کمتر از دو هفته پس از برگذاری و این جلسه، دادگاه ترا از بابت اتهام - اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور - به چهار سال حبس تعزیری محکوم کرد. به عقیده وکیل مدافع تو، قاضی -مجازات اشد- را در نظر گرفته بود. حالا تو اینجا هستی در بند زنان محصور در دیوارهای اوین.
بتول عزیزپورهفت شعر* مهتاب عمودِ سنگ چین بر رجزخوانی گوش
هیجان معلق در آسیب ماندگار
افق بینشاطِ ابهام و اتهام
و تفهیمی نامتراکم
در انتشار مجوز
ایوان کلارک سه داستان برق آسا ترجمه علی اصغرراشدان این روزها به خاطر چه به تلویزیون خود مجوز می دهیم؟ برنامه مسابقه، کاناپه آشپزی برای سیب زمینی، تکرارهای خرید خانه. رتبه بندی بینندگان با سرعت برگ های پاییزی سقوط میکند. برای یک کمپانی تلویزیون اکثریتی کار که میبردم، نمایشنامه نویس ها نظریات تازه یکدیگر را شبیه توپ های پینگ پونگ گرد آوردیم، استفاده از فرهنگ لغت موضوعات برای تیتراژ گام های مات. حالا یک مترجم آزاد در حال مبارزه هستم، رقابت با جوانان تازه نفسی که ارزانتر هستند و فیلمنامههاشان را با فحاشی توام میکنند تا تماشاگر بنشیند و توجه کند.
فهیمه فرساییحذف نیمهی دیگر زن در دنیای خیال* جنسیت در ایران همواره در چارچوب گفتمانی مردسالارانه تعریف شده و بررسیهای هستیشناسانه و معنایی هم همیشه از دیدگاهِ متاثر از این گفتمان صورت گرفته است. در این نظام اصولا زن، محلی از اعراب ندارد، در واقع حذف شده و اگر مورد توجه قرار بگیرد، در بهترین حالت به عنوان “جنس دوم” ردهبندی و ارزیابی میشود. به عبارت دیگر، جایگاه و هویت زن با به رسمیت شناختن این حذف معرفتشناسانه که نشان از اعمال خشونتی قدیمی و جاافتاده دارد، تعریف شده است.
ا. رحماندنیایِ واژگون
اینجا کجاست..؟
اینجا که من هستم
حتی نام خودم را فراموش کردم
و آن تصویر در دیدگانم
حقیقت دارد،
کتاب، برگِ خزان است
منوچهر برومند سهاخزان غمگين * خزان در رهگذارى رو به پايان
همى مى رفت لنگان لنگ لنگان
فروزان مجمر١خورشيد بى تاب
به لرزانى نمايان گشته در آب
|