new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

تنهایی

از تاکِ سُرخِ قلبم
قطره جامی
در برهوتِ سرگردانی
پیامی نیست
تا
بیفروزم آتشی



nafisi.jpg
مجید نفیسی

امید

امیلی دیکنسون «امید» را
پرنده‌ای می‌خوانَد
که در جان او آشیان دارد
و بی‌آنکه از او دانه‌ای بخواهد
پیوسته آواز می‌خواند.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

شرابِ روشنِ عشق

دست وُ دل بازتر از بزمِ بهار
دیده ای؛همنفسِ خوبِ دیار؟
شهپر عشق کنون شعله کشان
سردی وُ یأس بسوزاند وُ خار



حسن جلالی

شوقِ دیدارها،

روزی آخر
همه‌ چیز به پایان می رسد
مثلِ نجوا در تاریکی 
و تنپوشِ سیاه
مثلِ خواندن هُوره مادران 
برای زخمهایِ آرمیده در قلب زمین 
مثلِ هولِ بیگاهِ شبانه 



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

رفوگر گلیم دَمِ تحویل سال نو

گلیم کف اتاق را
به داربست ستون های نور سپرده اند
دوباره می بافند
یا رشته وا می کنند از هم
شاید هم به دندانه های درخشان خورشید قلابش میکنند



jalal-rostami.jpg
جلال رستمی

نگاهی به دو فاجعه ی انسانی در دو پرده، پس از ۲۰ سال

در فاجعه اول، خشم و نفرت و خشونت باز تولید می شود و در دومی عشق و علاقه به فرهنگ و هنر. در اولی حکومت بر بودجه ی نظامی-امنیتی خود می افزاید و در دومی بودجه ی نگهداری از کتابخانه ها ی قدیمی افزایش می یابد. در هر دو ماجرا ستادهای بحران تشکیل می شود. در یکی برای ادامه ی خشونت و سرکوب با قاطعیت بیشتر، ودردیگری برای رسیدگی به وضعیت سایر کتابخانه های مشابه و تهیه طرحی برای پیش‌گیری از تکرار فاجعه.



new/mehdi-e-asad-s1.jpg
در گپی میان اسد سیف و مهدی استعدادی شاد

چهار دهه حضور فرهنگی جمهوری اسلامی بر ایران

مهدی شاد: در این چهاردهه اخیر دوباره بازسازی خلافت اسلامی را از طریق هوا و هوس دو خلیفه خودکامه شیعه بلاواسطه تجربه کرده ایم. به همین خاطر دارای تصوری گشتیم که اضمحلال و تباهی این شیوه کشور داری در گذشته چگونه میتوانسته باشد. به همین خاطر میزان همبستگیمان با دگراندیشان اعصار گذشته بمراتب بالاتر رفته است. تا حدودی پی برده ایم که آن حاکمان مرکب از روحانی نماینده خدا یا شاه و سلطان اسلام پناه چگونه رفتار می‌ کردند و در دوره اول اسلامی و دورۀ دوم میدانداری تشیع از صفویه بدین سو به تناوب کسب و کار جامعه و کشور را چطور سمت داده‌اند.
اسد سیف: حال با نگاه به گذشته جامعه‌ای می‌بینیم سراسر غرق در تضاد. از یک‌سو هزاران دانشگاه در سراسر کشور تأسیس شده، از سوی دیگر فارغ‌التحصیلان همین دانشگاه‌ها در حال گریز از کشور هستند. از یک‌سو علم و دانش و تحصیلات مدرن را می‌بینیم و از سوی دیگر "حوزه‌های علمیه" و رمل و اسطرلاب را، و می‌دانیم که فرق است میان عالم و علم دین با علم و دانش مدرن.



new/owlad-hartena1.jpg
محمد جواهرکلام

بچه‌های محله ما ؛ رمان پیشتاز نجیب محفوظ

این داستانِ کوچه‌ی ماست – یا بهتر بگویم – داستانهای کوچه‌ی ما. من تنها بخش اخیرشان را به یاد دارم، چون هم‌عصرشان بودم. اتفاقات کوچه را چون راویان دیگر، و آن تعداد بی‌شمارشان، نوشته‌ام. این داستانها را تمام بچه‌های کوچه‌ی ما از بر هستند. همان طور زنده که در قهو‌‌خانه‌ها شنیده‌اند، یا نسل اندر نسل به آنها رسیده. سند من همبنهاست، چیز دیگری ندارم. چه بسیار مناسبتها که این داستانها را پیش می‌کشند. هرگاه عرصه بر کسی تنگ می‌شد، یا از کسی بدرفتاری‌ می‌دید، به خانه‌ی بزرگ اولِ کوچه، در اول بیابان، رو می‌کرد و می‌گفت: «این خانه‌ی نیای ماست؛ ما همه از نطفه‌ی او هستیم. استحقاق اوقافش را داریم. پس این گرسنگی و تشنگی ما از چیست؟!»



new/amir-karab.jpg
امیر کراب

گناه عشق


رویاهای ما سیری ناپذیرند!
هر لحظه به شکلی اشتهای دیدن دارند
هر لحظه به شکلی روح ما را می نوازند
و ما غربت لحظه ها را نفس می کشیم
تا چشمانی در رویاهایت سرک می کشند



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

نتیجه دی. ان. ای

« شیش ماه گذشت، پس چی شد نتیجه این دی. ان. ای من، آق جواد گل؟ دلمون خوشه که یه رقیق و همپیاله چندین و چن ساله داریم که مدتیه نمیدونم دانشمند و زایشمند نانو تکنولوژی شده و چن سالیه تو موءسسه ی این کاره‌ها؛ واسه خودش عددی شده و سرتاپاش تو افتخارات مهمه غوطه میخوره. »



ا. رحمان

چشمان بیدار

صبح بر بامِ شهر 
چترش را می گشاید
نرمه باد بهار از پنجره نیمه باز
راه می کشد،
می گذرد از من وُ تختی که بیدار است
هوایِ خواب آلود خانه را می روبد



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

«کلام دهم از حکایت قفس»

....وباز، صدای " آخ واوخ و وای مامان گفتن شهوتناک هوشنگ " و صدای ليلا خالد که معترضانه دارد به طرف در خروجی آپارتمان می رود و فريادمی زند که :( وای! وای! برما! آهای آدم ها! آهاِی مبارزان دلير جنگل و شهر! کجا هستيد که ببيينيد! کجاهستيد که اين خرده برژواهای آپورتونيست نامرد و ترسو را ببينيد که برای حفظ بقای خودشان تا چه درجه ای سقوط کرده اند! – رو می کند به گروه مردانه- خاک بر سرتان! به شما می گويند مرد! به شما می گويند روشنفکر؟!).



masoud-noghrekar5.jpg
مسعود نقره کار

خوش صدایِ شیک پوش و با اتیکت در«عودلاجان»

بندرعباس دکتر هادی صدیقی بعد از مریض دیدن روزانه ما دکترهای تازه وارد به " پایگاه شکاری"، دکترناصر مجتهدزاده و دکتر مظفر میرحسینی و من را به شام، به یکی از رستوران ساحلی دعوت کرد، تو راهِ رفتن " کاستِ" فرامرز اصلانی را گذاشت. شرط و شروط های " اگه یه روز بری ...." را، که جدا ناشدنی از من ماند. کاست را قرض گرفتم و تا جایگزینش را نخریدم پس ندادم.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

نوروز تنها

من در سانتا مونیکا
تنها مانده‌ام
با بوی ماهی و سبزی پلو
و خیال مادرم
که هنوز سر سفره نیامده
تا بشقابهامان را پر کند.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

آهوی هامونِ نگاه


نوروز و ُ روزگارتان همیشه شاد وُ بهاری باد

نامِ تو چون؛ساحرِ برجستۀ جان
از تو سخن گفتی بسی؛پیر وُ جوان
عشقِ تو آتش زده بر خامُشی ام
مجمرِ جان شعلۀ سرکَشِ دَمان



masoud-delijani.jpg
مسعود دلیجانی

دَمی حیات بخش

سیر زیستن
سیری است سرشار
از سیاحتی موزون
در جلوه هایی نا موزون



new/Cover

نگاهِ پنچ زن
به رمان«روسپیان صادق ترین معشوقه های عالم اند!»

نقره کار با مهارت خواننده اش را به سفر در زمان میبرد در همان حالی که هوای شرجی را حس میکنی و بوی قهوه‌ استار باکس را استنشاق می کنی؛ سر از محله ای در تهران در ‌میاوری ‌و نوستالژی خانه، تکیه کلام های مادر، و بوی نان تازه دلت را می فشارد.
آنجا که درد فریب اشک سهراب را سرازیر می‌کند، باران را در زیر چشمت حس میکنی
وقتی که صدای کاردینال ترا به رویای ابی می برد. ناگهان هوای پاریس را و قطار را و رفاقت های قدیمی را نفس می کشی.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

کنسرت‌های تبعید

شهر به شهر
کشور به کشور
در کنسرت‌های انبوهت
کودکان تبعید را دیدار می‌کنی



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

ترس

خانم خوش منظر خوش برخورد خنده بر لب، نشست، انگار دو خانم همراه دیگر هم داشت که مشغول سفارش گرفتن قهوه بودند تا بیایند. آخرین قلپ قهوه تلخ شده‌م را نوشیدم، بلند شدم، اورکتم را پوشیدم، با خداحافظی ئی گرم، میز و خانم و کافه را ترک کردم. به جای خوشحال شدن، نمیدانم چرا اوقاتم بیشتر گه مرغی شد. باران هنوز و همانطور یک کله می‌بارید.



new/mansour-khaksar-01.jpg
عباس خاكسار

یادی از منصور خاکسار
در سیزدهمین سال مرگ خود خواسته او

با یک غزل و چند دوبینی و پاره هایی ازشعرهایش

یک بار دگر می زده تر آمده ام من
شوریده تر از جان سحر آمده ام من
پیگرتر از زخمه ی واگویه ی شبگیر
پرخاشگر از قعر خطر آمده ام من



new/mahmoud-mirmalek1.jpg
محمود میرمالک ثانی

مستاجر اتاق شماره پنج

شماره اتاق او پنج بود با یک مستاجر. از جنوب به تهران آمده بود و در قسمت صحافی یک چاپخانه مشغول به کار شده بود. حدود سی سال سن داشت و مجرد. تقریبا مدت شش ماه از اقامت او می گذشت و گزارش نامطلوبی نیز تاکنون از او به دست صاحب خانه نرسیده بود. زندگی برای او به آرامی پیش می رفت تا اینکه آن نامه مرموز و درخواست صاحب نامه برای ملاقات کردن او آرامش وی را کاملا برهم زده بود. هیچ دلیل و توجیهی برای ملاقاتی که انتظارش را نمی کشید به ذهنش نمی رسید تا حداقل کمکی شود برای آماده کردن خود. یقیناً من را با کس دیگری اشتباه گرفته اند و نباید جای نگرانی باشد. اما چرا هیچ نشانی از فرستنده در نامه نیامده؟ باید آن را شوخی تلقی کرد و به آن اهمیت نداد؟



new/bahman-parsa05.jpg
بهمن پارسا

آذین آیینه

چون گرد و غبارم که بر آیینه نشستم
پاکم مکن از آینه تا هستی هستم

آن اینه را زینت ازین گرد و غبار است
والا تر از آنم که بگویی خَس و پَستَم



بابک یحیوی

«ایران»

چرا نام ایران،
به هر سرزمین
درخشیده تا حال همچون نگین
ازین رو،
که «ایر» است آزادگی،
نجابت،شرافت همه زندگی
و «ان» سرزمینی است کازادگان،



علی آشوری

شرم نا گفته‌ی قرن (حلبچه) سالگرد فاجعه

و این مهر پارسایی ست !
که لابه لای انبو هه ایی از دود و دبدبه
به ناگهان سراسیمه درختان گیس اشان بریده شد
و بر مچ دست من در فاصله هزار هزار جاده
بسته شد !



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

«کلام نهم از حکایت قفس»

.... به ساعتم نگاه می کنم. چند دقيقه ی از زمان قرار با رابط گذشته است. البته، هنوز جای نگرانی نيست . محل ، امن است و قرارمان مثل هميشه ، ميان اين ساعت و آن ساعت است. از اين موارد که بگذرم، نگرانی اصلی من بيشتر در مورد بانو است که هنوز نفهميده ام آيا رها کردن ناگهانی کت، ميان آن کش و واکش ها و آن مکث کوتاه و خيره شدن به من، به دليل آگاه شدن به وجود هفت تير در جيبم بوده است و يا اين چيزها، فقط خيالات من است؟!



»  آرام باش!
»  خاوران - جمعه آخر سال
»  بیگزبی
»  من، زنم
»  روایت‌ معصومیت‌های زخم خورده
»  سرو سهی بر مرکز سفره هفت سین
»  رو به جنوب
»  زمان
»  سالاران میهن
»  هنگامۀ عاشق شدن آمد
»  غصه می‌خوریم چاق می‌شویم و یا با غمباد فربه؟
»  شبِ زمین،
»  جایی که آدم های خوشبخت سقوط می کنند
»  انقلاب و تبعید؛ تجلی وقاحت و جنایت در «خودسر» بهرام مرادی
»  «کلام هشتم از حکایت قفس»
»  در موزه تاکسیدرمی قهرمانان نظامی
»  شعر فروغ: مبارزه برای آزادی زنان و حقوق دموکراتیک
»  درجستجوی مفهوم زندگی
»  حوالی عید
»  روزشمار مرگ و زندگی در غزّه
»  به مُرافِقَت چو دیدار کنید…
»  روز انسانیت
»  زوزه تنهایی
»  لحظۀ حضورِ ناگزیرِ شیفتگی
»  نگاهی به داستان «چیزی رخ نداده است» اثر نسیم خاکسار
»  علی مقبول و فاطمه گل
»  نمکسارِ* معانی (نگاه مولوی به تناسخ)
»  فراز و نشیب سلبریتی‌ها (خودنمایان)
»  خفته در زندگی
»  «کلام هفتم از حکایت قفس»
»  گربه‌ی خانم کاترین
»  نیاز روسپی و ناز معشوق
»  اِمشب
»  به‌بار باران؛
»  سالاران میهن
»  همه رفته‌اند
»  بهمن فصل مناسبی برای نرگس‌ها نیست
»  شاه کابل مطرب خرابات
»  چرا «تورگنیف» با «داستایفسکی» ستیزه و اختلاف داشت؟