لقمان تدین نژاد هولوکاست
غولهای گرامیِ هالیوود،
برادران وارنر،
متروگلدوین مایر،
فوکس قرن بیستم…
فیلم تازهیی باید بسازند از هولوکاست
با سرمایهی کلان شرکتها،
بلاک راک،
رضا بی شتابگلبانگِ شباهنگ
برای روزِ اولِ ماهِ مه
گُل؛عاشقِ دستانِ قشنگِ تو وُ رویِ خوشت ای یار
گلبانگِ شباهنگی وُ آغازِ زمان چشمۀ سرشار
رُخسارۀ عشق از تو رُخش سرخ وُ دلش در تب وُ تابست
دستانِ تو بوسیده خداوند وُ تویی خالقِ اسرار
معرفی کتاب: دنیاهای جدّ و هزل سعدی در کلیات سعدی هزلیات و نصیحةالملوک او رویاروی هم قرار میگیرند و چهبسا جهانهای متفاوتی را پیش روی خواننده میگذارند. پدیدهای که با ذهنیت تاریخی مردمان زمانه چندان سازگاری نشان نمیدهد. مردم عادی هرگز نمیتوانند شاعر و عارفی را با رفتارهای متناقض و دوگانه در ذهنشان بنشانند. چون در نصیحةالملوک قرآن راهنمای عمل شاه و حاکم قرار میگیرد و حال آنکه شاعر در فضای هزلیاتش، شیطان را میستاید و اعتماد به آموزههای شیطان را به پیش میبرد.
حسن جلالیماه مه با عطر بهار میآید از کدامین سو می ایی؟
با نغمه هایی در گلو
و کلماتی که…
همانند گنجینه اسرارِ ماه
بر آسمان نشسته
راه رفتن در کویرِ ظلمت اندود
اسد سیفجهان کافکایی صد سال پس از مرگ کافکا جهان کافکایی سراسر ابهام است و همهچیز در عدم اطمینان اتفاق میافتد. انسان در این جهان با خویش احساس بیگانگی میکند. قانون ورای هستی انسانها، نانوشته، از سویی قدرتی دیگر اعمال میشود. هراس تنیده بر تن جامعه است. انسان آسیبپذیر آثار کافکا دچار اضطرابی مُدام است. هیچ نویسندهای تا بدینسان آسیبپذیری انسان را آشکار نساختهاست. کافکا قهرمان نمیآفریند، ضد قهرمان خلق میکند. شخصیتهایی پریشان که در هول و ترس زندگی به سر میآورند.
علی اصغر راشدانسوم شخص مفرد « بعد از یه هفته کار کمرشکن اداری و پیدا نکردن یه محفل و انجمن ادبی که حرفه بیشتر از بیست ساله ی جفتمون بوده و تا هنوزم هست، بازم مثل همیشه که همه ی درا رو مون بسته بوده، شب تعطیلی، جفتی اومدیم کافه ی آقا رضا سهیلای لاله زارنو، توکه طبق معمول و عادت مادرزادیت، هیچوقت دستت تو جیبت نرفته و یه بار این همکار نزدیک اداری و رفیق مسجدو میخونه ی ۲۵ ساله تو مهمون نکردی، ولی از حق نگذریم و از همه ی این حرفا گذشته، گشاد بازیا و مهمون نوازیای تو خونه ت حرف نداره، همیشه منو شرمنده کردی. روتو زیاد نکنی آ!
مرضیه شاه بزازرمه در سنگلاخ
در باغچه غوغای گلهای چند روزه
بهار آمده ست وُ
من اینبار به شبدری چهار پر دل نمی بندم!
اینبار من
در کلاله ی خیسِ شب بویی
به هنگامی که از نیش زنبوری
به خود می پیچد
پی بهار میگردم.
ا. رحمانشعله هایِ اول ماه مه این میراث کیست؟
از انتهایِ شب میآید
از اعماقِ جهانِ تاریک وُ منجمد
و این شور و خروش از کجاست؟
بر دستانِ جهانی سرد
سنگین نشسته است
نسيم خاكسارنگذاریم صدای توماج، صدای گلوهای خفه شده، تنها بماند. حکم اعدام برای توماج صالحی، ِاعلام رسمی و آشکار همان احکامِ پنهانِ قتلهای حکومتی توسط حکومت جمهوری اسلامی است. هربار صدایی در دفاع از آزادی و عدالت اجتماعی از میان مردم برمیخیزد، حکومت برای خاموش کردن آن، طنابهای دار و تفنگهایش را برای شلیک کردن به طرف آن آماده میکند. توماج صالحی را سال پیش بعد از ماهها شکنجه جسمی و روحی آزاد کردند. توماج چه کرده بود که باید زندانی و شکنجه میشد؟ او برای مردمی که دوست داشت و بارها از این دوست داشتناش سخن گفته بود، آواز خوانده بود. در ترانههایی که میخواند صدای اعتراض آنان و دادخواهیشان بود.
مجید نفیسیپدر و پسر غافلگیرم کردی آزاد!
ناخواسته نطفه بستی
نارسیده چشم گشودی
و پیکرِ کوچکت را
در گهوارهی آغوش من نهادی:
"اینک من پسر و تو پدر.
طاهره بارئیریز پرنده ها و درشت دونده های مخوف هواشناسی وضعیت بلبشو را تثبیت شده اعلام کرد
گفت کلاغهای غول پیکر به دست می گیرند بلندگوی ابر ها را
و اطلاع رسانی و اخبار ادامه می دهد به وظایف شبانه روزی خود
با بارانی یا بی بارانی
با صد چتر یا ده چتر
رضا بی شتابتوماجِ جانم را نکُش توماجِ جانم را نکُش/جانِ جهانم را نکُش
تا شعرِ سرکش شعله زد/شورِ بیانم را نکُش
او موجِ بیداریِ جان/هان جانفشانم را نکُش
او با شکوه وُ عاشقست/جانِ جوانم را نکُش
سيروس"قاسم" سيف «کلام چهاردهم از حکایت قفس» صبر کن! ياد بگير! می بينی که پهلوون جلالتون، به خاطر اونجائی که می گفت، حکومتا، برای تعديل کردن آراء روشنفکر، بهترين قيمت ها رو بهش ميدن، اينجا، حسابی حواسش جمعه و به خاطر همين هم، وقتی می بينه که کنسرسيوم، داره سبيلشو نفتی می کنه تا بعدن ازش بخواد که آرائشو تعديل کنه، تصميم می گيره که به هيچوجه من الوجوه، چک کنسرسيومو نگيره! می بينی؟! برای همين بود که پهلوون جلالتون، می تونست توی کافه فيروز، بره رو منبر و اون اشنو گازويليشو دود بکنه و جوونائی مثل من و تورو، به شوق بياره و تيرمون کنه و بشورونتمون و بفرستدمون توی کوه و جنگل و تير و تفننگ و...........نفت توشه! نفت توشه!....نفت توشه!...... ).
حسن جلالیامید، تنها یک واژه
پاهایم را در راههایِ سخت وُ صَعب
استوار
و لرزش زانوانم را
در آغوش فشرده
و...قلبم را از عشق سرشار،
علی اصغر راشدان طاووس با این حال وهوا بر گشتم خونه، دریه جفت آبجو رو بازو یکیشو تو گیلاس خالی کردم، یه شیشه دیگه شم گذاشتم تو نوبت، همه شو کنار دست راستم ردیف کردم، سالای آزگاره مشروب نمیخورم دیگه، مگه گاهی یه اهل دلی به تورم بخوره، با هم بشینم و یکی دو گیلاس شراب بنوشیم، خیلی وقته کیلم همین دو شیشه ی کوچک آبجوست، اونم فقط وقتای نوشتن.
ناصر پاکدامنصادق هدایت، مرگ در پاریس به یاد ناصر پاکدامن در نخستین سالگرد مرگ او روزى صبح، ظهر، عصر یا هر زمان دیگر، ازین پلهها بالا آمده است. اتاق گرفته است. اواخر ۱۳۲۹ است. اوائل اسفندماه؟ دانشجویى که آن روزها، او را در همان محلۀ چهاردهم، حول و حوش مونپارناس، از دور دیده بود مىگفت وقتى که راه مىرفت، حواسش نبود. مثل این که غایب است. در خودش بود. به اطراف توجهى نداشت. چه بسا با همین بىتوجهى و درخودى به هتل رسیده است. و چه بسا با همین حال و احوال است که روز جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۳۰/ ۶ آوریل ۱۹۵۱ هتل را ترک کرده است و به سوى آپارتمانی رفته است که آنطرف شهر، در محلات شمالغربى، اجاره کرده بود.
باقر مرتضویمسیو پاک، چشمانداز و من به یاد ناصر پاکدامن در نخستین سالگرد مرگ او مسیو پاک از پاريس مىآمد، شيكپوش و بىآلايش، زمستانها با شالگردنی سرخ، مرتب و تميز و با برخوردى صميمانه و خندهاى بر لب وارد چاپخانه مىشد. به خاطر همين خصوصيات از سوی همه كاركنان چاپخانه، چه ايرانى و چه آلمانى، "مسيوپاك" صدايش میكرديم. پيشينه آشنائى من با مسيو پاك به ارديبهشت سال ١٣٥٧يعنى چند ماه مانده به انقلاب ١٣٥٧ در ایران برمیگردد. ما؛ عدهای از اعضای كنفدراسيون قبل از انقلاب به ايران رفته بوديم تا مثلاً به راه انقلاب، در خدمت آن باشیم. روزى در تهران بودم كه به پيشنهاد رفيق زندهيادم هوشنگ اميرپور به ديدن آقای پاکدامن رفتم.
مجید نفیسیجلفای اصفهان بهمناسبت سالگرد كشتار ارمنيان شاه عباس تو را
چون زنجیر خاجی
به گردن شهر آویخت
با کلیسا و میدانچه سنگیات
با پیالهفروشیها و زرگرخانههایت
و با گونههای سرخ دخترانت.
رسول کمالبر سپهرِ جهان پایِ دار
به دیدارِ یار
هق هقِ خموشِ بُغضی در گلویم
که
آسمان وُ زمین
حدیثِ نفرینی از هزاره هایِ بودنم را
مسعود دلیجانیسایه فام به هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) «سایه» ای افتاده بودی بر زمین،
می خرامیدی، فروتن، راستین
بهر دستانت اگر رزمی نبود
رزم پنهان، بر زمینت می غنود
مجید نفیسیفردوسی در بستر اما شاعر در پیری
ناتوان شده بود:
چشمهایش تیره
دندانهایش سوده
قدش خمیده
گوشهایش سنگین
طاهره بارئیاز گورباچف تا کدو و عمالقه پس اینچنین تصمیم گرفته شد که از دعوت جامی به محفل امروز تدبیر و تدبر بیشتر به عمل آمده و در وارد کردنش از اورنگ هفتم به اورنگ هشتم و از بهارستان به میدان مش قاسم اسلامبلی احتیاط شود. همچنین چنین رفت که از بازگوئی خبر تعلق این اندیشمند به مردمان فروتر ِ عمالقه نام به جدّ جلوگیری به عمل آید. مبادا که وی در سر پیری کدوی آب لمبو و به گند کشیده ای از پهلوی خود آویزان دیده و دیگر نداند با هویت خود در کهنسالی چه کند که عظیم ناروائی در حق بزرگان خواهد بود.
رضا بی شتابتمامِ شب شقایقی نه به جنگ وُ نه به مرگِ عشق وُ آشتی وُ نه به کُشتنِ شعور...
تمامِ شب نگاهِ خیره ام به ماه بود
سخن اسیرِ خسته مانده بی پناه بود
نه خنده ای نه گریه ای نه ناله ای
صدایِ من میانِ سینه درد وُ آه بود
علیرضا جلیلی روایت یک تبعید «دوران» نه سفرنامه است و نه خاطرات و یا رمان، روزنگار تبعیدِ ناخواسته ایست از زبان خود تبعیدی. یا بقول خودش "تنها راه گذر از تنهایی و دلتنگی." دلناله هایی که کابوس وار از مخیله روایتگر میگذرند. و ابن حکایتی نیست که راوی برای دیگران نقل میکند، بازتابیست از خلجان های روحی و غور در خاطرات گذشته. و بسیاری مواقع چیزی نیست جز بزبان آوردن تفکرات روایتگربه صدای بلند. روایتی برای خودِ خویشتن از حادثه ای، که گر چه سالها از وقوع آن گذشته، میبایستی برای همگان نیز بیان گردد تا چونان سندی بر دیگر اسناد جنایات و ستم هایی که جمهوری اسلامی بر مردم ایران روا داشته اضافه گردد و برای ارائه در دادگاه تاریخ محفوظ ماند.
اسد سیف«بادنماها و شلاقها» یا زهر زخمهای گذشته در زیست امروز تبعید بادنماها و شلاقها» اثر نسیم خاکسار، حکایتی تلخ است از انسانهایی که تلخ زیستهاند و تجربه زهرآگینی از زندگی با خود به همراه دارند. از سکوی امروز که به گذشته مینگرند «وطن نفرینشدهای» را میبینند که "فرزندانش را میبلعد" جز زندان و شکنجه و امیدهای سرکوبشده، هیچ چیزی از آن به ذهن نمانده است و همین است که ذهن را میآزارد و آسایش و فرصت زندگی را از تبعیدی میرباید.
|