logo





علی آذری و نمایش مرده‌ها در تبریز

يکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰ نوامبر ۲۰۲۴

باقر مرتضوی

از زمانی که دانستم یکی از دایی‌هایم ساکن اتحاد جماهیر شوروی است، کنجکاو شدم تا او و زندگی‌اش را بهتر بشناسم. این امر آنگاه در من قوت گرفت که واگویه‌های مادرم را در تنهایی خویش می‌شنیدم که مکرر "برادرم علی" را بر زبان می‌راند و اشک از چشمانش جاری می‌شد. یعنی من دایی دیگری دارم به نام علی که ندیده‌ام.

آرزوی من در دیدار دایی برآورده نشد، زیرا در یکی از ماه‌های سال‌ ۱۹۶۶ بود که خبر مرگ او را شنیدیم. سال‌ها بعد که برای ادامه تحصیل به کشور آلمان آمدم، هر کس را که از باکو می‌آمد و یا راهی آن دیار بود، از او می‌خواستم تا اگر فرصتی یافت، نشانی از دایی‌ام، علی آذری، به من برساند. در همین پرس‌وجوها بود که دریافتم او انسانی تحصیلکرده، هنرمند، نویسنده، محقق و استاد ادبیات فارسی در دانشگاه باکو بود. این خود علتی بر علت‌ها شد تا مستِ غرور، او را این‌بار نه در دیداری که دیگر نامیسّر بود، در آثار به‌جا مانده از وی بازیابم.

برایم روشن شد که علت مهاجرت او به آذربایجان بازی در نمایش "مرده‌ها" اثر جلیل ‌محمد قلی‌زاده بود.

اجرای نمایش مرده‌ها در تبریز

اين‌كه چگونه نمایش به شیوه مدرنِ خویش در ایران پا گرفت و نخستين گروه‌های تئاترى چگونه آغاز به کار کردند و یا اولین نمایش در کدام شهر بر صحنه آمد، و يا اصلاً نخستين نمايشنامه‌نويس ايران چه كسى بود، روايت‌ها مختلف است. اطلاعات من نیز در این عرصه ناقص است و نمى‌خواهم وارد اين موضوع تخصصى شوم. اما در تاريخ تئاتر ايران از جليل‌ محمد قلى‌زاده(۱) (۱۹۳۲-۱۸۶۹ میلادی) به عنوان يكى از بازگشايان و پيشكسوتان اين راه ياد مى‌كنند. و نيز می‌دانيم كه جليل محمد قلى‌زاده به عنوان ناشر مجله طنز "ملانصرالدين" در ايران شهرتى به سزا داشت.

جليل محمد قلى‌زاده به پيروى از روش انتقادى آخوندزاده توانست نمايشنامه‌هائى به رشته تحرير درآورد. نمايشنامه‌ی ئولی‌لر (مرده‌ها) و آنامين كتابى (كتاب مادرم) و هم‌چنین "ماجراهای قریه داناباش" از شاهكارهاى او هستند.

روزنامه "ملانصرالدين" يكى از برجسته‌ترين و تأثيرگذارترين نشرياتى بود كه چند ماه پيش از فرمان مشروطيت در تفليس آغاز به انتشار نمود. تاريخ اولين شماره اين روزنامه را به هفتم آوريل سال ١٩٠٦ رجوع می‌دهند. اولین شماره مجله، به گفته حمیده محمد قلی‌زاده، همسر جلیل محمد قلی‌زاده، در هزار نسخه چاپ شده بود. در نخستین روز مجموعاً ششصد نسخه آن به صورت تک‌فروشی و اشتراک فروخته شد. اين نشريه نه تنها در آذربايجان، كه در سراسر آسيای ميانه و از جمله ايران خواننده داشت و به عنوان نشريه‌اى آزادىخواه نقش بزرگى در بيدارى افكار‌عمومى داشت. و اين را نيز می‌دانيم كه جلیل محمد قلی‌زاده وقتى در رابطه با انتشار اين نشريه، به مشکلات مالی دچار گشت و در رابطه با کشمکش‌های ناشی از درگیری‌های مسلمانان با ارامنه؛ آن‌گاه كه مورد آزار قرار گرفت، يك سال (۱۳۰۰-۱۲۹۹) در تبریز اقامت داشت.

و چنین بود که به زمان حکومت دمکرات‌ها در تبریز، ملانصرالدین يك سال در این شهر، به همت آزادیخواهان و انقلابیون این شهر، انتشار مى‌يابد. حمیده خانم، همسر میرزا جلیل محمد قلی‌زاده در چگونگی ورودشان به تبریز می‌نویسد؛ "در همین روز، هواداران ملانصرالدین برای دیدن میرزا جلیل آمدند. روز بعد تعداد کسانی که به دیدار ما آمدند، زیاد شد. سومین روز تعدادشان به ۶۰-۵۰ نفر رسید و ما به زحمت می‌توانستیم از میهمانان پذیرایی کنیم. در آن روزها حکومت دموکراتیک به رهبری شیخ محمد خیابانی در تبریز بر سر کار بود. برای میرزا جلیل، مصلحت دیدند که به دیدار او رفته و اجازه انتشار ملانصرالدین را بگیرد."(۲)

شیخ محمد خیابانی در دیدار با میرزا جلیل به او قول می‌دهد که او را در انتشار ملانصرالدین یاری نماید.

قبل از این که جلیل محمد قلی‌زاده به تبریز بیاید، برادرش میرزا علی اکبر محمد قلی‌زاده به جنبش آزادیخواهان کمک می‌کرد و جزو هسته اصلی پشتیبانان خیابانی به حساب می‌آمد. در این باره "باید گفت که رابطِ مابین میرزا جلیل و آزادیخواهان تبریز از جمله خیابانی، میرزاعلی‌اکبر محمدقلی‌زاده برادر جلیل بود. گردانندگان ملانصرالدین برای تقویت انقلاب مشروطیت و همدردی با انقلابیون این سوی ارس تنها به این اکتفا نمی‌کردند که با نشر مطالبی در روزنامه، در غم و شادی برادران خود شرکت کرده و موجب تشویق آنان گردند، بلکه میرزاعلی‌اکبر محمدقلی‌زاده به محض شعله‌ور شدن دایره انقلاب مشروطیت در ایران، همراه چند تن از همفکرانش جهت یاری هموطنانش، خود را به تبریز رسانده و داخل در صفوف مجاهدین جان برکف این شهر می‌گردد و به زودی در هیئت مدیره انقلاب، یعنی مرکز غیبی تبریز عضویت پیدا کرده و در رده رهبران این تشکیلات زیرزمینی قرار می‌گیرد و در عین حال نمایندگی ملانصرالدین را در تبریز عهده‌دار می‌گردد. بدین ترتیب یک ارتباط محکم و همفکری عمیقی مابین روزنامه ملانصرالدین و آزادیخواهان تبریز برقرار می‌شود".(۳)

اولين شماره اين نشريه در تاريخ اول اسفند ١٢٩٩ و آخرين شماره آن، یعنی شماره هشتم، در تاريخ ٢٤ اردیبهشت ١٣٠٠ در تبريز انتشار يافته است. اين نشريه توانسته بود به صورت حيرت‌آورى توده‌هاى مذهبى را عليه ارتجاع مذهبى برانگیزاند. تا جائی كه مردم بي‌سواد در هوادارى از اين نشريه به‌پا خاسته و با خرافاتِ دين و دولت ارتجاعی درمى‌افتادند. زنده‌ياد هما ناطق پژوهشگر و تاريخ‌نگار برجسته ايران در مقدمه خویش بر ترجمه نمايشنامه مرده‌ها مى‌نويسد: "در دشمنى و پيكار با اهل شريعت، قلى‌زاده بر آن بود كه تا مسجد و منبر بر پاست، مردم مسلمان در جهل مركب خواهند ماند. استبداد دولتى هرگز از استبداد دينى جدا نيست".

محمد قلی‌زاده مبلغ افکار انقلابی بود؛ "جهان استثمار و استعمار را با رسوم و قوانین ظالمانه آن به باد استهزا می‌گرفت و با تعصبات و خرافات مذهبی مبارزه می‌کرد. به قول خود "زخم‌ها را می‌شکافت"، "تضادها را نشان می‌داد" و "پرده‌ها را بالا می‌زد" و خطاب به مردم واپس‌مانده و عاجز و بی‌هنر می‌گفت: "اگر شما آدم بودید، اگر غیرت و شعور داشتید، کدام ظالم جرئت می‌کرد که به حقوق شما دست دراز کند؟"(۴)

از حوادث تاریخی این زمان در تبریز، یکی هم اجرای نمایشنامه "مرده‌ها"ست که با حضور نویسنده آن و کمک وی اجرا می‌شود.

نمايشنامه مرده‌ها تصويرى است از فقر و فلاكت زندگى مردم، به ویژه زنان، در پيوند تنگاتنگ با احکام دين. این نمایشنامه که تحت تأثیر "نفوس مرده" نیکلای گوگول نوشته شده، داستان آخوند شیادی‌ست به نام "شیخ نصرالله" که مدعی می‌شود می‌تواند مردگان را زنده کند. عده‌ای از عوام پیرامون او جمع می‌شوند تا شیخ، مرده‌ی آنان را زنده کند. بین مردم بحث است. بعضی دوست ندارند مرده‌ای زنده شود، نه به این علت که آن عزیز مرده‌ی خویش را دوست ندارند، بل‌که به این جهت که اگر زنده شود، بخشی از پرونده فساد آنان نیز آشکار خواهد شد. زیرا زندگان به مردگان خیانت کرده‌اند و حال ترس از آن دارند که با زنده شدن، با آنان به تسویه حساب روی آورد؛ خیانت برادر به برادر، شوهر به همسر، همسایه به همسایه و دوست به دوست. شیخ با بهره از این موقعیت هر روز پولی به جیب می‌زند و مردم را با وعده‌هایی پوچ می‌فریبد. اسکندر مست (کیفلی اسکندر) در این میان از جمله افراد نادری است که می‌کوشد پرده از شیادی شیخ نصرالله بردارد. مردم اما سخنان او را به این بهانه که آدمی مست است، نمی‌پذیرند. سرانجام اما پرده برمی‌افتد و سیمای ریاکار شیخ آشکار می‌شود. شیخ راهی جز فرار نمی‌یابد. در این هنگام است که اسکندر، مستانه بانگ برمی‌آورد: "مرده‌ها شما هستید، خودتان". به نظر نویسنده تا موقعی که "شیخ نصرالله‌ها از صحنه حیات مردم کنار نرفته‌اند، زنده شدن مرده‌های جاندار ممکن نیست. تا موقعی که ماسک و روپوش شیخ نصرالله‌ها پاره نشده، توده بی‌فرهنگ، به حقوق انسانی خویش آشنا نشده، اهمیت آن را درک نخواهد کرد.(۵)"

در پایان این اثر باز اسکندر است که با نشان دادن زنان حرمسرای شیخ نصرالله خطاب به مردم می‌گوید؛ "نگاه کنید...خوب هم نگاه کنید. با دقت بنگرید. در کتاب تاریخ این صفحه به یاد شما خونین است. آیندگان این کتاب را ورق زده، با دیدن این صفحه به یاد شما می‌افتند و می‌گویند؛ تف بر شماها". در صحنه پایانی این نمایشنامه اسکندر هم‌چون دکتر در نمایشنامه "مجمع دیوانگان"، مردم را مرده خطاب می‌کند. او آرزوی زنده شدن همین مردگان را دارد تا زنده شوند، ببینند و بپا خیزند.

اين نمايشنامه در سال ١٩٢١ در تبريز به نمايش گذاشته شد. حمیده همسر جلیل محمد قلی‌زاده در کتاب "مونس روزهای زندگی" در این باره می‌نویسد: "ابوالفتح علوی برای به نمایش گذاشتن نمایشنامه "ئولی‌لر" از والی شهر اجازه گرفت. به این مناسبت نشست بزرگ هنرپیشه‌گان و علاقه‌مندان در منزل ما برگزار شد. خود میرزا جلیل کار آماده نمودن پیس و انتخاب هنرپیشه‌ها را به عهده داشت. هنرپیشه‌ی معروف بیوک‌خان نقش اسکندر را بازی کرد. میرزا علی [علی آذری] نقش شیخ نصرالله را ایفا کرد. (او بعدها به همراه ما به باکو آمد. میرزا جلیل در آن‌جا برای او کار پیدا کرد). نقش کربلایی فاطمه را، لیزا هنرپیشه‌ی ارمنی، نقش نازلی را خواهرزاده میرزا جلیل و نقش جلال را پسر مرحوم ما مدحت بازی می‌کرد. در شهر تبریز تنها یک سالن تئاتر، آن هم در قسمت ارمنی‌نشین شهر بود. ما ساختمان تئاتر را برای اول ماه مه اجاره کردیم. قسمتی از بلیط‌ها را مطابق فهرست، توسط عسگرخان(۶) برای مؤسسات و رجال برجسته شهر فرستادیم. هنرپیشه‌ها نقش‌هایشان را با اشتیاق تمرین می‌کردند. اما ترس از برخورد و برای رعایت احتیاط قرار شد که هنگام رفتن روی صحنه با خود تپانچه داشته باشند."(۷)

در واقع؛ بيوك خان نخجوانى(۸)، هنرمند مشهور آذربايجان و از نخستين كارگردانان تئاتر ايران، كه از دوستان جليل محمد قلى‌زاده و از میزبانان او در تبریز بود، موقعيت را با حضور نويسنده نمايشنامه مرده‌ها در تبريز مغتنم شمرده، تصميم به اجرای آن می‌گيرد. نخجوانى در جستجوى كسانى بود كه بتوانند نقش‌هاى اين اثر را بر صحنه تئاتر به خوبى اجرا كنند. در اين جستجوهاست كه على آذرى را برای اجرای نقش شيخ نصرالله برمى‌گزيند. على آذرى از آشنایان نزدیک بيوك خان نخجوانى بود.

با قتل شیخ محمد خیابانی (۱۴ سپتامبر ۱۹۲۱) ادامه زندگی برای جلیل محمد در تبریز مشکل می‌شود. او در غم از دست دادن این پشتیبان آزادیخواه می‌نویسد؛ "همه جا دود است. در مجالس و منازل دود دخانیات و مشروب، در کوچه‌ها دود حمام، در معنویات دود موهومات و خرافات، در روح و قلب دود کثافات...خلاصه ملت در میان دودها دارد خفه می‌شود؛ در حال خفگی منتظر نجات است. از کی؟".(۹)

میرزا جلیل در همان روز اجرای نمایش تلگرامی از باکو دریافت می‌دارد که او را برای پذیرش پست "کمیساریای خلق" به باکو فرامی‌خواند. او در شماره هشتم ملانصرالدین که در ۲۷ اردیبهشت منتشر شد، انگیزه رفتن خویش را به باکو و تعطیل شدن انتشار ملانصرالدین در تبریز را به همین شکل اعلام می‌دارد.

روز سوم خرداد سرانجام زمان حرکت فرامی‌رسد. حمیده خانم می‌نویسد؛ "...آشناهایمان دسته دسته آمده و با ما وداع کردند. آن روز منزل ما پُر از آدم بود، در روز حرکت نزدیک به چهارصد نفر آمده بودند. ظهر روز ۲۴ مه (سوم خرداد) در ایستگاه راه آهن بودیم، علیرغم ممنوعیت، بیست نفر برای بدرقه میرزا جلیل آمده بودند. دوستان میرزا جلیل خیلی صمیمی با ما وداع کردند. آن‌ها میرزا جلیل را روی دستشان بلند کرده و سوار قطار کردند".

على آذرى پس از اجراى اين نمايشنامه به همراه جليل محمد قلى‌زاده مجبور به ترك كشور مى‌شود. على آذرى در سال ١٢٧٩ خورشيدى در تبريز به دنيا آمد و در سال ١٩٢١ به همراه جليل محمد قلىزاده به باكو رفت. در آن‌جا تحصیل کرد و تا پايان عمرش در باکو در دانشگاه دولتى آذربايجان به تدريس مشغول بود. او چندين كتاب فارسى درسى را در دوران اقامت خود در باكو نوشته و انتشار داده است(۱۰). آذری در سال ١٩٦٦ به همراه همسرش، طاهره خانم هم زمان به دلایل نامعلومى كه تا به حال روشن نيست در باكو فوت كردند. از مرگ نابهنگام او اكنون ٥١ سال مى‌گذرد. در ايران فكر نمى‌كنم نامى از او به جا مانده باشد.

و اما نمایش "مرده‌ها" در تبریز؛

بازیگران تحت نظر نخجوانی نمایشنامه را برای اجرا به مدت چند ماه تمرین می‌کنند. در چند جلسه جلیل محمد قلی‌زاده نیز به عنوان مشاور حضور داشت. وقتی نمایشنامه حاضر شد، تماشاخانه‌ای واقع در محله‌ای ارمنی‌نشین برای اجرا انتخاب می‌شود. قرار بر این بود که اجرا در چند شب دوام داشته باشد. در سطح شهر تبلیغات مؤثر واقع می‌شود و در نخستین اجرا، جمعیت زیادی برای تماشای آن حاضر می‌شوند. و جالب این‌که شهردار شهر در شمار حامیان اجرای آن بود. و جالب‌تر از آن، حضور عده‌ای‌ روحانی و هم‌چنین زن در سالن بود.

در استقبال بی‌مانند از نمایشنامه و چگونگی اجرای آن، على آذرى سال‌ها بعد در نامه‌اى به تاريخ ٢٨/ آذرماه /١٣٤٣ (۱۹ /۱۲/۱۹۶۲) به خانواده‌اش در ايران مى‌نويسد. "من در نامه [پیشین] از شادروان حاجى محمد آقاى نخجوانى كه شخصيت بزرگ، فاضل و اديب و آدمی نيكوكار بود و با حاجى دائى(۱۱) دوستى نزديك داشت ياد كرده بودم. بدين معنى كه در سال ١٩٢١ ميلادى در ماه رمضان در تبريز در تماشاخانه ارامنه نمايشنامه " ئولی‌لر " به تماشا گذاشته شد. من در اين نمايشنامه نقش شيخ نصرالله را بازى می‌كردم. براى تماشا بسيارى از اهالى تبريز از آن جمله روحانيون آمده بودند. نمايش كه تمام شد و پرده پائين آمد، كم مانده بود كه من هدف هجوم مشتى موهومات پرستان قرار گيرم. ولى از حسن اتفاق، مرحوم نخجوانى در آن‌جا بود. وى اين مطلب را درك می‌كند و مرا از چنگال آن‌ها رهائى مى‌بخشد و مرا با خود مى‌برد والخ. يقين كه شما اين نامه را خوانده‌ا‌يد. اما من در آن نامه به آن مطلب اشاره نكرده بودم كه در شب نمايش به پدرم (آخوند حاجى اسماعيل) می‌گويند چه نشسته‌اى امشب على تو عملى مرتكب خواهد شد كه به كلى بر ضد آئين دين مبين اسلام است. آن‌است كه او خود را به محل تماشاخانه ارامنه مى‌رساند كه مانع از اين كار باشد. ولى ازدحام به حدى بود كه پدرم نتوانسته بود حتى به در تماشاخانه نزديك شود."

در باره سال اجراى نمايشنامه اتفاق نظر (سال ١٩٢١) موجود است ولى روز نمايش در جائى ١١ ارديبهشت ۱۳۰۰، روز جهانى كارگر، و در جائى دیگر ماه رمضان نوشته شده است. به نظر می‌رسد که تاریخ نخست درست باشد، زیرا یازدهم اردیبهشت این سال مصادف با ۲۱ شعبان سال ۱۳۳۹ و اول ماه مه سال ۱۹۲۱ است. تاریخ هرچه باشد، اين را می‌دانيم كه اين نمايشنامه در شهر بسيار مذهبى تبريز، در محله ارامنه به نمايش گذاشته شده، و اين را نيز می‌دانيم كه نقش شیخ نصرالله را على آذرى پسر يكى از آخوندهاى معتبر تبريز بازى كرده است. و این نیز معلوم است که جلیل محمد قلی‌زاده خود تا پایان پرده سوم نمایش در سالن حضور داشت، در پیشبرد کار اجرای آن نیز در واقع نقش مشاور نخجوانی را برعهده داشت. با موفقیت بسیار و استقبال بی‌نظیر در اجرای نمایش، فردای آن روز مخبر‌السطنه پنجاه تومان برای جلیل محمد قلی زاده می‌فرستد تا بین بازیگران تقسیم کند. و این در حالی بود که درآمد حاصل از فروش بلیط نیز بسیار خوب بود.(۱۲)

در خاطرات علی آذری آمده است که او در ٢٢ سالگى در پى اجراى اين نمايش به توصیه بيوك‌خان نخجوانى ترك وطن كرده و به همراه قلی‌زاده ایران را به قصد آذربایجان ترک می‌گوید.

علی آذری تا پایان عمر "ملانصرالدین" به عنوان یکی از همکاران آن نشریه، با نام‌هایی مستعار(۱۳) در آن می‌نوشت. در خاطرات او اما هیچ اشاره‌ای به این‌که کار نمایش را در آن دیار پی‌گرفت یا نه، دیده نمی‌شود.

دوری او، پدر و مادر و تمام خانواده را در ایران داغدار کرده و در حسرت فرو برد. به‌ياد دارم مادرم هر روز باياتى‌هاى آذرى را در حين كار در حياط و آشپزخانه زمزمه می‌كرد و مى‌گريست. و اين را نیز می‌دانم كه دائى محسن ما كه تاجر بزرگ فرش در تهران بود تلاش زيادى كرد كه دائى على را به ايران بازگرداند. على دائى نيز با اين كار كاملاً موافق بود.

در سال ١٩٦٤ به ما خبر رسيد كه دائى علی به زودى به ايران مى‌آيد. نمى‌دانم، شايد آن موقع تعداد مهاجرين يا پناهندگان ايرانى در خارج به اندازه امروز نبود يا شور و شوق حاكم بر خانواده ما بود كه چنان طغيانی را بر پا كرد كه هم اکنون مرا به ياد كتاب "١٠ روزى كه دنيا را لرزاند" اثر جان رید، مىاندازد. تحت تأثیر شنیدن این خبر، به طور حيرت‌آورى كل خانواده ما از کوچک و بزرگ، از فاميل و همسايه گرفته تا آشنايان، در وجد و شادى در پوست خود نمى‌گنجيدند. براى على دائى در تهران، میدان بهارستان يك خانه بسيار مجللى خريدارى شد. تمام فاميل منازلشان را خانه‌تكانى كردند. مادر بيچاره‌ی من از خوشحالى هر روز حياط و تمام خانه را جارو می‌كرد و در شوق بی‌پایان دیدار برادر، با گريه آواز مى‌خواند. چه غذاهائى كه مى‌خواستند برای میهمان بپزند. لباس‌هاى تازه دوخته مى‌شدند. در گيرودار اين خوشى‌ها بوديم كه خبر رسيد دائى على نمى‌آيد، یعنی او هرگز نخواهد آمد. گفتند او و خانمش طاهره هر دو فوت كرده‌اند. به قول معروف تمام خاك عالم بر سرمان ريخت. چه شده؟ حالا چرا هر دو يك‌جا مرده‌اند؟ امکان پُرس‌وجو و یا تلفن و تلگراف و نامه نیز نبود. آن‌ها فرزندی نداشتند و ما نيز دوستان و آشنايانش را نمى‌شناختيم. وقتى دائى ديگرم محسن شادروان در همین رابطه، براى آمدن برادرش به وزارت امور خارجه ایران رجوع كرده بود، با مواخذه و سؤال -جواب دستگاه اهريمنی ساواك روبرو شده بود. دائى على و خانمش طاهره با مرگ نابهنگام خویش تمام اعضای فاميل را به سوگ نشاندند.

تألیفات علی آذری

با همه تلاش نتوانستم به بیش از پنج کتاب از علی آذری دست یابم. می‌دانم که بیش‌تر از این نوشته و تدوین کرده است. همین آثاری که به دست آورده‌ام، می‌توانند نمونه‌هایی باشند از کارهای با ارزشی که او به انجام رسانده است.

۱ـ. آموزش زبان فارسی

تاریخ انتشار ۱۹۴۰، ناشر آذرنشر باکو، ۵۳۰ صفحه.
این کتاب شامل ۲۵ فصل است که در هر فصل چندین بخش دارد. ابتدا مطلبی کوتاه و چه بسا داستانی به فارسی نقل می‌شود. در پایان هر مطلب لغت‌های فارسی به روسی ترجمه شده‌اند و پرسش‌هایی در برابر دانش‌آموز قرار می‌گیرد. بخشی از فصل‌ها نیز به دستور زبان فارسی اختصاص دارد.

داستان‌ها و مطالب متنوع هستند. از ادبیات معاصر ایران (برای نمونه رمان تهران مخوف) گرفته تا ادبیات کهن ایران (برای نمونه حافظ و سعدی)، ادبیات شفاهی ایران (برای نمونه داستان ملانصرالدین)، ادبیات جهان (بینوایان ویکتور هوگو)، ادبیات روسی (پوشکین و چخوف و...). در کنار چنین مطالبی به گفتارهای روزمره نیز توجه شده است.
در انتهای کتاب واژه‌نامه‌ای فارسی به روسی آمده که ۱۵۰ صفحه است.
این کتاب در واقع درس‌نامه آموزش زبان فارسی برای دانشجویان است.

۲- منتخبات (به زبان فارسی)

تاریخ انتشار ۱۹۴۱، آذرنشر، بادکوبه.

این کتاب در ۱۷۲ صفحه به چاپ رسیده و مجموعه‌ای است از ۶۲ قصه و داستان و حکایت و مقاله، بریده‌هایی از رمان‌های فارسی و غیرفارسی که برای دانشجویان و آموزندگان زبان فارسی تدوین شده است. فهرست کتاب نیز در آخر آن آمده است.

۳- فرهنگ فارسی و روسی (پیوست منتخبات)

علی آذری
تاریخ انتشار ۱۹۴۲، آذرنشر، بادکوبه.

این کتاب دارای ۱۸۸ صفحه و در واقع مکمل "منتخبات" است. واژگان فارسی مورد استفاده در مطالب "منتخبات" به روسی ترجمه شده و به شکل یک فرهنگ لغت تدوین شده است.

۴- زبان فارسی

تاریخ انتشار ۱۹۵۹، باکو، آذرنشر، برای کلاس‌های (صنف‌های) ششم و هفتم، ۲۵۵ صفحه.

این کتاب شامل چهل و هشت درس است. درس‌ها به فارسی و روسی تدوین شده، واژه‌های فارسی در پایان هر درس به زبان روسی نوشته شده است. دستور زبان فارسی و تمرین‌های مربوط بدان، هر درس را تکمیل می‌کند.
متون درسی در این کتاب بیشتر از اشعار و داستان‌ و حکایت‌های فارسی استفاده شده است.

۵- زبان فارسی

تاریخ انتشار ۱۹۶۱، باکو آذرنشر، برای کلاس‌های (صنف‌‌های) چهارم و پنجم، ۲۹۸ صفحه.

این کتاب چون کتاب پیشن، آموزش زبان فارسی است برای دانشجویان و شاگردان روس‌زبان. این کتاب در ۳۷ درس تدوین شده و چون کتاب پیشین شامل متن، فرهنگ لغت و دستور زبان فارسی در انطباق با دستور زبان روسی است.

به نقل از "آوای تبعید" شماره ۴۱ جلد سوم

_________________________________

۱- جلیل محمد قلی‌زاده در سال ١٨٦٦ در یک خانواده ایرانی در شهر نخجوان متولد شد. در ١٩٠١ کار روزنامه‌نگاری را آغاز کرد. با حزب سوسیال دمکرات "همت" رابطه داشت. از رهبران آن حزب، نریمان نریمان‌اوف و هم‌چنین عزیز بیگ‌اوف با او در مجله ملانصرالدین همکاری داشتند. کار ادبی خویش را با نوشتن داستان کوتاه آغاز کرد. از نمایشنامه‌هایش در منطقه قفقاز، ایران و ترکیه استقبال شد. تحت تأثیر آثار او، نویسندگانی دیگر در ایران و قفقاز داستان و نمایشنامه نوشتند. او خود تحت تأثیر میرزا‌فتحعلی آخوندزاده بود. از نمایشنامه‌های او؛ "صندوق پستی"، "احوال ده دانا‌باش"، "بچه ریشو"، دیوانه‌ها" را می‌توان نام برد. "مرده‌ها" مشهورترین اثر اوست. ملانصرالدین نقش بزرگی در انقلاب مشروطیت ایران داشت.
۲- حمیده محمدقلی‌زاده، "مونس روزهای زندگی، خاطراتم دربارهی میرزا جلیل محمدقلی‌زاده سردبیر مجله ملانصرالدین"، ترجمه: دلبر ابراهیمزاده، تهران، پژوهنده، ۱۳۷۹، ص ۱۳۶-۱۳۷
۳- "ملانصرالدین در تبریز"، صمد سرداری‌نیا، چاپ دوم، ص ۳۸۴
۴- به نقل از؛ یحیی آرین‌پور، از صبا تا نیما، جلد اول
۵- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ جلیل‌محمد قلی‌زاده، مرده‌ها، ترجمه هما ناطق، چاپ اول شهریور ۱۳۶۳. نسخه‌ این ترجمه را می‌توان در همین کتاب دید. از این اثر ترجمه‌های دیگری از جمله توسط محمد پیفون نیز در دست است.
۶- عسگر خان قاسم‌زاده، یکی از روشنفکران که در تبریز به مجله ملانصرالدین کمک می‌کرد. او در سال ۱۹۲۱ به همراه جلیل محمد قلی‌زاده به باکو رفت.
۷- حمیده قلی‌زاده، پیشین
۸- بیوک خان نخجوانی، فارغ‌التحصیل رشته هنرهای دراماتیک از آکادمی تفلیس بود. جدش ایرانی و نخجوانی بود. وی یکی از بنیانگذاران تئاتر نخجوان بود. مدتی طولانی نقش‌های اول را در نمایش‌هایی که در این شهر برگزار می‌شد، بازی می‌کرد. پس از آن به باکو رفت و به فعالیت تئاتری خویش در این شهر تا انقلاب اکتبر ادامه داد. با مهاجرت به تبریز، در این شهر کلاس‌هایی برای آموزش هنر نمایش برپا داشت. در سال ۱۳۰۲ شمسی به اتفاق تنی چند "گروه نمایش آرین" را تأسیس کرد که تا سال ۱۳۲۰ فعال بود. یحیی آرین‌پور نویسنده کتاب "از صبا تا نیما" یکی از بازیگران و اعضای این گروه بود. حضور زنان در این گروه، نه تنها به عنوان بازیگر، حتا به عنوان مسئول گروه‌های کار، بسیار چشمگیر بود. نقش این گروه در تاریخ تئاتر ایران و به ویژه آذربایجان بسیار تأثیرگذار بود. این گروه طی بیست سال فعالیت آثار نمایشی بسیاری را به نمایش درآوردند و صدها هنرپیشه تربیت کردند. نخجوانی در کنار کار تئاتر، در جمعیت " شیر و خورشید" تبریز نیز کار می‌کرد.
۹- چکیده‌ای از زندگی و افکار جلیل ‌محمد قلی‌زاده (ملانصرالدین)، ترجمه بهزاد آبادی باویل، نشر تلاش، تبریز، ص ۲۶
۱۰- اسامی پنج اثری که من از علی آذری در دست دارم، به این قرار است؛ "لغتنامه فارسی-روسی"، تاریخ انتشار ۱۹۴۰، چاپ در باکو. "منتخبات (به زبان فارسی)"، تاریخ انتشار ۱۹۴۱، نشر آذر، بادکوبه. "فرهنگ فارسی و روسی (پیوست منتخبات)"، تاریخ انتشار ۱۹۴۲، نشر آذر، بادکوبه. آموزش "زبان فارسی"، تاریخ انتشار ۱۹۵۹، باکو. آموزش "زبان فارسی"، تاریخ انتشار ۱۹۶۱، باکو.
۱۱- دائی علی آذری
۱۲- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ محمود رنجبر فخری، نمایش در تبریز (به روایت اسناد) از انقلاب مشروطه تا نهضت ملی نفت، تهران سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران ۱۳۸۳، صص ۵۸۷-۵۸۶
۱۳- علی آذری در خاطراتش در این مورد چنین مینویسد:
چند سالی به اجبار باکو را ترک کردم و از میرزا جلیل دور شدم. در این مدت معلم بودم. چه در "باتوم"، چه در "شامخور"، "قویا"، "آبشرون" و روستای "غبدلیان" از حومه "صابرآباد"، همیشه صفات خوب و پسندیده میرزا جلیل و عشق بی‌پایانش را به خلق هم‌چون سرمشق در قلبم حفظ کرده بودم. اگر "ملانصرالدین" را ورق بزنی، با نگاه به نوشته‌های من که با امضای "آدم شلوار پاره" (تومانی جریق)، "معدن ناموس" (ناموس معدنی)، "بیگ اوف"، "آن که زنش را طلاق داد" (آروادینی بو‌شایان)، "یک وری" (یانقنلنجی)، و "زوار حاجی کند" (حاجی کند زواری) نوشته شده، عمق احساس من نسبت به میرزا جلیل دیده می‌شود.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد