علی اصغر راشدان آقای چوخ بختیار آقای چوخ بختیار این مرتبه پاک کله پا و گرفتار مرض خود دوگانه بینی شد. خود را هم تیمسار آجودان مخصوص و هم اعلیحضرت میدید. برای این که خود را کاملا هر دو نفر ببیند، مدتها تو لته و کهنه فروشیهای میدان گمرک و دروازه قزوین و خیابان های قنات و اطراف باغشاه پرسه زد و چند کلاه کهنه ی رنگ و رو باخته، باهمان تاج برنجی رنگ باخته ی تیمسارها پیدا کرد و خرید. کلاه های تیمساری را آورد و رو دیوار کارگاه پیچ مهره سازیش، به میخ هائی که کوبیده بود، به ردیف آویزان کرد، شبانه روز به تماشایشان پرداخت و غرق لذت شد.
شهریار حاتمیقصه بیداری کودکم،
می خواهی برایت قصه بگویم که بخوابی
اما چه کنم که قصه های من
خواب از سرت می پرانند
و تو را بیدار نگه می دارند.
ا. رحمانحبابها و اسبها دیشب خواب دیدم
یادم آمد - فوزیه
قرار ما بود ،
سینما میامی -
از دور، نه از نزدیک
رضا بی شتابچگونه زندگی کند بر سفرۀ صلحِ صبا؛ برگِ طرب مهمان شده
از مِحنتِ مهمانی اش؛ مهمانِ سرگردان شده
بر سفره خاکستر نوشت: بشکفته آشوب وُ شرر
مهمیزِ پاییزی زَنَد؛ بر جانِ او بی جان شده
علی آشوریدرویشیان به مناسبت سالگرد مرگش ۷۶ سال در واژه و مهر زندکی کرد
در سکوت و اعتراض راه رفت و
کلام آغازید، گفت
شانه به شانه در عمارتهای خاک گرفته ، شانه به شانه ی درهای گل گرفته ، گلین
با بغض و زخم و درد نوشت
همه روز ها ، همه سالها نوشت
سيروس"قاسم" سيف«کلام سی و پنجم از حکایت قفس» خيالات به سرت نزنه پهلوون! اولندش، اونی که در گاوصندقو وازکرده وو گذاشته که بيای بيرون و يه خورده هوا بخوری، هروخت هم که بخواد، ميتونه دوباره تورو بکشونتت توی همون گاوصندوق و ايندفعه، برای ابد، نذارتت که بيای بيرون! دومندش، از کجا ميدونی که اينجائی که الان توش هستی، يه گاوصندوق ديگه نيست؟! گول بزرگيشو نخور! سومندش، قبلن که بهت گفتم؛ حالا ميگيريم که بر فرض محال، از دستمون قسر دررفتی و زدی به چاک، زنتو چيکار ميکنی؟! بچه هاتو چيکارميکنی؟! خواهرا وو برادرا وو ننه و بابا وو فاميل و دوست وآشنا وو.....
محسن حسامنه به اعدام، اعتصاب غذای نامحدود وریشه مرادی می خواهم بگویم که مردمان میهنمان بر آنچه که بر تو گذشته است، واقف هستند ، همچنانکه زینب جلالیان ، همچنانکه مریم اکبری منفرد ، همچنانکه تمامی عناصر مقاومت در زندان ؛ یعنی اینکه زندانی سیاسی -عقیدتی اعم از اهل قلم، حقوقدانها ، کارگران سندیکایی ، هنرمندان ، صنف معلمان و فعالان حقوق بشری. از این رو وریشه، دخت کرد، دخت ایران ، مخاطبان میهنمان از تو میخواهند که به خاطر حفظ و تداوم جنبش زن زندگی آزادی به اعتصاب غذای نامحدود خود پایان دهی، این را بدان که مهم نفس اعتراض تو به بی عدالتی است و تو با اعتصاب غذا این پیام را به اذهان بیدار جامعه منتقل کرده ای. چرا که حرکت های اعتراضی از این دست حامل یک پیام روشن است: نه به اعدام.
مسعود نقره کاردرکی غیرِ دموکراتیک در عرصهی ادبیات ذات هنر تغییر و دگرگونی و رنگارنگی است و ساختار ذهن آدمی ساختار تنوع و تفاوت است. اگر چه تاریخ ادبیات ما تاریخ مقبولیت، معروفیت و رشد شعر بوده است، اما چند دهه ای نیز هست که داستان کوتاه به ویژه رمان یکی از قلمروهای بازتابنده ی پیچیدگی ذهن و جامعه ی انسان ایرانی شده است. نگاهی به انگاره ها و حسب الحال ها و ترجمه ی احوال، افسانه ها، حکایت ها، مَتل ها و مَثل ها و قصه ها در عرصه ی ادبیات داستانی میهنمان و رسیدن مان به مفهوم و پدیده ی داستان کوتاه، تاریخ چنین رشد و پیچیدگیهایی ست.
س. سیفیدرویشان در گزارش پتروشفسکی پتروشفسکی دیدگاهی را پیش میکشد که بر پایهی آن مشکل خواهد بود که خط فاصلی روشن از درویشی با تصوف و عرفان ترسیم گردد. گروهی از محققان غربی پدیدهی تصوف را در ایران، نتیجهی همآمیزی عرفان مسیحی با فلسفهی نوافلاتونی میخوانند. پتروشفسکی، ادوارد براون را در همین گروه جا میدهد. او میگوید گروهی هم همانند "ر. دوزی" تصوف را واکنشی آریایی یا ایرانی نسبت به عربیت و اسلام میخوانند. پتروشفسکی باور دارد که در چنین دیدگاهی "انعکاس ضعیفی از نظریهی نژادپرستی را در تاریخ ادیان میبینیم".
اسد سیفهمجنسگرایی و پیشینه آن در ایران
بخش نخست: با گامهای تاریخ در لابهلای مطالعات جنسی تاریخ مطالعه رفتارهای جنسی عمری دراز دارد. آثار بهجا مانده از روم کهن و یونان باستان نمادهایی هستند از دامنهی آن در تمدن غربی. متفکرانی چون بقرات، ارستو و افلاتون در رابطه با واکنشهای جنسی انسان نوشته و نظر دادهاند. شاید با ترجمه همین آثار به زبان عربی بوده که توجه دانشمندانی چون پورسینا به آناتومی انسان جلب شده است.
محمود میرمالک ثانیجدال بر سریر خون نشسته است
تا قرین مرگ گردد
با ناقوسِ مرگ به خواب می رود
با ناقوس مرگ سر از بالین برمی گیرد
مرگ را تکبیر گویان به ساحت زندگی آورده
طاهره بارئیوقتیکه شرارت منزلت مییابد از وقتی «شرارت» منزلت یافت
و شد «پیش پا افتاده»
مصرف «سقز» بشدت صعود کرد
اقتصاد جست زد
طبیعی بود اگر دفتر اتاق بازرگانی جهانی، جایزه ای در نظر بگیرد
و گرفت.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )شبانه چنین که ماه فتاده به روی شانهٔ اوست
دلم فکنده و پابندِ بی بهانهٔ اوست
به بوسه پیرهنی بافتم که از مهتاب
حجابِ قامت و سیمای دلبرانهٔ اوست
سه داستان برق آسا ترجمه علی اصغر راشدان مدتی طولانی، جائی دیگر بوده ام، آرام گرفته درتیرگی. طنز روز اول سفر کمپینگ محو نمی شود، همانطورکه درمه صبحگاه می نشینم و روی گازآبی باربکیو می پزم. رایحه وجود دو دختر، بالبخندهای خواب آلود، برای صبحانه، از چادر ظاهر میشود. لیلی چشمهای فوق العاده بزرگ فندقیش را با اولین لقمه ی دلچسب، می بندد. قدش بلندتر ازده سالگی و پوستش پریده رنگ و دوست داشتنی است، باهوشی سرگرم کننده که بی گناهیش را تکذیب می کند. هانای جوانتر، ضمن وارسی سوسیس نوک چنگال، گازهائی کوچک میزند، هانا باگونه های گلگون و موهای طلائی لکه دار، مهربان است. دوسگ ریتریورطلائیمان، رابی و میلی، ازلقمه های کوچکی که هرازگاه اتفاقی ازدستهامان می افتد،سوء استفاده می کنندو می قاپند.
شهریار حاتمی
کودک جنگ
در تمرینِ درس واژه ی بابا
گفتم به اوستاد، فقط "با"
استاد گفت چه شد "با"ی دیگرش
گفتم به جنگ فلج شده آقا
مسعود نقره کارتولدت مبارک رفیق!
آوای تبعید با شاعرِعاشقِ«نو شدن» فرامرز سلیمانی یک ژورنالیست پُرکار بود. در ایران از دست اندر کاران مجله ایران و دنیای سخن، و سپس سردبیر انتشارات کتاب موج، سردبیر مجلهٔ نوشتا و مدیر مسوول نامهٔ، بولتن دوزبانهٔ انجمن پزشکی ایرانی-امریکایی بود. وی عضو و مشاور مرکز بین المللی زندگی نامه ها، عضو کتابخانه بین المللی شعر و انجمن جهانی سردبیران پزشکی بود.
نیلوفر شیدمهرهیزم کشان جنگ هیزمکشان جنگ معرکه گرفتهاند:
بالا بکشید شعلهها را
دیگی که برای ما نمیجوشد
بگذار سر کودکان
تویش بجوشد و تخم چشمشان
از وحشت از حدقه بیرون بزند
اکبر ذوالقرنینچند شعر از اکبر ذوالقرنین
مجمعالجزایر دردم
هستیی بیغرضم را
بر خاکدان فقر
با مرضِ "تیفوئید"
-این پلید آخوند رودهخوار
آغاز کردم
آرش توکلی نقد دانهی انجیر معابد: خلاقیت در دل چالشها لاقی شخصی و سیاسی این فیلم نه تنها داستانی را روایت میکند، بلکه به بررسی تمهای عمیقتر از جمله بحران هویت، قدرت و تردید درونی میپردازد. قاضی که نمادی از سیستم حکومتی و قضایی است، با از دست دادن ابزار قدرت خود (اسلحه)، به تدریج کنترل بر زندگیاش را نیز از دست میدهد. این رویکرد داستانی، به شکلی هنری و چندلایه، داستان شخصیتهای مختلفی را در جامعهای پر از تعارضها و تناقضها به نمایش میگذارد.
نعمت آزرم تصویرهای نبض زمانه
باری زمانه آفریدۀ انسان است
انسان که در برابر هنجار سرنوشت ز خود سرگذشت میسازد
یعنی که نقش بود و باید خود را برین گذارۀ همواره میتند
آری حضور ماست کزین بیکران جاری سرخود، زمانه میزاید
تا با زمان چگونه درآویزیم،
ما را زمانه گسترۀ باز گوی و چوگان است
طاهره بارئیشهرها، سنگها و باران اندازها شیشه ای میشوم
زیر باران
پشت وارونه های چتر
همچون پرندهای که سقف را بر لانهاش شکستهاند
میلههای تَر میبارند،
باران را «باران افکن»ها به دست گرفتهاند
مکشوف میشود پیروزی شان
روی کف خیس سرها
جراحتها
شهریار حاتمینگاهی به کتاب «الفبای پارسی آوایی» فرزندان ما که زبان پارسی را به صورت آموزش عالی نیاموخته اند و تنها از راه گوش با آن آشنا هستند، می توانند با استفاده از حروف آشنایی که در موطن تازه ی خود با آنها هر روز می نویسند و می خوانند، کلید صندوقچه ی پر رمز و راز زبان شیرین پارسی را به دست بیاورند و به این ترتیب دستکم، می توانند متون پارسی را با کمک حروف پیشنهادی در کتاب "الفبای پارسی آوایی" بخوانند و بفهمند چرا که دشواری نخستین آنان در درک زبان پارسی نیست بلکه در خوانش الفبایی ست که تا حدود زیادی با آن بیگانه است. اگرهم با آن آشنا باشد در حد نام آن هاست اما با واژگان پیچیده ای که از همان حروف شکل گرفته اند، آشنا نیست.
پدرام حاتمی نام و ننگ مرا نام و ننگ
بی رنگ است
نمی جنگم
نمی جنگم
در این بزمِ بی پایان
نمی رقصم
نمی رقصم.
سيروس"قاسم" سيف«کلام بیست و چهام از حکایت قفس» و هی بلندتر فريا دزدم و بالاتر از جام پريدم و هی شمردم. رسيده بودم به وسطاش که شماره ها، از دستم در رفت و ديگه نميدونستم که چندبار پريدم وو فرياد زدم. خواستم واستم و بپرسم که چندتا شده، اما نميتونستم. همينجور، بی اختيار، عينهو قورباغه، هی می پريدم و فرياد ميزدم" سقف ما، توی کله ی ما است!" اصلن، يواش يواش، داشت خوشم ميومد که دارم صدای فرياد زدن خودمو ميشنفم و هی دلم ميخواست که بلندتر و بلند تر فرياد بزنم و هی بالا و بالاتر بپرم و...
س. حمیدیآوای تبعید دانشنامهای که خواهد ماند مرگ نویسنده هرگز پایان راه او نیست. او در مرگ خویش هم بازتولدی را تجربه خواهد کرد. آوای تبعید شمارهی ۴۱ نیز همین بازتولد نویسنده و هنرمند را ارج میگذارد تا نام و یاد چهارصد نفر از هنرمندان تبعیدی ایران را بر دل دفتری امروزی بنشاند. هنرمندانی که دیگر در بین ما نیستند، اما زیست دوباره و ماندگاری ایشان برای ما چرخهای از افتخار میآفریند. با همین رویکرد است که مدیر مسئول و همکاران آوای تبعید ضمن انتشار شمارهی ۴۱ این نشریه، دانشنامهای فراهم میبینند که این دانشنامهی هنری از همین حالا میتواند مرجع و مأخذ معتبری برای جستارهای همهی پژوهشگران این عرصه قرار گیرد.
|