![]() |
|
ایرانیان خارج کشوری، معمولا تا پیش از این، دو عنوان تبعیدی و مهاجر را در مورد خود بکار میبردند. عادتی که از منظر رئالیسم انتقادی دیگر جوابگو نیست. اما چرا؟
واقع آن اصطلاحات لفظی" مهاجر و تبعیدی" از منظر جامعه شناسی انسانی برای تمام حالتهایی که ما در این چند دهه تجربه کرده ایم تعریف فراگیر نیست. زیرا شما وقتی خود را تبعیدی مینامید، دست کم سه حالت متفاوت کوچ، آوارگی و پناهجویی را پشت سر گذاشته اید.کوچ و آوارگی از لحظه ای شروع میشوند که از نظر جانی و روانی در موطن احساس ایمنی و مطبوع نداشته اید. از اینرو دل به جاده میزنید تا شرایط نامطلوب را پشت سر بگذارید. اصلا پناهگاهی بجوئید. چه از غرب ایران یا چه از شرق بیرون زده باشی، هدف اولیه اروپا است تا بعدش شاید به قاره آن سوی اقیانوس راه یابی. البته اگر قبلش در عراق و ترکیه یا افغانستان و پاکستان ،که باید مجرایی گذرا باشند، مدتی گیرنیفتاده باشی. در اروپا نخست به محلها یا پادگانهای معرفی در حاشیه شهرها میروی. جاهایی که در آلمان، فرانسه، انگلیس و اسکاندیناوی برای پناهجوی کوچیده در نظر گرفته شده است. ولی از موقع کوچ و آوارگی تا حکم پناهجویی و نیز سپس تبعیدی رسمی گشتن، در اوقات فراغت بتدریج این ایده در ذهنت شکل میگیرد که وظیفه و مسئولیت تو در قبال لزوم تحول در خانه وکاشانه چه خواهد شد. از این شرایط برزخی و مسئولیتهایی که سلسلۀ آوارگان و تبعیدیان بر دوش دارند، زنده یاد غلامحسین ساعدی در یکی از سرمقاله های نشریه الفبای خود در پاریس به تفصیل سخن گفته است. باری پس از کوچ و آوارگی در کوه و کمر و عبور از مجراهای گذر ، البته اگر زنده به هدف اولیه برسی، با یکسری کاغذبازی وکلا و ارائه کیس و شرح حال و نیز قضاوت و حکم دادگاه روبرویی؛ در نهایت یک پاسپورت از صدقه سر کنوانسیون ژنو میگیری که بهغیر از موطن به جاهای دیگری نیز میتوانی سفر کنی. اینجا بطور رسمی پناهجو خوانده میشوی. البته هنوز آن فیلی نشده ای که یاد هندوستون میکند. مدتی طول میکشد.آنجا شاید بخواهی دو تابعیتی شوی و در ضمن پاسپورت ایرانی هم بگیری. این بعد رُخ میدهد. در موقعییت تبعیدی معمولا آدمی حس تعهد اجتماعی و همبستگی مربوطه را دارد. از اینرو کارهای دفاعی میکند ومددکار همقطاران است. از تدریس زبان به همولایتیها تا کار فرهنگی برای تداوم حیات زبان و ادبیات زادگاه. لیکن یکروز گویی از این فضای تبعیدی بیرون میایی. متوجه خیل مهاجرانی میشوی که آنها نیز به بلاد فرنگ آمده و بزعم خود مایلند گنگر بخورند و لنگر بیندازند. عیبی هم ندارد. بهر حالت دنیا محل گذر است و بد نیست در آن خوش بودن. ولی اگر تو با مهاجر جماعت تماس نداشته باشی، آنها تو را به حال خود نمیگذارند. نه فقط بقالی سر کوچه، بلکه این و آن آدم در کافه پاتوق تو نشسته نیز به فارسی تکلم میکنند. لسان همولایتی های همیشه آهنگ خوشی ندارد. در فضای غربت روایت غذای خوشمزۀ ارزان و نیز هموطنان مهربان و مهماننواز بتدریج میپیچد. در جلسات فرهنگی- ادبی شهرهای غربی هم سرانجام یک آسه برو آسه بیا حاکم میشود تا یکهو شعر و داستان، آمد و شد مهاجران را به خطر نیندازد. برخی حتا برای این که روزی نعششان به ایران برسد و نیز آنجا خاک شود، دست به عصا گشته اند. بهر حالت عافیت طلبی از توجه به عاقبت ضرر نکرده و نمیکند. یکی از نصایح مصلحت جویی هم ترس از شاخ گربه است که آدمی آسه میرود و میآید. در این شرایط مُشعشانه بهر صورت بی تاثیر نمیمانی. آنهم بویژه از دست این گروه- گروه شدن مهاجران که دوتابعیتی شده و دو پاسپورتی. آنهم با چه بامبولهایی. وانگهی با افزایش شمار آن فرصتجویان، رژیم حاکم هم به صرافت پُر کردن جیب خود از ارز خارجی میافتد. گرچه شاید خطر زیر را نیز حس میکند. این که آمد و شد خارج نشینان میتواند باعث رشد کفر،آلودگی اُم القرای اسلامی و نجس شدن دست و پای نظام مقدس گردد. بطوری که ستون حاکمیتش بلرزد. در نتیجه بهفکر چاره هم میافتد. تیم نظارت نه فقط برای آمد و شد بلکه همچنین رفتار در فرنگ مهاجران میسازد. یکسری را به دیار کفر صادر میکند تا فرهنگ معنوی اما مبتنی بر ریای خود را رواج دهند. البته این که برخی از صادرشدگان رژیم گاهی در فرنگ زیر آبی میروند ربطی به حفظ شئونات اسلامی در انظار مهاجران نمییابد. همه با هم جا نماز آب میکشند. از این گذشته حاکمان درصد ریسک کار خود را از پیش محاسبه کرده اند. این که آنتروپی و اُفت سیستمی،کُل نظام را به مخاطره نیندازد. بگذریم که در ضمن با یک مشاطه گری و مماشات گسترده ناظر و مهاجر با هم کنار میآیند. بطوری که فرهنگ ملکوتی اسلام عزیز در بلاد فرنگی اسیر کمّیت دُچار صدمه نمیگردد. شما کافی است آماری از نذری خوران اروپایی و کانادایی در دست داشته باشید تا دریابید چقدر خیال حاکمان از دست ناظران صادراتی و مهاجران دوباره مهمان کشور شده میتواند راحت باشد. بواقع که مهاجران در هنگام دیدار از ایران بسیار دست به عصاتر شئونات اسلامی را رعایت میکنند. مبادا که آمد و شدشان با خطر همراه گردد. اما این حالت با منفعت و صفای مهاجر دو پاسپورتی تا ابد ادامه نخواهد داشت. زیرا تشویش سانسور خود در ایران و اعلام مداوم بیزاری از زندگی در فرنگ، یک موقعی محصول جدیدی از آدم ببار میآورد. این که شما دیگر نه فقط مهاجر نیستید بلکه از اینجا مانده و از آنجا رانده شده اید. برای این که تماشاچیان حالت سرگردانی شما را لقبی دهند باید کلی در فرهنگ لغت بگردند و دنبال مترادف درست باشند. در همین جستجو نام برای دستهای از مهاجران سرگردان شده، استدلال حرف ما خوابیدهاست. این که دیگر تبعیدی و مهاجر بیانگر واقعیت ایرانیانی نیستند که در خارج بسر میبرند. اینان گروههای مختلف و متفاوتی را تشکیل میدهند. برخی که از فرهنگ جهانی توشه پُر نمیکنند . این دغدغه را هم ندارند که شهرنشینی و جامعه مدنی در ایران چه پیشرفتهایی کرده است. بنابراین مثال از خانه رانده و از جامعه میزبان مانده شرح حالشان میگردد. آدمهایی که عمری را تلف میکنند و به هدر میدهند. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|