«نزن سرباز»

سرباز نزن
ایران غرق خون است
سرباز نزن
من مادرم، من دخترم، من خواهرم
برادرت هستم.



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

آقای چوخ بختیار

آقای چوخ بختیاراین مرتبه پاک کله پا و گرفتار مرض خود دوگانه بینی شد. خود را هم تیمسار آجودان مخصوص و هم اعلیحضرت میدید. برای این که خود را کاملا هر دو نفر ببیند، مدتها تولته و کهنه فروشیهای میدان گمرک ودروازه قزوین و خیابان های قنات و اطراف باغشاه پرسه زد و چند کلاه کهنه ی رنگ و رو باخته، با همان تاج برنجی رنگ باخته ی تیمسارها پیدا کرد و خرید. کلاههای تیمساری را آورد و رو دیوار کارگاه پیچ مهره سازیش، به میخ هائی که کوبیده بود، به ردیف آویزان کرد، شبانه روز به تماشایشان پرداخت و غرق لذت شد.



new/Dawudi
بهروز داودی

انقلاب

انتخابی
در کار نیست
انقلابی
باید
زاده از زن
که
زندگی زاید



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

غروب ناگزیر

در لابلای شاخه های درختان آویزان است،
در اضطراب فرو افتادن
و در وحشت از تپش باز ایستادن
در کام افق.



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

این پله ها و فراخوان به انتهای باد ها

هم آوازی بطری های آب
با گنجه ی شیشه ای!
سمفونیِ شکستن
شکستگی
شکاف
شکنندگی



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

جام زهر

از پنجره به خیابان نگاه کن
مارا ببین
که با پاهایی خسته
اما با گام هایی استوار،
به خیابان آمده ایم.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

رقصِ گیسویِ بهار

یه کبوتر هم نفس
یه قناری تو صدا
تویِ بیشه هایِ درد
غُرشِ شاپرکا
رقصِ گیسوی بهار
زیرِ بارون سیا(ه)




effat-mahbaz01.jpg
عفت ماهباز

زن، زندگی، آزادی

فروع جان شاعر زن، زندگی ،عشق
در این دوران که نوگشته ز بهمن
زندگی دیگر ان خیابان درازی نیست
"که هر روز زنی با زنبیلی از ان می گذرد "
زنبیل بدستان، به جرم زن به جرم زیبایی
مغزشان خوراک ضحاک است



س. شکیبا

«م»مثل مهسا

به دلاور زنان خیابان

به دنیا که آمدم
هوا نبود
با گریه گفتم
کاش در زهدان مادرم
می ماندم



new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
مهدی استعدادی شاد

رئالیسم و مسایل گسترش ابعاد

(نگاهی به کتابی از اسد سیف)

کتاب اسد سیف در جاهای دیگر، مثلا آن تیپ زن دلربا (بلورخانم) در اثر محمود که در ادامه آثار دیگرش محو شده، نیز ارزیابی انتقادی از این روند حضور سانسور و خود سانسوری دارد. با این اشاره معلوم میگردد وقتی حاکمیت جامعه را بسوی قهقرا سوق می‌دهد، روندی که بزعم اسد سیف باعث "گسست" می‌گردد، حتا نویسندگان قدر قدرت ادبیات فارسی معاصر نیز همواره موفق از آزمون ارائه روایت واقعگرا بیرون نیامده اند. باری.



aref-pejman4.jpg
دکتر عارف پژمان

سنگ قبر ضحاک مار دوش !

(سرود رهایی: برای دلاوران خیابان)

سپیده، لانه کرده است
فراز گام های تو
سکوت سال و ماه شکست
ز صولت صدای تو!



new/shahla-aghapour-9.jpg
شهلا آقاپور

دختران ققنوس


سایه هایی که عقب
مانده بود
پاشیده شد
درون تندیس خاکستری




monir-taha.jpg
منیر طه

بی حجابی

بی حجابی شیخ را حالی بحالی می‌کند
لاجرم زیرِ عبا را دستمالی می‌کند
تارِ مویی گر ببیند می‌شود بی‌اختیار
آلتش را هرکجا افتاد خالی می‌کند



خدامراد فولادی

فرمانده( دیکتاتور)

چشم ِ خورشیدرا کورخواهدکرد
زنده را زنده در گور خواهدکرد
تا بدانی کرامت اش چون است
شکرش آب را شورخواهدکرد



bijan-baran.jpg
بیژن باران

معشوق تاريخي

مرا معشوقي است ابدی.
قرابت با او غدغن است.
از دور، «خواب در چشم ترم مي شكند.»
من شيداي ذهن زيباي او، اندام جوان او،
صورت مهساي اويم.



Reza-Maghsadi03.jpg
رضا مقصدی

آی ..."ژینا" ! آی...مهسا!

سخن، زعاطفه های قشنگ باید گفت.
سخن ، ززیبایی.
که آفتاب درخشان ِجان ِ زنده ی ماست.
ستاره ها به تماشای عشق ،آمده اند
وباغ های انار



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

یک حلقه مو

کمانه نور
پیموده خط دیوار را
لبه ی چتر تو گوئی
گشوده بر سر بی پناهان
یک موی بافته
که خیس خورده در آب طلا
زرین فام برخاسته از طشت سهمگین



new/nasim-khaksar06.jpg
نسيم خاكسار

این روزها را به خاطر بسپاریم

در طول این چهل سال و اندی حکومت جمهوری اسلامی، بارها مردم ما با دامنه‌های گوناگونی ازاین نوع اعتراض‌های کوچک و بزرگ و شعارهایی گوناگون در دفاع از عدالت و آزادی بپاخاسته بودند، اما این بارگستردگی اعتراض مردم ایران از بیداد این نظام در کلیت خود، با پیام: زن، زندگی، آزادی، که شعاری فراگیر در این جنبش شد، شکوهمندی بی‌سابقه‌ای پیدا کرده است. حادثه‌ای که جوانان از دختر و پسر گرفته تا بزرگسالان، زن و مرد، از هنرمندان گرفته تا کوشندگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از هر نحله فکری، همه و همه در آن شرکت دارند. اعتراضی که ایستادگی و شجاعت زنان و همبستگی ملیت‌های ایرانی از چهره‌ی بارز و آشکار آن است. در این جنبش گسترده که زنان و مردان جوان ایران پیشگام آن هستند برگ نوینی در تاریخ مبارزه مردم ما نوشته می‌شود. به خاطر بسپاریم این روزها و پیام‌های زندگی بخشی را که در این جنبش سراسری از گلوی آنان فریاد می‌شود و در هرجا که هستیم به یاری آنها برخیزیم .



nafisi.jpg
مجید نفیسی

اذانِ عُرفی

در همبستگی با ایرانیان در خیابان

خسته ام از نیایش بامداديِ مدارس
خسته ام از نماز نیمروزيِ ادارات
خسته ام از خطبه های نماز جمعه
خسته ام از امر و نهی های خیابانی
خسته ام از توسری، تازیانه، سنگسار
خسته ام از مجلسی شدنِ مسجد
خسته ام از مسجدی شدنِ مجلس.



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

بیدارباش صبح

تا کی این شب بلند و پیاپی
این عجوزه ی چند هزار ساله ی نکبت
با قبای سیاه بلندش
لطف طلایه ی صبح را
از دیدگان سپیده پرستان
تواند ربود؟



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

نُت هایِ آرزو

به زنان مبارز میهنم

دریا
وُ دشت
وُ
هم کوه
افسانه ی تاریخم
و
چشمه هایِ اشک



chekhov.jpg
آنتوان چخوف

مرگ یک کارمند دولت

ترجمه علی اصغر راشدان

یک شب زیبا، یک کارمند دولت نه خیلی خوب، به نام دیمیتریچ چرویکوف، در ردیف دوم غرفه ها نشسته بود، از توی دوربین اوپرا،به زنگ های کورنویل خیره شده بود. خیره شد و احساس اوج سعادت کرد. اما ناگهان...در داستان‌ها، یک نفر اغلب با« اما ناگهان » برخورد می کند. نویسنده ها درست می گویند: زندگی خیلی وقتها پر از شگفتی هاست! اما ناگهان صورتش درهم ریخت، چشمهاش ناپدید شدند، نفسش بند آمده بود...دوربین اوپرا را از روی چشمهاش برداشت، خم شدو... اپچی!! همانطور که متوجه میشوید، عطسه کرد.



ا. رحمان

کابوس،

من کابوس شبهایِ توام
در تاریکی،
و شبهای وحشت
به سراغت میام



س. سیفی

از اوکی (O.K)گرفتن تا اپیلاسیون

مردم عادی گاهی نیز واژه یا اصطلاحی را از زبان خارجی به زبان فارسی می‌کشانند. آن‌وقت چنین واژه یا اصطلاحی در زبان فارسی نیز به راحتی باب می‌شود. اصطلاح اوکی (O.K) سال‌های سال است که چنین فرآیندی را در زبان فارسی دوره می‌کند. چنان‌که اوکی، مصدرهای مرکبِ متنوعی را نیز برای خویش فراهم دیده‌است. اوکی شدن، اوکی دادن، اوکی گرفتن و اوکی کردن فقط بخش کوچکی از همین گستردگی را پیش روی ما می‌گذارد. در همه‌ی این‌ها اوکی با درونمایه و معنایی از "تأیید" ظاهر می‌شود تا آن‌جا که خیلی راحت واژه‌ی تأیید را از ساحت زبان عمومی پس می‌زند و بر جای آن می‌نشیند.



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )


دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۱۸)
(بخش هجدهم)

نهاد جست و جوگر انسان با نفس ِ جزیی و عقل ِ اکتسابی و نفس ِ ناطقۀ در حال ِ کمون ِ خویش، به جستو جوی ذات معرفت و عشق ِ حاصله از آن بر می آید. نفس جزیی، آن را در شور جنسی و لذات زمینی می فهمد و عقل اکتسابی نیز معرفت را حاصل تجارب عملی و عشق را هم نوعی ازعاطفه دانسته، برعلم خویش مغرور می گردد و همین غرور او را از وصال عشق دور می دارد. تنها روح الهی ِ درکمون است که به شرط پرورش خود ــ از راه کاهلی ورزیدن و یاری خداوند،در قالب پیر، به سرچشمۀ دانایی و عشقراه می برد.



»  اسد سيف و «نازائى ادبيات در دوران گسست»
»  گلوی جویباران ، پاک خشکید!
»  پلید پیله وران ِ تباهی
»  گیسویِ مهسا
»  چه سالهایِ پوچ !
»  به خفاش ِ زنده گی ستیز
»  در سوگ
»  سه شعر
»  زیبایی ِ زنانه ی ما، دشمنِ شماست
»  روزی که چادر زوری نیست
»  احضاریه سلطنتی
»  فنر زین دوچرخه
»  من کافرم
»  سوگواره ای برای مهسا امینی
»  «حجم فضای واژه‌ها»
»  پرده برداری از حجاب ِ ابتذال و انتظار
»  لاله های خزان
»  ژان لوک گدار کارگردان مشهور ، و فرزند سرکش سینمای دهه ۶۰ فرانسه درگذشت!
»  به کدامین گناه،
»  دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۱۷)
»  شبِ هول
»  بعضی از ما دوستمان کولبی را تهدید کرده بودند
»  فانوس،
»  لیلکی‌های احسان نراقی
»  «انتظار وُ امید» و «نقاشِ بی نظیر»
»  ساختمان
»  چندشعرازچند برهه ی مختلف
»  عباس معروفی و جنگ نور و ظلمت
»  موعظه‌ى روشنفكر مذهبى و رُمان