«نزن سرباز» سرباز نزن
ایران غرق خون است
سرباز نزن
من مادرم، من دخترم، من خواهرم
برادرت هستم.
علی اصغر راشدانآقای چوخ بختیار آقای چوخ بختیاراین مرتبه پاک کله پا و گرفتار مرض خود دوگانه بینی شد. خود را هم تیمسار آجودان مخصوص و هم اعلیحضرت میدید. برای این که خود را کاملا هر دو نفر ببیند، مدتها تولته و کهنه فروشیهای میدان گمرک ودروازه قزوین و خیابان های قنات و اطراف باغشاه پرسه زد و چند کلاه کهنه ی رنگ و رو باخته، با همان تاج برنجی رنگ باخته ی تیمسارها پیدا کرد و خرید. کلاههای تیمساری را آورد و رو دیوار کارگاه پیچ مهره سازیش، به میخ هائی که کوبیده بود، به ردیف آویزان کرد، شبانه روز به تماشایشان پرداخت و غرق لذت شد.
بهروز داودیانقلاب انتخابی
در کار نیست
انقلابی
باید
زاده از زن
که
زندگی زاید
شهریار حاتمیغروب ناگزیر در لابلای شاخه های درختان آویزان است،
در اضطراب فرو افتادن
و در وحشت از تپش باز ایستادن
در کام افق.
طاهره بارئیاین پله ها و فراخوان به انتهای باد ها هم آوازی بطری های آب
با گنجه ی شیشه ای!
سمفونیِ شکستن
شکستگی
شکاف
شکنندگی
شهریار حاتمیجام زهر از پنجره به خیابان نگاه کن
مارا ببین
که با پاهایی خسته
اما با گام هایی استوار،
به خیابان آمده ایم.
رسول کمالرقصِ گیسویِ بهار یه کبوتر هم نفس
یه قناری تو صدا
تویِ بیشه هایِ درد
غُرشِ شاپرکا
رقصِ گیسوی بهار
زیرِ بارون سیا(ه)
عفت ماهباززن، زندگی، آزادی فروع جان شاعر زن، زندگی ،عشق
در این دوران که نوگشته ز بهمن
زندگی دیگر ان خیابان درازی نیست
"که هر روز زنی با زنبیلی از ان می گذرد "
زنبیل بدستان، به جرم زن به جرم زیبایی
مغزشان خوراک ضحاک است
س. شکیبا«م»مثل مهسا به دلاور زنان خیابان به دنیا که آمدم
هوا نبود
با گریه گفتم
کاش در زهدان مادرم
می ماندم
مهدی استعدادی شادرئالیسم و مسایل گسترش ابعاد (نگاهی به کتابی از اسد سیف) کتاب اسد سیف در جاهای دیگر، مثلا آن تیپ زن دلربا (بلورخانم) در اثر محمود که در ادامه آثار دیگرش محو شده، نیز ارزیابی انتقادی از این روند حضور سانسور و خود سانسوری دارد. با این اشاره معلوم میگردد وقتی حاکمیت جامعه را بسوی قهقرا سوق میدهد، روندی که بزعم اسد سیف باعث "گسست" میگردد، حتا نویسندگان قدر قدرت ادبیات فارسی معاصر نیز همواره موفق از آزمون ارائه روایت واقعگرا بیرون نیامده اند. باری.
دکتر عارف پژمانسنگ قبر ضحاک مار دوش ! (سرود رهایی: برای دلاوران خیابان) سپیده، لانه کرده است
فراز گام های تو
سکوت سال و ماه شکست
ز صولت صدای تو!
شهلا آقاپوردختران ققنوس
سایه هایی که عقب
مانده بود
پاشیده شد
درون تندیس خاکستری
منیر طهبی حجابی بی حجابی شیخ را حالی بحالی میکند
لاجرم زیرِ عبا را دستمالی میکند
تارِ مویی گر ببیند میشود بیاختیار
آلتش را هرکجا افتاد خالی میکند
خدامراد فولادیفرمانده( دیکتاتور) چشم ِ خورشیدرا کورخواهدکرد
زنده را زنده در گور خواهدکرد
تا بدانی کرامت اش چون است
شکرش آب را شورخواهدکرد
بیژن باران معشوق تاريخي مرا معشوقي است ابدی.
قرابت با او غدغن است.
از دور، «خواب در چشم ترم مي شكند.»
من شيداي ذهن زيباي او، اندام جوان او،
صورت مهساي اويم.
رضا مقصدیآی ..."ژینا" ! آی...مهسا! سخن، زعاطفه های قشنگ باید گفت.
سخن ، ززیبایی.
که آفتاب درخشان ِجان ِ زنده ی ماست.
ستاره ها به تماشای عشق ،آمده اند
وباغ های انار
طاهره بارئییک حلقه مو کمانه نور
پیموده خط دیوار را
لبه ی چتر تو گوئی
گشوده بر سر بی پناهان
یک موی بافته
که خیس خورده در آب طلا
زرین فام برخاسته از طشت سهمگین
نسيم خاكساراین روزها را به خاطر بسپاریم در طول این چهل سال و اندی حکومت جمهوری اسلامی، بارها مردم ما با دامنههای گوناگونی ازاین نوع اعتراضهای کوچک و بزرگ و شعارهایی گوناگون در دفاع از عدالت و آزادی بپاخاسته بودند، اما این بارگستردگی اعتراض مردم ایران از بیداد این نظام در کلیت خود، با پیام: زن، زندگی، آزادی، که شعاری فراگیر در این جنبش شد، شکوهمندی بیسابقهای پیدا کرده است. حادثهای که جوانان از دختر و پسر گرفته تا بزرگسالان، زن و مرد، از هنرمندان گرفته تا کوشندگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از هر نحله فکری، همه و همه در آن شرکت دارند. اعتراضی که ایستادگی و شجاعت زنان و همبستگی ملیتهای ایرانی از چهرهی بارز و آشکار آن است. در این جنبش گسترده که زنان و مردان جوان ایران پیشگام آن هستند برگ نوینی در تاریخ مبارزه مردم ما نوشته میشود. به خاطر بسپاریم این روزها و پیامهای زندگی بخشی را که در این جنبش سراسری از گلوی آنان فریاد میشود و در هرجا که هستیم به یاری آنها برخیزیم .
مجید نفیسیاذانِ عُرفی در همبستگی با ایرانیان در خیابان خسته ام از نیایش بامداديِ مدارس
خسته ام از نماز نیمروزيِ ادارات
خسته ام از خطبه های نماز جمعه
خسته ام از امر و نهی های خیابانی
خسته ام از توسری، تازیانه، سنگسار
خسته ام از مجلسی شدنِ مسجد
خسته ام از مسجدی شدنِ مجلس.
شهریار حاتمیبیدارباش صبح تا کی این شب بلند و پیاپی
این عجوزه ی چند هزار ساله ی نکبت
با قبای سیاه بلندش
لطف طلایه ی صبح را
از دیدگان سپیده پرستان
تواند ربود؟
رسول کمالنُت هایِ آرزو به زنان مبارز میهنم دریا
وُ دشت
وُ
هم کوه
افسانه ی تاریخم
و
چشمه هایِ اشک
آنتوان چخوف مرگ یک کارمند دولت ترجمه علی اصغر راشدان یک شب زیبا، یک کارمند دولت نه خیلی خوب، به نام دیمیتریچ چرویکوف، در ردیف دوم غرفه ها نشسته بود، از توی دوربین اوپرا،به زنگ های کورنویل خیره شده بود. خیره شد و احساس اوج سعادت کرد. اما ناگهان...در داستانها، یک نفر اغلب با« اما ناگهان » برخورد می کند. نویسنده ها درست می گویند: زندگی خیلی وقتها پر از شگفتی هاست! اما ناگهان صورتش درهم ریخت، چشمهاش ناپدید شدند، نفسش بند آمده بود...دوربین اوپرا را از روی چشمهاش برداشت، خم شدو... اپچی!! همانطور که متوجه میشوید، عطسه کرد.
ا. رحمانکابوس، من کابوس شبهایِ توام
در تاریکی،
و شبهای وحشت
به سراغت میام
س. سیفیاز اوکی (O.K)گرفتن تا اپیلاسیون مردم عادی گاهی نیز واژه یا اصطلاحی را از زبان خارجی به زبان فارسی میکشانند. آنوقت چنین واژه یا اصطلاحی در زبان فارسی نیز به راحتی باب میشود. اصطلاح اوکی (O.K) سالهای سال است که چنین فرآیندی را در زبان فارسی دوره میکند. چنانکه اوکی، مصدرهای مرکبِ متنوعی را نیز برای خویش فراهم دیدهاست. اوکی شدن، اوکی دادن، اوکی گرفتن و اوکی کردن فقط بخش کوچکی از همین گستردگی را پیش روی ما میگذارد. در همهی اینها اوکی با درونمایه و معنایی از "تأیید" ظاهر میشود تا آنجا که خیلی راحت واژهی تأیید را از ساحت زبان عمومی پس میزند و بر جای آن مینشیند.
محمد بینش (م ــ زیبا روز )
دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۱۸)
(بخش هجدهم)
نهاد جست و جوگر انسان با نفس ِ جزیی و عقل ِ اکتسابی و نفس ِ ناطقۀ در حال ِ کمون ِ خویش، به جستو جوی ذات معرفت و عشق ِ حاصله از آن بر می آید. نفس جزیی، آن را در شور جنسی و لذات زمینی می فهمد و عقل اکتسابی نیز معرفت را حاصل تجارب عملی و عشق را هم نوعی ازعاطفه دانسته، برعلم خویش مغرور می گردد و همین غرور او را از وصال عشق دور می دارد. تنها روح الهی ِ درکمون است که به شرط پرورش خود ــ از راه کاهلی ورزیدن و یاری خداوند،در قالب پیر، به سرچشمۀ دانایی و عشقراه می برد.
|