Mohammad
محمد احمدیان(امان)

اشکالی ندارد!

من نمی گویم، سوپ می بایست تند باشد. تو خودت انتخاب می کنی، سوپت تند باشد یا نباشد. من می گویم، بهتر است سوپ بی نمک نباشد. تو می توانی بگویی، به تو چه ربطی دارد، من می خواهم سوپم بی نمک باشد.

اشکالی ندارد! تو سوپ بی نمکت را بخور. من هم فلفل سوپم را بیش تر می کنم.



new/Goel_Cohen02.jpg
گوئل کهن

یوسف اسحاق‌پور و نقد و فهم بوف کور

اسحاق‌پور با شناخت درست و طرح این «رابطۀ میان شرق و غرب»، مرا متوجۀ اندک‌‏نزدیکی دریافت او با دریافتِ اخیر آجودانی در رمزگشایی از متن بوف کور در «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم» ساخت که مفهومِ دوبٌنیِ ساختار زمانیِ بوف کور را در بستر یک «گسستِ رابطه‌ای بین ایرانِ پیش» و «ایران پس از حملۀ اعراب» مطرح می‌‏کند و به این وسیله گره‌گشای فهم بوف کور می‌شود. افزون بر این، اسحاق‌‏پور نیز با درایت دریافته بود که «هدایت به سنت فضلا معتقد نبود، اما با خلق و خلق‌گرایی هم میانه‌‏ای نداشت. [مگر نه این‌‏که هدایت] در زبان، در حکایات و خرافات خلق می‌نگریست و می‌دید که در آن‌ها هنوز چیزی هست و ضربان دارد و [بنابراین] کوشید تا از همان چیزِ موجود مایه‌‏ای بسـازد بـرای بیـان چنـد آرزوی معـدود سیاسی‌‏اش... و به‌ویژه برای دست‌‏انداختنِ مردم، خرافات، قدرت سیاسی و نهادهای [به اصطلاح] فرهنگی...» .



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

مادرم ایران، با آئینه کاری های طبیعیش

مادرم ایران
زنی ست هزاران شکم خورشید زائیده
یک جُرعه خستگی به رُخَش برنتافته
مادر بزرگ بحّق جهان
نشسته خموش بر پله ی بیرون و اندرون



new/moniere-baradaran1.jpg
منیره برادران

زندان‌نویسی و تبعید

ادبیات زندان هم مثل هر مکتوب دیگری در قبال زبان و ادبیات مسئولیت دارد. درست نویسی و پرهیز از ولنگاری در نوشتن وظیفه هر کسی است که قلم بدست می گیرد و نوشته اش را انتشار می دهد. بار سياسى، افشاگرى و ارزش سنديت اين نوشته‌ها و نیز همدردی با نویسنده زجرکشیده باعث آن نمی شود که مسئولیت ما در قبال زبان و نوشتار نادیده گرفته شود. نقد ادبيات زندان نه ما را، كه به نوشتن خاطرات زندان همت گمارده ايم، زير سوال مى‌برد و نه ارزش‏ اقدام‌مان را. بلكه نقد كار ما به معناى جدى گرفتن ما و كار ما است.



ا. رحمان

بر بال نسیم،

صبحگاه، پنجره را می گشایم
پردیس
آهسته پشت پلکهایم
بیدار می شود



shahab-taherzade.jpg
شهاب طاهرزاده

آزادی

برو و بگرد و ببین آزادی کجاست
من می دانم و بعد از این آزادی یک رویاست

تا مردمی به یک دست زدن دلخوشند
کجا آوری آزادی را وقتیکه گل تنهاست



امید همائی

درختی در انفرادی

صبح مثلِ همیشه از خواب بیدار شد. پرده هارا کشید. روز شده بود. خاکستری ابرها آبیِ آسمان را پنهان کرده بودند. رفت دست و صورتش را بشوید. صورتش را اصلاح کرد. دستی به چانه و گونه هایش کشید تا از صافیِ پوست صورتش مطمئن شود. به خودش خیره شد. چند چروک رویِ گونه ها. چند خط رویِ پیشانی. زمان جایِ پایِ خود را میگذاشت. زمان بود که میگذشت یا او؟ از ساعتی به ساعتی و از روزی به روزی. خندید. گفت یه روزِ نو. ببینم چکار میکنی.



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

فیمنیسم و ضدفیمنیسم

«باز چی شده آق جواد! »
« واسه چی سگا از من خجالت می کشن؟ »
« نمی خوای بذاری این چن قطره آب انگور از گلمون بره پائین! »
« باز دهنمو گل گرفتی، دیکتاتور! »
« حرفائی میزنی که تو چنته هیچ عطاری یافت نمیشه! »
« گذاشتی حرف از دهنم بیرون بیاد که بفهمی تو چنته پیدا میشه یا نمیشه! »
« خیلی خب، بفرما، باز دردت چیه؟ »



new/said-soltanpour1401s.jpg
در گفت‌وگو با حسن حسام، محسن یلفانی و نسیم خاکسار

سعید سلطان‌پور در نگاه سه تن از یارانش

در چهلمین سالگرد اعدام شاعر انقلابی

حسین نوش‌آذر - اعدام سعید سلطانپور، شاعر و نمایشنامه‌نویس انقلابی در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در سرآغاز کشتار بزرگ در دهه ۱۳۶۰ قرار دارد. سرکوب‌گری شروع شده از آن دوران هیچگاه قطع نشد و تا امروز هم ادامه دارد. در گفت وگو با حسن حسام، محسن یلفانی و نسیم خاکسار که هر سه از یاران نزدیک سعید سلطان‌پور بودند، آثار و نظرات او در شعر فارسی و نمایش را با توجه به دوگانه هنر و ادبیات سیاسی و سیاست‌گریز به بحث گذاشته‌ایم.



ا. رحمان

رویش گندم از حنجره ها

درکوچهِ های خلوتِ تنهایی
آوازی به گوش می رسد
از انتهایِ حنجره ها
گندم جوانه می زند
حرفها پرتاب می شود به خیابانها
خیابانها کوتاه می شوند



ا. رحمان

درباره نمایشگاه کتاب

گفته میشود ناشران معروف و شناخته شده غرفه هایشان در جاهایی قرار داده بودند که علامت و نشانی برای راهنمایی بقصد دستیابی به آنها وجود نداشته و برای متقاضیان با مشگلات عدیده ای همراه بوده است. دوستی می گفت افرادی تحت عنوان ناشر اما با کتاب سازی- در نمایشگاه حضور داشتند، در واقع اینان (کتاب سازان) دستی هم در نشر و بازتولید کتابهای نایاب بصورت افست دارند، کتاب سازی کسب و کار معدودی از دست اندرکاران در حوزه کتاب هستند که کتابهای ساختگی و جعلی منتشر کرده و در اختیار متقاضیان قرار می دهند.



new/asad-seif02.jpg
اسد سیف

سلمان رشدی و حقیقت ادبیات

چاپ آیات شیطانی و جنجالی كه بر سر آن بر پا شد، نه تنها برای جوامع اسلامی، بل كه برای غرب نیز به ترازویی بدل شد تا میزان دفاع از آزادی اندیشه و بیان و اعتقاد به آن در عمل، سنجیده شود. "باید گفت كه رشدی و امثال او بیانگر پروسه‌ای از تحول شناخت در كشورهای اسلامی و عربی (و جز آنها) هستند نه آفریننده چنین پروسه‌ای …جوامع مزبور هر چه بیشتر به توسعه و مدرنیت روی می آورند و هر چه شناخت‌های علمی و فنی جدیدی كسب می كنند بحران تحول شناخت شناسنامه‌ای كه ذكر شد ژرف‌تر می شود و كشمكش‌ها و تناقضات آن حدت بیشتری می گیرد و در نتیجه رشدی و امثال او فراوان‌تر می شوند."



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۸)

مولانا می گوید آن دژ هوش ربا، مانند حواس ظاهری بشر پنج در به سوی خشکی و دنیای رنگ و بو داشت و پنج در هم مانند حواس باطنی ، رو به بحر داشت . بحر ِ ناشناختۀ عوالم برتر از جهان مادی. منظور از چنین دژِی در تاویل آفاقی می تواند جهان مثالی باشد. دنیای صُوَر و مفاهیم حسی و عاطفی،حد فاصل میان عوالم روحانی ِ بدون صورت و دنیای مادی.



new/mahmoud-falaki1.jpg
محمود فلکی

نقش عرفان در تشدیدِ رابطه‌ی مرید و مرادی

می‌دانیم که رابطه‌ی مراد و مریدی در جامعه‌ی ایران ‌هم‌چنان حضوری جدی دارد. برای آگاهی از وجود و حضورِ مناسباتی از این دست که هم‌چنان جان‌سخت و مؤثر عمل می‌کند، باید به سرچشمه‌ی این رابطه‌ی ‌پیش‌مُدرن و واپس‌مانده و برده‌ وار دست یافت؛ رابطه‌ای که مانع از خودیابی و رسیدن به فردیت در جهت شناخت خود و دیگری و دستیابی به آزادی واقعی می‌شود. در اینجا می‌کوشم با اتکا به منابع عرفانی، نقش تصوف یا عرفان اسلامی را در رسمیت بخشیدن به مراد و مریدی در جامعه‌ی ایرانی را نشان دهم؛ نقشی که هنوز هم اثرات مخربِ آن در جامعه، به‌ویژه در نزد بسیاری از اهل قلم و هنر یا به طور کلی بسیاری از "روشنفکران"، آگاهانه یا ناآگاهانه، تداوم دارد.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

ما همه با هم هستیم

شکم باره وُ
گرسنه چشم
با حدیث وُ دروغ
مرگ وُ رذالت را
همه
‌‌‌‌‌‌مِهر وُ عطوفت خواندید



Javad_Parsay.jpg
جواد پارسای

آه از این باد بلاخیز، که زد در چمنم

من چه‌گویم که غریب است دلم، در وطنم
کی به پایان رسد این راه، که شوری به چمن درفکنم
سخن عشق بدوزم به لباس سمنم
ولی، اینک، همه مرغان هم‌اواز رفتند
روزگاری تهی از آواز است



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

شور زندگی

هنوز گرمای وجود پر مهرشان را بر جان دارم. هنوز با پا های خسته پیرانه سری در آن کوچه می چرخم. بیادشان می آورم! نیرو می گیرم .چرا که رشته‌های ظزیفی از مهر ،از عشق من را، ما را به کودکیمان ،به جوانی و نو جوانیمان پیوند می‌‌دهد. رشته های ظریف اما سخت محکم که روح مارا حراست می کنند. ما را به سرزمینی که نخستین زمزمه لالائی مادرانمان در گوشمان پیچید، به خاک عزیزی که نخستین پا های کوچک کودکی بر آن استوار کردیم می کشاند.



new/nasim-khaksar07.jpg
نسيم خاكسار

چند شعر به نام ترانه های جنوبی

هی هی گاو میش کوچک من
تند بدو
چرخ بخور
به دیوارهای حصیری کپر لگد بزن
تا شیره‌ی چولان‌هائی که خورده‌ای
دلت ر ا به درد نیاورد



ا. رحمان

علاقه عریان

شکفته بودی در قلب گلی
نمی‌دانم شبی کلمه‌ها
دلتنگ‌ات بودند آمدی...؟
و یا در وزش بادهای بهاری
شکفته بودی در قلب گلی



new/m-shahrokhi04.jpg
مهستی شاهرخی

ما زنده می مانیم

ما زنده می مانیم
حال ما خوب خواهد شد
دوباره بر سر پایمان خواهیم ایستاد
از نو به زندگی لبخند خواهیم زد
گیاهان شور رستن آغاز می‌کنند



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

صندوق اسرار (شیخ صنعا ۲)

دوباره با شگرد گذشته، تو شه ربه سیر و سیاحت و گشت گذر پرداخت. هر از گاه مرد پا به سن گذاشته ای شکار میکرد. شکارها شکل و شمایلش را وارسی میکردند، دیگر چندان دل چسبش نمی دیدند، چین و چروکهای صورت و کنار و پشت لبها، گلو و گردن و سینه، تا آنجا که پیدابود، ت وذوق میزد. اوایل یک در میان، عقب می کشیدند و تو جماعت گم می شدند. چند سال که گذشت، دیگر کسی رغبت نمی کرد دنبالش راه بیفتد. اشارات، چشم و ابرو آمدن، لبخندها و عشوه های از جلوه افتاده ش چنگی به دل نمیزد. از بی اعتنائی ها و بی وفائی مردم شهر دلزده و افسرده شد. پر و پا و نفسش هم نمی کشید که همه ی شهر را پرسه بزند و زیر پا بگذارد و به مرور خانه نشین شد...



new/bahman-parsa02.jpg
بهمن پارسا

بوهمین راپسودی

Bohemian Rhapsody *

مراسمی از این قبیل تقریبن همه جا و همیشه یکسان است و شبیه به هم. امّا این یکی گویی قدری متفاوت بود. چهار بانوی سیاه پوش در سنین ِ مختلف ، جوان و میانسال و مُسن در نزدیکترین فاصله به گودالی که قرار بود گور ِ کسی باشد سرها را پایین گرفته هریک دستی به شانه ی دیگری آویخته بود و حرکتِ دیگری از خود نشان نمیدادند. پشتِ سر ِ آنها چیزی حدود شش هفت متر دور تر سایبانی گسترده بود و روی صندلی هایی که برای نشستن آماده بود چند نفری -شاید بیست و پنج- نشسته بودند و با صداهایی در حدود پچپچه با یکدیگر چیزهایی میگفتند. چه چیز ؟! سخت می شد شنید.



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

نفتالی بنت و طالبان

تصویر نفتالی بنت و طالبان!
سنگینی،
فشار،
پلکهایم باز نمی شوند
هشدار، تهدید، ارسال بسته های دَمار از روزگارتان،
برای دفاع از خود، ما را چکار به حال و روز شما!



ا. رحمان

آسمان را

آنگاه که مانیفست توسط مارکس و همرزمش انگلس تدوین شد، آنان تجربیات خود را با نگاهی ژرف و داهیانه بکار گرفتند و بر این واقعیت اشراف داشتند. تنها بدیل سرمایه داری سوسیالیسم است و برای گذار از بربریت مدرن، با تمام جذابیتهای ظاهریش، زحمتکشان جهان تنها یک راه در مقابل خود بیش دارند و آن -کارگران جهان متحد شوید- بعد از گذشت ۱۶۰ سال هنوز این شعار اصالت و حقانیت خود را در جهان سودا زده و سود ورزانه سرمایه داری حفظ کرده است. ( بهر آزاد شدن، در همه روی زمین...از چنین ظلم و شقا...چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است.)



م. ايل بيگی

بی سلام ، ای درمانده !

بی سلام ، ای درمانده !
بی سلام ، ای به تماميت باخویِ ناانسانی
ـ به حيوانيت خود می بالی ؟
بی سلام ، ای به تماميت درنده
ـ خون آشام !