دو اصله درخت لیلکی در فضای عمومی پارک لالهی تهران خودنمایی میکند. کاشت این دو درخت به زمان راهاندازی این پارک بازمیگردد. بنابراین، باید انتظار داشت که بیش از نیم قرن از کاشت هر دو درخت میگذرد. یکی از این درختها پشت مسجد پارک دیده میشود. مسجدی که آن را بعدها در دههی هفتاد ساختند و ساخت آن را هم باید از ضمایم پارک به شمار آورد. این کار در زمان اقتدار غلامحسین کرباسچی بر کرسی شهرداری تهران صورت گرفت تا پشتوانهای دولتی برای دیانت مدیران ارشد او قرار گیرد. اما درخت دیگر را در حاشیهی غربی آبنمای اصلی پارک کاشتهاند. بدون شک همین درخت لیلکی هم بخشی پایدار از چیدمان حاشیهی همین آبنما به حساب میآید.
بسیاری از گردشگران پارک لاله این لیلکیها را نمیبینند. البته میبینند ولی توجه و حساسیتی نسبت به آنها نشان نمیدهند. چون حکومت بیتوجهی یا کم توجهی به محیط زیست پیرامون را برای مردم به صورت عادت درآوردهاست. به همین دلیل هم درختان لیلکی این پارک کمتر به چشم میآیند. با چنین رویکردی است که بسیاری از شهروندان تهرانی با نام درختان شهرشان چندان هم آشنایی ندارند. در عین حال، درخت لیلکی درختی است که تنها در روستاهای کشور ما میتوان نمونههایی از آن را سراغ گرفت. انگار شهرهای ایران به تمامی لیلکی را از ساحت شهری خویش پس راندهاند.
لازم به یادآوری است که در ساقه و بدنهی درختان لیلکی پارک لاله خاری دیده نمیشود و از این بابت با نوع ایرانی خود تفاوت دارند. جدای از این، لیلیکیهای همهی مناطق ایران هیأتی کج و کوله از خود به نمایش میگذارند. چنین چیزی هم هرگز در لیلکیهای پارک لاله به چشم نمیآید. تازه میوهی این نوع از لیلکی کمی درازتر و پهنتر از لیلکیهای مناطق مختلف ایران است که چنین ویژگیهایی آن را از نوع ایرانیاش مستثنا میکند. با این اوصاف، شکی باقی نمیماند که گونهی آن را از جایی مثل اروپا یا ژاپن به ایران کشاندهاند.
میوهی درخت لیلکی در غلافی از نوع پیلهی باقلا یا لوبیا جا میگیرد و در هر غلاف و پیلهای چیزی حدود ده میوهی لوبیامانند خودنمایی میکند. گفتنی است که پیلهها در ابتدا همگی سبزاند اما به مرور به سیاهی میگرایند. انگار همین سیاهی میزانی برای رسیدن آنها قرار میگیرد. پیلهها آنوقت یک به یک از شاخههای درخت فرو میریزند که چهارپایان محلی از خوردن آنها چیزی فرونمیگذارند.
در مناطق شمالی ایران رسم چنان است که در آغاز پاییز لیلکی درختان را میچینند تا از آن برای تغذیهی گاوها در فصل برفی زمستان استفاده به عمل آورند. دامداران محلی با همین شگرد است که گاوهای خود را از گرسنگی و بیغذایی در روزهای برفی زمستان وامیرهانند. در واقع لیلکی به عنوان غذایی مقوی جایگاهی از همان علوفه را برای گاو و گوسفند پر میکند. با این تفاوت که در تغذیهی چهارپایان برای لیلکی ارزش غذایی بیش از علوفه قائل میشوند.
در کتابهای گیاهشناسی چنان تبلیغ میگردد که میتوان از میوهی درخت لیلکی برای درمان ضعف جنسی مردان هم سود برد. چنین دیدگاهی همیشه بین اقوام مناطق مختلف ایران نیز رواج داشته است. چون مردان مشتاق، دانهی آن را آرد میکنند و برای فزونی میل جنسی خود سود میبرند. امروزه نیز همین شیوهی قدیمی را بسیاری از عطاریهای شهر به کار میگیرند. موضوعی که به اعتبار و ارزش پزشکی لیلکی در بین گروههایی از مردم میافزاید.
هیچ نوع قشنگی و زیبایی در قامت و هیأت درخت لیلکی یافت نمیشود. قد و بالای آن درست به قد و بالای جوانان فشن امروزی میماند. شلختگی و بیقوارگی از هر جای این درخت که بگویی دیده میشود. در عین حال، سیخها یا خارهای بلند آن شرایطی را فراهم میبیند تا همگی از آن بگریزند. انگار لیلکیها چنین سیخهایی را برای دفاع خود از انسانها آماده دیده باشند. جدای از این، قامت شلخته و کج و کولهی لیلکی همواره نمونهای از بیمایگی خود را در دل انسان به پیش میبرد. با همین رویکرد است که لیلکی را درختی خودرو به شمار آوردهاند. در واقع کاشت چنار، تبریزی و انواع و اقسام کاج و شمشاد بیش از دیگر درختان شوق کشاورزان ایرانی را برمیانگیزد. درختانی که جدای از تزیین عمومی معابر، از مصارف صنعتی خود نیز برای انسان چیزی نمیکاهند.
اما جالب آن است که در چیدمان عمومی پارک لاله به منظور زیباسازی فضای دید گردشگران از لیلکی سود بردهاند که چنین چیزی هرگز در ایران سابقه نداشته است. تا کنون حتا در روستاهای ایران هم جایی مشاهده نشده که کشاورزان محلی به کاشت و بهرهبرداری هدفمند لیلکی رغبت نشان دهند. چون کشاورزان همیشه لیلکی را درختی بیمصرف و دلآزار میپندارند که به دلیل کوچکیِ برگهایش، نه سایهای ماندگار از خود بر جای میگذارد و نه آنکه میتوان از چوب آن به الوار و تختهای مناسب دست یافت. ولی روستاییان سوزاندن چنین چوبی را تنها برای سوخت فصل سرمای خود مغتنم میشمارند. سوزاندن آن هم از داستان ناگفتهای حکایت دارد. چون لیلکی هرگز نمیتواند ارزش ماندگاری از خود در زندگی انسانها بر جای بگذارد.
احسان نراقی در خاطراتش ابتکار راهاندازی پارکهای ملت، خزانه و لاله را به نام خود مینویسد (در خشت خام، مصاحبه با ابراهیم نبوی). نراقی مدعی است که او ساخت چنین تفریحگاههایی را به فرح پهلوی پیشنهاد داد و او هم عملیاتی کردن آن را پذیرفت. احسان نراقی برای فرح پهلوی نظریهای را تبلیغ میکرد که ضمن چنین ابتکار عملی خواهند توانست از اعتبار و نفوذ اندیشههای چپ در ایران بکاهند. انگار با راه انداختن نهضت پارکسازی، مردم عادی نیز سیاست را رها خواهند کرد تا به تفریح و گردش در همین پارکها روی بیاورند. ولی او و فرح پهلوی نمیتوانستند بفهمند جامعههایی همانند فرانسه که گردشگاههایی صد چندان ایران در اختیار داشتند، هرگز نتوانسته بودند اندکی از نفوذ اندیشههای عدالتجویانهی چپ بکاهند. وحشت از رشد و نفوذ اندیشههای چریکهای فدایی خلق شرایطی را در ذهن امثال فرح پهلوی و احسان نراقی برمیانگیخت تا ضمن خیالپردازی به مبارزهای متوهم با آن بشتابند.
با این همه، نظریهپردازان دستگاه "اعلیحضرت همایونی" ضمن راهاندازی پارک لالهی تهران و پارکهای دیگری از این دست نمونهای از فضاهای سبز فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی را در نظر داشتهاند. چنانکه بسیاری از درختان پارک لاله را با همین دیدگاه بود که از فرانسه به ایران آوردند. در واقع تیم جامعهشناس احسان نراقی و فرح پهلوی از شناخت درست و دقیق روستاها و درختان سرزمین خود نیز بینصیب مانده بودند. آنها نمیتوانستند بفهمند که نمونههایی متنوع از درخت لیلکی را در هر جایی از مناطق ایران که بگویی میتوان سراغ گرفت. به همین دلیل هم لیلکیهای فرانسوی بیش از هر درختی شوق ایشان را برمیانگیخت. آنوقت لیلکی فرانسوی نیز اقبال آن را یافت که از فراسوی مرزهای رسمی کشور بر هواپیما سوار شود و به خاک ایران پا بگذارد.
اما باید دانست که در شهرها و روستاهای ایران خودمان، هرگز جایی لیلکی را به حساب نمیآوردند. کشاورزان ایرانی اگر هم روزی و روزگاری بفهمند که نظریهپردازان "اعلیحضرت همایونی" لیلکی را از فرانسه به ایران کشاندهاند، رودهبُر خواهند شد. شاید هم پیلههای آویزان لیلکی در نگاه فرح پهلوی و احسان نراقی همانند گوشوارههای عروسخانمها، زیبا مینمود. با این همه، همین نظریهپردازانِ خودمانی دربار پهلوی همه چیز را در انبانهای سادهانگارانه از فرهنگ غرب سراغ میگرفتند تا بیهویتی امثال خود را در مقابل فرهنگ منسجم و پویای غرب به نمایش بگذارند. در سامانهای از همین بیهویتی بود که هر پدیدهای از غرب که بگویی برای ایشان ارزش میآفرید. حتا اگر این پدیده در نمونهای از درخت لیلکی خلاصه میشد.
در واقع غرب را میستودند، بدون آنکه کارکردهای مثبت آن را در سیاست و مملکتداری بشناسند و قدر بدانند. پیداست که آنان غرب را تنها در هیأتی از درخت لیلکی آن میدیدند. اما دموکراسی و انتخابات آزاد آن را از جامعهی ایران پس میزدند. چنانکه همواره در ساختار حکومت پهلوی مشارکت سیاسی مردم در حاشیه قرار میگرفت تا نظریهپردازانی چون احسان نراقی سلولهای مغز شاه را در ادارهی کشور ارج بگذارند. بدون تردید احسان نراقی بیش از هر کسی خوب میفهمید که او در همیاری با فرح پهلوی ضمن رویکردی سطحینگرانه، مردم را روانهی کژراهههایی از غربگرایی نموده است تا اختگی سیاسی شاه را قدر بشناسد.
اما در شهرها شاید کاشت درخت لیلکی به کار موزههای گیاهشناسی بیابد تا دانشجویان و مردم عادی با گونههای بیشتری از گیاهان آشنا گردند. ولی حافظهی تاریخی ایرانیان استفادهی از لیلکی را در چیدمان شهری امری ناصواب و خطا میشمارد. مگر میشود سرو و شمشاد یا چنار و تبریزی ایران را در کنار مجموعهای از درختان بدقواره و بدترکیب لیلکی بنشانی؟ چنین فکری هرگز در ایران سابقه نداشته است. با همین رویکرد است که ابتکار "لایتچسبک" و ناشیانهی آن را نیز باید به پای فرح پهلوی و احسان نراقی نوشت.