new/shahla-aghapour-9.jpg
شهلا آقاپور

منشور زن


انگار کفتارها
بیشرمانه قرنیست
فرمان نابودی داده اند
عکسی ازسربازان
خمیده به پشت
خراش دختران خورشید
میان دیوارهای فروریخته



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

«مهاجری از دیار تیتو»

هر از گاه از کنار پنجره می‌دیدمش، باهاش آشنائی نداشتم، چند باری تو محوطه، جلو در ورودی دیده بودمش. از کنار پنجره طبقه سوم سری براش تکان داده بودم، از همان تو محوطه دستی تکان داده بود. از مهاجرین یوگسلاوی بود. چهل یا پنجاه سالی داشت. پر گوشت و گل بود، شکمی جلو آمده داشت. پیاله‌ای حرفه‌ای به نظر می‌رسید. هر از گاه سری که به کلوب شبانه همسایه‌مان می‌زدم، می‌دیدمش، میزی تو گوشه دنچ تاریکی را در اشغال داشت، آبجو می‌نوشید، مستخدمه خوش ترکیب اکرائینی همه میزها را زیر دماسنج نگاهش داشت، زمان سنجش دقیق بود، نمی‌گذاشت پانزده دقیقه بیشتر بگذرد، لیوان آب‌جوش ر‌ا تجدید می‌کرد.



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

اتوبوسی به مقصد نوابغ سرزمین

آنکه اتوبوس را می انبارد از نوابغ بُرنا
و می فرستدشان ته دّره
بی آنکه آب تکان بخورد در دل راننده
ازین سرزمین برنخاسته
از جهنم می آید
با ریشی از قبضه ی آتش



ا. رحمان


رها

صدا پشت دیوار خاموش می شود
غوغای شهر زیر ابرهای سیاه،
خفه
قلبی از هول فرو می ریزد،
در خفا
عنکبوتها بوی کافور می دهند



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

«ازشکوه‌های يک انقلاب باشکوه به تاراج رفته!»

«پنجمين قسمت» - «ببينم جناب! ما، همديگر را، قبلا يه جائی نديديم؟!!»

چهره ی پيرمرد سرخ و عضلات صورتش منقبض می شود و پس از آنکه سر تاپای مرد حزب اللهی را از زير نظر می گذراند، سرش را پائين می اندازد و انگار دارد فکر می کند چه جوابی به او بدهد که پيرزن درحالی که غش غش می خندد ، خودش را به جلو می کشاند و رو به مرد حزب اللهی ، با اعتراض مليحانه ای می گويد:" ای بابا! زهره ترکمان کردی! فکر کرديم حالا، چی شده! خب! چرا از شوهرم می پرسی؟! چرا ازخودم نمی پرسی مادرجون!ها؟!"



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

پنجِ صبحِ اُکراین

پنجِ صبح
حریقِ مرگ وُ
بارانِ بمب
پنجِ صبح
و
کِش وُ قوسی
میانِ خواب وُ رویا



new/abbas-khasar1.jpg
عباس خاكسار

جنگ نه
کِشت گندم وگل و رویاهامان

بیا
تفنگ مان را زمین بیاندازیم
باهم نجنگیم
دستمان را به هم دهیم
و به ریش حاکمان جنگ افروز
در آنجا واینجا
در هر کجای خاک بخندیم



داریوش فاخری

دستان نااهل در حریم ما

نقد و بررسی دو فیلمنامه از آقای اصغر فرهادی

آقای فرهادی از راه شخصیت نادر برای توجیه تصمیمات زندگی هنری خود به این که ایران برایش از همه چیز مهمتر است استفاده کرده و از همه میخواهد که اینطور فکر کنند. او در مورد آینده ایران ، با نشان دادن نگاه و سکوت سمیه و ترمه با تکنیک نمای نزدیک، بهت و وحشت آنان از ویرانگری و ناباوری از بزرگسالان را نشانمان میدهد.



new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
مهدی استعدادی شاد

حافظۀ عمومی و ماه بهمن

در دهه‌های اخیر، حافظۀ عمومی ما در بهمن ماه به صورت عجیبی فعال می‌شود. در این فعالیت، گویی زنگ‌های خطری به صدا درمی‌آیند که خیلی قبل‌تر بایستی شنیده می‌شدند. مثلا وقتی که مردی روحانی طرح حکومتی خود را به عنوان راه‌حل موعظه می‌کرد و بستناکی و انسداد سیاسی سلطنت پهلوی دوم را با برنامۀ «ولایت فقیه» به چالش می‌کشید.



ا. رحمان

پرواز،

صدایش تکرار می شود
حضورش فراموش نمی شود
در پاهایش،
و پروازِ کبوترها از گلویش



Marzieh-Sh02.jpg
مرضیه شاه بزاز

شاعران بی‌خوابند

(برای بکتاش آبتین)

آسمان به انگار
که ترا میان دو نسیم می لرزاند
کور است و نمی بیند
نفسی شوم در گردباد وُ
گردباد، سر آن دارد
که از پی و استخوان،
اسطوره ای سازد.



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

حاج ملامهدی

کنار پایه ی منبر کز کرده بود. روضه ی آشیخ حاج ملا مهدی به صحرای کربلا که رسید، تمام بدبختی های از اول بچگیش، تو ذهنش جان گرفتند و مثل پرده ی سینما رژه رفتند. کف دستش را رو پیشانیش کوبید، فش فش کرد و گریست.
آشیخ از منبر که پائین آمد، کنارش ایستاد. متان بلند شد و دست به سینه ایستاد و رو صورت آشیخ خیره ماند.



new/bahman-parsa.jpg
بهمن پارسا

وحشت از عقربه ها

زندگی می دَوَد اینجا و زمان،
نه همانست که بر صفحه ی ساعت جاریست!
کودکی از تَه یک کوچه برون می آید،
سَبَدَش را
-که پر از قاصدَک است-
می گُذارد سر راه!



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (2)

تمامی مقصود مولانا ازحکایت دژ هوش ربا در همین سر فصل آمده است که می فرماید دانش حقیقی آن است که از درون آدمی سرچشمه داشته باشد و از دانش الهی مایه بگیرد،نه این که فرد آن را از دیگران بیاموزد. در واقع بیان دیگری ست از نظر افلاطون که می گوید: " علم تذکر است ". در بیان کمک گرفتن عارف از سرچشمۀ زندگی جاودانی و بی نیاز شدن وی از چشمه های بی وفای بیرون از او که نشانۀ آن، دوری از خانۀ غرور (این دنیاست) .



new/monire-akbarpouran1.jpg
منیره اکبرپوران

موقعیت اجرای آشیقی در ایران امروز و فروپاشی یک نهاد اجتماعی

وارد دورانی شده‌ایم که نوع ادبی حماسه را دوباره کشف و تعریف می‌کند. علاقه به کلاسیک‌های این ‏نوع ادبی با افزایش علاقه به حماسه‌های زنده جایگزین می‌شود. متخصصین ادبیات شفاهی، ادبیات تطبیقی و ‏ادبیات قرون وسطی از تعریف کلاسیک و اروپایی نوع ادبی حماسی فاصله می‌گیرند تا از نگاه متن‌محور دور ‏شوند و اعجاز اجرای حماسه و کارکرد اجتماعی نهادهای سنتی انتقال، اجرا و حفظ آن را مورد مطالعه قرار ‏دهند. به بیان دیگر، پارادایم مدرنی که نوشتار و اثر فردی را بر گفتار و اثر جمعی برتر می‌شمرد در حال ‏کمرنگ شدن است. روایت‌هایی که زمانی در مقایسه با «ادبیات حرفه‌ای» بی‌اهمیت شناخته شده و به حاشیه رانده شده بودند به نهادهای مدرن راه پیدا می‌کنند. در همین راستا این نوشته‌ی کوتاه به بررسی اجراهای آشیقی و تحول آن در عصر مدرن می‌پردازد.



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

«ازشکوه‌های يک انقلاب باشکوه به تاراج رفته!»

«چهارمين قسمت» - «روياروئی حزب اللهی امروز با حزب اللهی ديروز!»

شوهر خواهر آقای تجدد علرغم شنيدن کلمه ی فاحشه، با خونسردی به مرد حزب اللهی نزديک می شود و می گويد:" منظورم من هم به اين نيست که شما به ايشان گفته ايد فاحشه يا نگفته ايد! چون ، مفهوم چنين کلماتی را بايد درارتباط با يک زبان باز يا بسته و با زمان و مکان وفرهنگ مخصوص به خودشان فهميد و گرنه فقط يک مشت اصوات هستند ومعنائی ندارند! منظورمن ازاتهام اين است که چرا شما ايشان را متهم به دروغگوئی می کنيد، درحالی که ايشان تا به حال، در طول همه ی سالهای زندگی مشترکمان، حتی يک بار هم نشده است که به من دروغ گفته باشد! خوب، وقتی ايشان می گويد که با من قرار دارد، خوب، حتما قراردارد ديگه!"



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

سرگذشت سُنبل ها در سرمای بهمن

گلها پشت پنجره مانده، سردشان شده است
بهمن، فصل مناسبی برای سنبل ها نیست
اما چه باد کرد
گلفروش ها زمان را با شلاق پیش فروش کرده
شنیدنِ گلهای زیر تاخت و تاز دقایق را
با هیچ گوشی روا نشمرده اند



Mohammad
محمد احمدیان(امان)

حرفی ندارم


به مناسبت روز والنتین

چه گونه می خواهی از حق زندگی دفاع کنی و هم زمان جهان را مکانی بد تلقی کنی؟ حرفی ندارم، بد هم هست. چگونه می خواهی از حق خوشبخت بودن دفاع کنی و هم زمان شادی ات را انکار کنی؟ حرفی ندارم، رنج هم هست.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

آه ای ...!

آی
وارثانِ مرثیه
در همه عصرها
که
حسادت برگِ سبزی
بود وُ سازش
سوزانده
دستانی را که می‌خواست بسازد



new/mehdi-estedadi-shad04.jpg
مهدی استعدادی شاد

حق نافرمانی؟

این واقعه را اگر با عینک عادتی خود نبینیم که به‌خاطر تربیت مذهبی عمومی آغشته به دیو و فرشته بینی است، پاسخ‌های ما در آن طیف خاکستری قرار می‌گیرد. طیفی که بین دو کرانۀ فاجعه و حماسه وجود دارد. یعنی فراتر از دوگانه متضادی می‌رود که با ذوق زدگی و انزجار پدید می‌آید. این نکته بویژه برای آن دسته عدالتخواهان دیروزی صادق است که به کارزار"چپ زدایی" حکومتی پیوسته و به هر بهانه‌ای از در ستیز با آرمانخواهی برابری طلبی برمی‌آیند. در واقع حادثۀ سیاهکل را با در نظر گرفتن "چرخش زبانی" که در تحولات فلسفی قرن بیستم صورت یافت، می‌توان به شکل یک چالش هژمونی برای ارائه گفتمان راهنما دید. هم‌چنین می‌شود آن را یا یک "بازی زبانی" خواند که می‌خواهد قاعدۀ احکام زبان رسمی را برهم زند و فضایی در تقابل با مصوبه های قانونی و فرمان‌های نیروهای انتظامی بر پا دارد.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

سرود ایرانی شادی

بیاد‌آر
ما هم در انقلاب
"سرود شادی" می‌خواندیم
وقتی تندیسها فرو‌می‌افتاد,
زندانها گشوده می‌شد



خدامراد فولادی

برای: دختر ِ عزیزم مونای کودک همسر،
و دیگر قربانیان کودک همسری

من یک زن ام
من یک زن ام
کودک همسر
جرم ِ اول ام این بود
که دختر زاده شدم



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

جزوه‌ی فلسفه

آقای آرام، دبیرفلسفه، لهجه ی غلیظ ترکی داشت، درسهای فلفسه ش رانمی فهمیدم، تندوسریع درس میداد و می گذشت، باخط خرچنگ قورباغه و ذهن کندم، ازنوشتن جزوه هاش عقب می ماندم. سرآخرازخیرجزوه نوشتن گذشتم. حسن حافظه م این بودکه هرنوشته ای را با یکی دوبار خواندن، حفظ می شدم، شروع کردم به خواندن وحفظ کردن کتاب پانصد صفحه‌ای فلسفه.



ا. رحمان

گریزان،

ساعت، ۳ ضربه یکنواخت می نوازد
ناقوس مرگ از کف خیابان
به صدا در می آید
پلکهایم فرو می افتد
که شب قبل خیابان را
جارو می زدم



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

فریاد خاموشی

شما
در آستانه ی فرورفتن
و
من
در اوجِ زایش
از بودن
به شدن