کمانه نور
پیموده خط دیوار را
لبه ی چتر تو گوئی
گشوده بر سر بی پناهان
یک موی بافته
که خیس خورده در آب طلا
زرین فام برخاسته از طشت سهمگین
دیگر به چند حلقه مو روی پیشانی
احضار نمی شود کسی به دادگاه قاضیان سنگ
آفتاب شده زن
به آسمان ایران برآمده
جائی که همیشه بوده
و می بایست می بود
به سینه ی سرد می فشاردش سخت
آغوش شوق شهر
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد