در سوگ
در سوگ
در سوگ
عزا می بارد
زِهرسو
از این لعنت آبادِ
هرکجایش مرگ وُ نفرین
قاصدی نیست در راه
همه خامُشی وُ وحشت
دلتنگ می بارد ابر
نغمه هایش همه محزون
باران
سیاه خانه ی سردِ اندوه است
این میهن
مانده ام
با خویش تنها
وُ
نیست هیچ گوشی آشنا
با خلوتِ اندوه وُ دردم
نمی دانم
نوبت کیست فردا
کدامین سیمین ساق
یا
رویینه تن را
چشمِ هیزِ گوربان
منتظر
بر در نشسته است
ای همه
خاموشیِ تلخِ حقارت
تا شبِ نفرینیِ مرگ
کمی تدبیر
یا
غیرت
بیا ای هم نفس اینک
گذر از این ناهموار را
نیست
کورسویِ امیدی
مرا بی تو
تورا بی من
14/09/2022
رسول کمال
یک توضیح
این چکامه پیش از خبر مربوط به مرگ این پریچهر ایران سروده شده بود و آنچه که در ذهن و جان من از جنایات این حکومت خلیفه به
زنان و مردم ایران بود و در یک کلیت از شرایط موجود در ایران ویران شده نوشته شد و دریغ ودرد که در آن وحشت خانه ی ذهنم دوباره خبر پرپر شدن زیبا گلی دیگر را شنیدم و در سوگش این چکامه را به پایش فرو ریختم.
این شعر را با صدای شاعر بشنوید