logo





سه شعر

شنبه ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۲

عباس خاكسار

سه شعر: از عباس خاکسار
..............................

ترانه ی تو ( ۱)

............

این چه رازی است
هرگاه ترانه ای می سرایم
در شادی و اندوه
غزلی می خوانم یا سرودی
آن ترانه وآن سرود وغزل
پّر به سوی تو می گشاید
به سوی تو
که سر سبز و خندان
در بهاران
چون درختِ اّفرا
در دشت و جنگل و کوه ساران
ایستاده ای
سبز
و سرکش
و انبوه واران.
چه آنگاه
که در خزان و زمستان
تکیده و رنجور
با پاره پیرهن و استخوانی
ایستاده ای
استوار
بر چوبه های دار
و در خیابان ها
خونین
زیرِ مداوم رگبار.
ای وطن
در هر پگاه
در هرنگاه
با من ترانه می شوی
غزلواره وسرود
ومن
و ما
در هر نشیب و فراز راه
تو را آواز می کنیم
تو را آغاز می کنیم
ای وطن
ای من
ای ما
ای سرزمینِ زخمی رویاهامان.
.............................

محاق ( ۲ )
...........


اینکه صبح
از پی شب نیاید
و عقربه های ساعت
ارتباط خود را
با زمان
فراموش کنند
برای من چیز عجیبی نیست
وقتی لاله واژگون
به شهادت پشت می کند
حتما" پی به راز شگفتی برده است.
دیروز وامشب
از آسمان
ریز ریز
آنقدر گل قرمز پّرپّرشده بارید
که تن تب دار خاک
انگار تاول پاها
خونین شد وترکید.
من عادت کرده ام
- دیریست -
که سنگ ریزه ها را
با دقت نگاه کنم
ودانه دانه
از پیش پایم بر دارم
ودر شب های تار
دلم برای خاک تب کرده
پاهای تاول زده
برای ماه ِدر محاق
سخت می سوزد.
………………………………………………….

مرگ سبز ( ۳ )
..............


تو
زیرِ پوستِ تُرد ونازکُ سحر
در آن پگاه
پنهان شده بودی
وبا اولین نگاه
جوانه زدی
وقتی آفتاب
شقیقه ی صبح را
شانه می زد
و بر اندامت
آنهمه گل روییده بود
و تو
با دست تکیده استخوانی
که سبز بود
اشاره می کردی
به آن دورها
دورِ دور
به آن افقِ آبی وسبز
که راه می برد
تا بی نهایتِ نگاه.
.....................

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد