logo





از پرنده‌گی‌ها
یکبار دیگر در «تجمل ستائی» ِویرانی‌ها

سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵ اکتبر ۲۰۲۴

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
می گویند ما به هر کجا لازم بدانیم حمله می کنیم
با کرکس های آتشین دهانشان
زیتون ستیزشان
پرنده های ریز
خیلی ریز
آب می‌آوردند با دهانشان

۱

داشتم میرفتم از یاد خودم آهسته آهسته
و سُر میخوردم
انگار از لبۀ اتاق پشتی
داخل راهرو
و دستهایم می‌خورد به شیشۀ مات پنجره
و می شنیدم که آنجا
همۀ گیاهان
فریاد میزنند
با فراخ ترین دهان:
پریده ای!
بگذر از سر آخرین دیوار
اما با هزار دست آهنین، داشتند ویران می کردند کوه ها و کوهپایه ها را


۲

من مرغ بوده ام
پرستوی آوازخوان
کنار آن دیگها
گرد آشپزخانه
پشت آن در
دست آن پستچی
کنارخیابان در انتظار
نگران تاکسی و اتوبوس
مانتو پوشانده ام تن هدهدم
موی رنگ کرده گذاشته ام بالای کاکل مخملیم
کاش دست میکردم در گریبان
مطب دکتر که بودم
می کشیدم بیرون قلب پَردارم را ،
نشانشان میدادم
ببینید
من مرغم
ساحتی دارم ورای مجتمع ها
خانه سازی ها، مسکونی ها، گرد وخاک و بولدوزر و امروز تانک ها

۳

پنج انگشتم در آبرنگ فرو میرفت
رنگین میشدند پرهام

فقط نفسَم بود
که می آمد
مثل قلم مو
و هوار میزد
مرا
پشت پنجره تق و تق،هیولائی عرض اندام میکرد

۴

نشسته بودم
و فکر میکردم به نامی که دارد این پرنده
آرام
زنجیر ِ
من
را
باز میکردم
از دو پاش
می بستمش به همه هستی
سیاهپوشی مرتب هشدار می داد و انگشت تهدید به سوی همه تکان میداد

۵

مثل صبح اول زمین
با بالهای سپیده دم
من هنوز یک پرنده ام
باد می نوازد زیر پاهای نازکم را

از آب خورشید می نوشم
در پیالۀ سنگی باستان


چیزی مثل حس دَم
از چاه بیرون می کِشَدم
با ریسمانی از پشت بام

چیزی خشن و خود دوست و غیرشکن
مرتب درّه را به رُخم میکشد

۶

فردا
برای دیدن تنها درخت زمین دیر است
خانه ای گِرد آر

باز شدن فرش دشت
به همین زودی ها ست
کشف ِآن ایستادگی سرتا به پا سبز
از جنس یقین هاست

کلبه ای در خود فراهم آر

بی توجه به خانمان سوز ها و خانه صاف کن ها

۷

از منتهی الیه شب
تا به اینجا
همه بال بال میزدند
ماشینهای مشکی سرپوشیده
چون کرکسها
اسبهای سدَ
با یالهای نیمه خیس
سراسر چسبان
سوار کامیونهای نظامی
و کامیونهای نظامی داخل روبات ها
با ماسک های هراس آور فلزی

۸

ما به شانه کردن همه چیز عادت کرده ایم
جز بالهای آفتاب
پشت پرده های سفید تور
که می ریزد تا زمین
سرازیرمی شویم تا به خاک
اما یر بالا نمی کنیم با لبخندی پر از کناره

آنها می‌آیند با سیخ و سواره
دستگیر کنند زیبندگان نور را

۹

این کار هر روزه ماست
شستن بالها
روی فرش خیابان
رختشویان برهنه پا
طشت های کف
دویدن دیوانه وار
پاپی رد پرندگان

پرنده هائی که بوق نمی زنند
در نیمه شب های چراغ

آنها آژیر می کشند
بیزارند از راحت انوار

۱۰

چیزی دراین صداست
که فتح میکند در گوشم
حلقه های هرچه زنجیر در هواست

صدای به هم کوفتن ِبالها
شکلی که پرنده می گیرد به خود
در آغاز حل ِ سوال ِچگونگی پرواز

شمع شدن دستها
با فواره انگشتان
وزان در باغ

زاغها مشغول خبرچینی، و رتق و فتق امور تسلطند بر آدمیان

۱۱

باغبانی از راه خواهد رسید
برای روبیدن پَر ها
پشت پای ِمفارقت پرستو ها

تو نرفته باش
بگذار درندگان باشند، رفتگان

...

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد