(تاملی در پایان )
واقعیتی ست که برای پژوهش در بارهٔ زندگی زرتشت، پژوهشگر با دو شخصیت روبروست. یکی زرتشت تاریخی که سروده های منسوب به وی گاتها نام دارند و حدود هزار سال پیش از میلاد می زیسته است؛ یعنی قرن ها پیش از تشکیل حکومت هخامنشان. دیگر زرتشتی که در متون دوران ساسانی از آن سخن می گویند و واقعیت تاریخی ندارد. وی گشتاسب را که ازپاد شاهان کیانی بود هوادار خود ساخت و برضد ارجاسپ پادشاه توران زمین شوراند تا از آن باج و خراج ندهد. آنچه از وقایعِ باستانی به تاریخ نویسانی چون طبری ومقدسی و شاعرانی چون دقیقی و فردوسی رسید،از افسانه های دوران ساسانی ست که کاست روحانی، سلطنت را تحت اختیار خود داشته تاویلات خویش از آموزه های زرتشت را به او نسبت می دادند. آوردن دلایل تاریخ زدایی ساسانیان از مادها و هخامنشیان و تا حدودی اشکانیان در حوصلهٔ این نوشتار نیست. اما از یاد نرود که میان زرتشت تاریخی تا افسانه ای یعنی از هزار سال پیش از میلاد تا زمان تشکیل حکومت ساسانی سیزده قرن فاصله ست .بنابراین، دیدگاهِ مهرداد بهار پذیرفتنی ست که «خوَرنه» یا «فرّه» با مفهومی که منظورِ کاست روحانیِ ساسانی ست؛ اصالت هند و ایرانی ندارد و محصول آمیزشِ فرهنگی درمیان آریایی ها و عیلام و بین النهرین ست. (۷) بنا برگزارش وی توصیفاتی که از «فرِّ کیانی » شده است، ریشه دراعتقادات عیلامی دارد.«... عیلامیان برآن
بودند که خدایانشان دارای نیرویی فراطبیعی بنام کیدن kiden یا کیتن kiten بودند. نیرویی ایزدی که قادر به حفاظت یا نابود ساختن کسان بود.کیتن می توانست شکل مادی به خود گیرد. شاهان، سلطنت خویش را به یاری آن برقرار می داشتند.(۸) کیدن در متن های آشوری با واژهٔ «مِلَمّو» Melammu تقدّس پادشاهان را نشان می دهد، بمعنای درخشش پر هیبت. که نمونهٔ وام گرفتهٔ آن در اعصار بعد، در ایرانِ ساسانیَ، بصورت فَرَّه و یا خوَرّه ست // در زمان های تازه تر تصاویر امپراتوران مسیحی در روم نیز وجود هاله ای را بر گرد سر ایشان نشان می دهد.// در عصر اسلامی نیز وجود هاله به بقای خود بر گرد سرمقدسان در میان گروهی از مسلمانان ادامه داد(۹)
بنابر این تراژدی رستم و سهراب اگر از زاویه ای دیگر از جنبه تاریخی و اجتماعی در نظر گرفته شود، می توان دید طیِ گذشت قرون، در بر یک پاشنه چرخیده است. یعنی هماره مصلحی دین آیا ملّی پیدا می شود و اندیشه ای نو می آورد یا دگرگونی خاصی در عرف و عادات جامعه ایجاد می کند. نهضتی در می گیرد و نظامی نو و سیاستی دیگر حاکم می گردد. بتدریج کسانی خود را تنها متولی و ادامه دهنده راهِ آن یزرگ قلمداد کرده، به نام او مقاصد خود را اعمال کرده و قوانینی می نویسند و سرکشان را کیفر می دهند. روزگاری می گذرد و شرایط اجتماعی و سیاسی، قوانین نسل های گذشته را کهنه می داند.. نسل نو طرحی نو می افکند و به مبارزه بر می خیزد. البته پاسداران نظام کهن نیز آرام نمی نشینند و پای به میدان می گذارند. تمام تاریخِ بشر صحنهٔ این کشمکش هاست. سهراب هم طرحی نو در افکند و بر ضد « فرّٔ کیانی» به پا خاست و خدایی بودن نظام پادشاهی را به چالش گرفت. هر چند او نیز می خواست ارادهٔ فردی خویش را بر توده مردم تحمیل کند. درآن دوران قدرت طبقاتی حرف اول را می زد. براستی چه نهادی سلطنت را به کاووس داده بود؟ ایزد یا آموزه های زرتشت و یا تاویلات و توجیهاتِ کاست روحانی که تاثیرش را بر چارچوب اندیشهٔ سیاسی در شاهنامه گذاشته اند؟ در افق اندیشهٔ حکیم طوس برای ایستادن در برابر حمله اعراب، آلترناتیو دیگری جز گرویدن به نظام طبقاتی ساسانی نبود.
در نوشته های پیشین دیدیم که در گاتها ــ سروده های منسوب به زرتشتِ تاریخی، که آن هم سینه به سینه تا دوران ساسانیان نقل شده بود ــ اشاره ای به فرِّ کیانی نیست. این پرسش تا به امروز هم ازجانب ِ زرتشتیان و معتقدان به نظام پادشاهی ِ دورانِ ساسانی بی پاسخ مانده است. آنها که تنها سنگ عظمتِ ایران باستان و روا مداری کورش کبیر را به سینه می زنند و واقعیّت ِ تاریخیِ آزاد سازی قوم یهود از اسارت بابلیان را مرتبا گوشزد می کنند، باید بگویند، در دوران ساسانیان چه اتفاقی افتاد که دارا شدنِ « فرَّه» تنها به نژاد ایرانی اختصاص یافت؟ البته از حق نباید گذشت، شاهنامه دربرابر افزون خواهیِ اعرابِ مهاجم که کمر به نابودی غیر مسلمین و از بین بردن زبان پارسی بسته بودند، پایداری کرد و پیروز شد. اما این که امروزه به بهانهٔ مبارزه با حکومت اسلامی از برتری نژادی و حفظ نظام کاستیِ دوران ساسانی دفاع شود با شرایط روزو نیازهای اجتماعی و سیاسی خوانایی ندارد. مثلا اگرفردوسی ده قرن پیش از زبانِ رستم فرخزادپرچمدار نبرد قادسیه دردنامه ای برای برادرش می نویسد که : (ابیات برگزیده)
به تختِ کیان تا نباشد نژاد
نجوید خداوند، فرهنگ و داد
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
شود بندهٔ بی هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخن ها به کردار بازی بود …
گفتاری متعلق به همان قرون و اعصار ست و به تاریخ پیوسته. امروزه اگر کسی با چنین فکر و اندیشه ای پا به میدان مبارزات اجتماعی و سیاسی بگذارد، روشنفکرانِ جهان، وی را کنارِ آتش افروزانِ هردو جنگِ جهانی می گذارند. حداقل از زمان پذیرش محتوای اعلامیه جهانی حقوق بشر، ایران به تمامی شهروندان جدا از مذهب و نژاد و دین و زبان و جنسیت و اعتقادات آنان تعلق دارد.به هیچ وجه قصدِ توهین به شخصیت فردوسی نیست، اما باید پرسید همان طورکه صفحات اینترنتی ایرانیان مملو از انتقاداتِ منصفانه یا بی جا نسبت به ادیان سامی ست،آیا مواردی هم از نقد تاریخیِ ایران پیش از اسلام وجود دارد؟ تعصبات باستان گرایی دربسیاری از ایرانیان آنقدر قوی ست که با کوچک ترین اشاره ای به وجود بحران حکومتی دراواخر ساسانی، رگ های گردنشان ورم کرده و نویسنده را عرب پرست و جیره خوارمعرفی می کنند. برای آنان که می خواهند تاریخ ایران پیش از حملهٔ اعراب را در یابند، راهی باقی نمی ماند جز مراجعه به آثار پژوهندگان غیر ایرانی مانند کریستین سن، که منابع آنان نه افسانه و فانتزی بلکه گزارشات تقریبا قابل اعتماد هرودوت و گزنفون یونانی بوده است. البته نباید از آن طرف بام افتاد. حساب پژوهندگان ایرانی ِ سخت کوشی چون استاد پورداود در شناساندن تاریخ ایران باستان جداست. سخن کوتاه؛ گفته اند گذشته چراغ راه آینده است. اگر فروغی از راه و روش نسل های گذشته به ما برسد، همان بهتر که در سایهٔ خردورزیِ دنیای جدید باشد.
پایان
زیر نویس ها:
۵: نک؛ رضی، هاشم ـ حکمت خسروانی،ص ۱۵۴تا ۱۵۹.
۶: مطالب مربوط به معرفی «فرّه» گرد آمده از نوشته های ویکی پدیا و هوش مصنوعی و فرهنگ دهخدا و آثار مهرداد بهار، هاشم رضی، خالقی مطلق و دیگر پژوهندگان ست.
۷: بهار، مهرداد ـ پژوهشی در اساطیر ایران، ص ۴۸۸ به اختصار
۸ : همان، ص ۴۰۴
۹ : همان، ص۴۳۷ به اختصار