Mohsen-hesam02.jpg
محسن حسام

یادواره، من و محمد رضا اصلانی، فیلمساز و شاعر موج نو

اصلانی با اشعار آندره برتون، پل الوار، لویی آراگون، استفان مالارمه و آرتور رمبو آشنایی داشت. تاتر آنتوان آرتو را خوب می‌شناخت از آنتوان چخوف نویسنده طنزپرداز روس به‌ویژه از سه نمایشنامه او،باغ آلبالو، سه خواهر و دایی وانیا خوشش می‌‌آمد . در مورد آثار منثور فارسی، شاعری صاحب نظر بود. مطالعات فراوانی در باره‌ی شاعران کهن داشت. همو بود که بیهقی، عطار، عزیزالدین نسفی، سهروردی و ابو سعید ابوالخیر را به من شناساند. تاریخ بیهقی، تذکرة اولیاء عطار، اسرارالتوحید ابو سعید ابوالخیر ،فیه مافیه مولوی، انسان الکامل عزیزالدین نسفی  سورآبادی. حکمت‌الا شراق سهروردی.



new/aliasghar-rashedan07.jpg
علی اصغر راشدان

کوکوی مهمانی

روز جمعه و تعطیلی است، دو تا از هفت خواهران را دعوت کردیم تا در کنار بچه ها نهار بخوریم و طبق معمول، بگیم و بخندیم و بچه ها خوش بگذرانند. سفره ی شش نفره را تو اطاق پذیرائی، رو فرش پهن میکنم. نانهای سنگک دو آتشه ی خشخاشی تازه از نانوائی رو به روی خانه خریده و آورده را با قیچی به شکل مربع مستطیل های کوچک می برم و دور تا دور سفره می‌چینم، خانم ماهیتابه ی بزرگ کوکو سبزی را می آورد، چند تکه نان وسط سفره می‌گذارد و ماهیتابه را روش جا سازی میکند و میگوید:
« واسه این که تا اومدن ملکه سرد نشه، یه نون سنگک درسته بگذار رو ماهیتابه. »



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

می توانیم .......

پیشکش به جعفر پناهی

صبر را با سینه ی سبزینه پیوندی
و
چشمِ چشمه را
نوری وُ قطره ای
بر زلفکانِ خاموشِ جنگل



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

«کلام پنجاه و هشتم از حکایت قفس- ما و رهاشدن از دست آن – ما -ی دستور دهنده ی تاریخی لعنتی!-»

....اما، با هر جان کندنی که شده است، پس از تحمل آنهمه ضربات غير قابل تصور و دردهای غير قابل تصورتر ناشی از آن و تبديل شدن به ملاقه ای، کفگيری، ديگ و ديگچه وهرچی، يا سطحی با شکل واژه ای، کلمه ای، شيئی، حيوانی، انسانی و هرچی، حکاکی شده بر آن، به هر حال، دارای قيمتی می شويم و با درجاتی متفاوت - که پزآن تفاوت ها را هم، به همديگر می دهيم ، چيده می شويم در مکان های متفاوت يک دکان، مغازه، فروشگاه، سوپر مارکت وفلا و فلان، منتظر می شويم برای فروخته شدن که به ناگهان – البته، ناگهان برای ما واگر نه، هيچ چيز در جهان، به ناگهان اتفاق نمی افتد- ...



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

سرگرمیِ مرگ

کُشتارِ انسانها درین وادیِ سودا
هم فال وُ هم سرگرمی وُ شوقِ تماشا
چون خونِ مردم ارزشی هرگز ندارد
توجیهِ جان در چنگِ قاتل شد معما!



new/houman-azarkolah1.jpg
ناصر مهاجر

در سوگِ هومن آذرکلاه

(۱۴۰۳- ۱۳۲۸)

هومن آذرکلاه، چون هنرمندی متعهد و دموکرات، تبعید را زیست[۲]. به رغم همه‌ی سختی‌های آفرینش هنری در غربت، دست در دست هنرمندانی همچون غلامحسین ساعدی، رکن‌الدین خسروی، پروانه‌ سلطانی، ناصر رحمانی‌نژاد، ایرج جنتی عطایی، محسن یلفانی، رضا علامه‌زاده، سوسن فرخ نیا، حمید جاودان، حمید دانشور، محمد چیمه (سحر)، میرعلی حسینی و و و... پیس‌هایی ماندنی به صحنه آورد.
هومن، انسانی بود آزاده، شریف، نجیب، با حقیقت و بی‌نیاز. کم حرف، اما خوش بیان. همواره یار و یاور دوست و آشنا. زندگی را سخت نمی‌گرفت و ره شکیبایی پیش می‌گرفت. گاه اما، کاسه‌ی بزرگ صبرش لبریز می‌‌گشت و منفجر می‌شد. پس از انفجار، چندی در خود فرو می‌رفت و سپس با نگاهی موشکاف و نقاد، رفتار خود را در متن آن رویداد، زیر ذره‌بین می‌گذاشت .



new/ostorehaye-hezarei01.jpg
س. سیفی

فروغ فرخزاد و ادبیات هزاره‌ای

فروغ فرخزاد در شعر آیه‌های زمینی خود، تصویرهای برجسته‌ای از دوره‌ی اآخرالزمانی به دست می‌دهد. در همین فضاسازی آخرالزمانی است که خورشید سرد می‌شود و برکت از زمین روی برمی‌تابد. آن‌وقت سبزه‌ها در صحراها می‌خشکند و ماهی‌های مرده در دریاهای خشکیده رها می‌گردند. حتا خاک هم از پذیرش مردگان سر باز می‌زند. اندیشها‌ی که امروزه نیز در ذهن مردم عادی دوام آورده است. پیداست که همراه با سرد شدن خورشید، راه‌ها نیز ادامه‌ی خود را در تیرگی و تاریکی رها می‌کنند.



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

حکایت ملاقات فرستاده روم با خلیفه «عُمَر»

(بخش پایانی)

«‌ تقریبا غیر ممکن ست که بتوان از داستان ها و امثلهٔ مثنوی نظام عرفانی واحدی را بنا نمود؛ هر شارح و مفسّری آنچه را که خود در جست و جوی آن بوده، در مثنوی یافته ست.از همه خدایی [ وحدت وجود] تا عرفان شخصی ، از عشق توام با خلسه ، تا پیروی از مذهب رسمی و قوانین شریعت » البته لازم به تذکرست که این اختلاف در نگرش به هیچ وجه ناشی از خامی و آشفته ذهنی مولانا نیست؛ بلکه همان واقعیتِ ملموس در فضای عرفان است که گفته اند به تعداد افراد روی زمین می تواند راهی برای وصال به حق وجود داشته باشد.



Mohsen-hesam02.jpg
محسن حسام

یک دنیا حرف در نگاه نعیمه

این قصه نیست، واقعیتی است که هر روز در  قلب شهر پاریس، اینجا آنجا ادامه دارد. غالبا تظاهرات ایستاده و محدود در حلقه نیروهای پلیس انجام می‌ گیرد و تحت کنترل پلیس فرانسه است .در مدت زمانی محدود. نعیمه در فکر بود .سرش را پایین انداخته بود و به آن روزی می اندیشید که برای اولین بار در اتاق نشیمن نشسته بود و به تلویزیون اخبار ساعت هشت شب نگاه می‌کرد، ناگهان پیش چشمش انفجار مهیبی رخ  داد. آن‌جا کرانه باختری نوار غزه بود. سپس در اثر انفجار های بدون وقفه، ستون های عظیم دود به هوا بر خواست. نعیمه هنوز بخوبی یادش بود. وقتی که آن شب چشمش به هواپیماهای جنگنده اسرائیل افتاد، دانست که فاجعه بزرگ در شرف وقوع است.



new/azarkolah1.jpg
رضا بی شتاب

تِرمۀ مِه

بغض داشت وُ صدایش انعکاسِ سکوتِ تن بود وُ طنینِ تنهایی در خلوت اش می تابید وُ شعله ای خُرد در چشمانِ شب می درخشید وُ گویی سوسویِ ستاره؛ آوازه ای ناگهان بود که باید پَر می کشید وُ می رفت وُ روی دیوارِ روبرو عکسِ مادر بود که از خلوتِ قاب اش بیرون آمده بود تا او را در آغوش بگیرد:
-مادر... مادر... مادر...



علی آشوری

امروز خبر دارشدم که حسن کامشاد مترجم در گذشت

حسن کامشاد، یکی از شریف‌ترین چهره‌های فرهنگ و ترجمه در ایران، چشم از جهان فروبست؛ اما کارنامه‌اش، و نثری که ساخت، با ما مانده است. مردی از تبار وقار و دقت، که نه اهل ادعا بود و نه سودای شهرت داشت، اما آن‌چه نوشت و ترجمه کرد، به‌سان چراغی ماندگار در ذهن خوانندگان جدی‌ادب و اندیشه روشن ماند.



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

دنیای باژگونه

ما، آن اکثریت خاموش، در جهانی زندگی می‌کنیم که صداها را وارونه می‌شنود و تصویرها را از آینه‌ی شکسته بازمی‌تاباند. جنگ را ضرورت صلح و آدمکشی را برای بقای نسل، ضروری می پندارد. به نقشه ی کنونی جهان، نمره ی قبولی نمیدهد و طراحان مدرن را برای طرحی نوین، به کار گمارده است. اقلیتی با اکثریت امکانات و امتیاز.



ا. رحمان

چرا چنین آشفته ام...

گردشِ دانه های تسبیح
میانِ چروکِ انگشتانش
تپشِ قلبِ مهربانش 
رازِ ماندگاری زمین را
نجوا میکند



new/gariel-garcia-marquez1.jpg
گابریل گارسیا مارکز

گفتگو با آینه

ترجمه علی اصغر راشدان

مردی در گذشته مانده، ساعت های درازی مثل قدیس ها خوابیده بود، روزکه فرا رسید و سروصدای هوای شهر حول وحوش اطاق های نیمه باز راپرکرد، سپیده دم زود، بی اندیشه و دلواپسی بیدار شد. مقوله روحی دیگری تو زندگی براش نمانده بود .باید به فشارهای سنگین مرحله مرگ، به روند هراسش از تکه اکسید آلومینیومی که ازش جا می ماند(که برادرش زیر زبانش می گذاشت)، فکر می کرد. خورشید شادی بخش، باغچه را روشنی می داد، توجه روزانه ش را می بخشید، زندگی زمینی و احتمالا اندکی از هراس های واقعی نهفته در آن را هدیه میکرد



جواد اسحاقیان

با رویکرد «نقد نو» در داستان کوتاه «سَنگام» نوشته‌ی «مِهرنوش مزارعی»

نظریه‌پردازان «نقد نو» با مطالعه‌ی آثار برجسته‌ی ادبی، توانسته‌اند هنجارهایی را شناسایی کنند که می‌توان از آن‌ها به عنوان اصولی برای دریافت متن، بهره جست. این اصول، وحی مُنزَل نیستند؛ بلکه از دل متن استخراج و مدوّن شده‌اند و در همان حال، خواننده نیز آزاد است تا برداشت ویژه‌ی خود را از متن بدون ارجاع به منابعی جز متن موجود داستان یا هر اثر هنری دیگر، ارائه کند. من تنها به چد هنجار رایج‌تر می‌پردازم.



Mohsen-hesam02.jpg
محسن حسام

جعفر پناهی و فیلم یک اتفاق ساده

حضور جعفری پناهی فیلمساز خلاق همراه دختر و همسر گرامی شأن در جشنواره کن نویدبخش ثمره مبارزات پیگیری است که هنرمندان متعهد ما به‌سادگی آن‌را بدست نیاورده‌اند. در واقع می‌توان گفت که راهی را به که طی سال‌های تبعید کارگردانان توانایی همچون رضا علامه زاده ها بدون وقفه بی هیچ چشمداشتی پیموده اند، مرجان ساتراپی‌ها و سپیده فارسی‌ها و محمد رسول اف‌ها و جعفر پناهی‌ها ادامه می‌دهند ‌.



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

پروانه ای نشست و چپقی دود شد

«غلط های زیادی» شاخ و شانه می کشند برای هم
چوب کبریت در چوب کبریت
باروت پشت باروت
و مردی در سایه،
با آرامش چپق خود دود میکند.



new/houman-03.jpg
ناصر رحمانی نژاد

هومن آذرکلاه، یکی از بازیگران توانا و خوشنام تئاتر تبعید

در سالگرد مرگ هومن آذرکلاه

مرگ، با تمام واقعیت عریان، پذیرفته شده و اجتناب‌ناپذیرش وقتی اتفاق می‌افتد غافلگیر کننده است؛ با تمام واقعیت باور‌پذیرش وقتی اتفاق می‌افتد ناباورانه است. همه‌ی ما تبعیدیان طی این سالهای سنگین و تیره‌ی تبعید بارها و به تکرار این واقعه‌ی پذیرفته شده‌ی واقعیت اجتناب‌ناپذیر مرگ، اما غافلگیرانه را، هنگامی که یک‌ی از خویشان، دوستان و اطرافیان‌مان از دست می‌رود، تجربه کرده‌ایم. و باز وقتی دوباره اتفاق می‌افتد از درون تکان می‌خوریم و تعادل خود را از دست می‌دهیم. این تکان از درون، این غافلگیر شدن به‌ویژه هنگامی ویرانگر می‌شود که مرگ، فردی نیک، نزدیک و عزیزی را از ما می‌رباید. مرگ هومن آذرکلاه چنین بود؛ غافلگیرانه و تکان دهنده.



Nilofar
نیلوفر شیدمهر

دو‌دو زنان

ما گرسنگان خبر
در مسابقه رویدادها
دیوانه‌وار از یک رسانه
به رسانه دیگر می‌دویم



new/amir-mombini80.jpg
امیر مُمبینی

در بستر وهم

فانوس ماه در دست
شب را می‌کاوم
به جستجوی لکلک زخمی
با کودکش بزیر بال.

در شید سرخ شقایق
تابش متناوب شبتاب
هُشدار می‌دهد.



new/nasim-khaksar2025.jpg
گفت‌وگو با نسیم خاکسار

سانسور، تولد یک اثر ادبی را ناتمام می‌گذارد

رادیو زمانه

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در شهر اوترخت هلند به همت نشر دنا و جمعی از دوستداران او نکوداشتی برای این نویسنده نام‌آشنا با حضور بیش از ۱۸۰ نفر برگزار گردید. پیشتر در زمانه درباره این نکوداشت گزارشی منتشر کردیم. در حاشیه این برنامه با نسیم خاکسار گفت‌وگوی کوتاهی داشتیم. از او درباره حس‌وحالش از شب نکوداشت پرسیدیم. نظر او را درباره سانسور جویا شدیم و نظر او را درباره این ادعا که «سانسور در نزد هنرمندان خلاقیت به همراه می‌آورد» جویا شدیم. خاکسار معتقد است که سانسور، تولد یک اثر ادبی را ناتمام می‌گذارد.



new/houman-azarkolah1.jpg
محسن یلفانی

با یاد بیدار هومن آذرکلاه

در سالگرد مرگ هومن آذرکلاه

دوران تبعید را، که آشکارا امکان خلاقیتش را محدودکرده بود، با شکیبائی و بزرگواری از سر گذراند. به آرمانی که او را به تبعید کشانده بود، وفادار ماند. و هر از چندی که احساس می‌کرد کسانی که بدانها اعتماد داشت، به هنرش نیاز دارند، صمیمانه و باید بگویم فداکارانه همکاری می‌کرد.
هومن آذرکلاه از میان ما رفت و جای خالی‌ای که باقی گذاشت همواره به یادمان خواهد آورد که بودنش در میان ما چه موهبتی بوده است. در این روزهای سیاه و سال‌های مصیبت‌باری که، گوئی در انتظار فاجعه‌هائی بزرگ‌تر، از سر می‌گذرانیم، بهتر، و در نتیجه سخت‌تر، معنا و تاًثیر رفتن او را درمی‌یابیم و می‌کوشیم تا از صبوری و رواداری او بیشتر بیاموزیم.



new/habib-bavi-sajed1.jpg
حبیب باوی ساجد

ازراه های رفته

(چیزهایی که نباید می گفتم!)


دنبال خانه گشتیم برای فیلم برداری. صاف وبی هماهنگی قبلی رفتیم خانه ناصرمیاحی درلشکرآباد؛ چندخیابان آن طرف ترِ خانه عدنان عفراویان (باشوغریبه کوچک.) ناصر یکهوآمد ودید کلی آدم ودوربین ونوروبند وبساطِ فیلم برداری توی خانه شان هست (درست مثلِ اکثرِ روزهای سال که با وماجد ورسول ظهرِ گرما یله می شدیم خانه شان و مادرِ نازنینِ پرمهروسخاوتِ ناصر که می گفت هله یُمّا .. هله بیکم .. وخوش آمد گویان میزبان بان می شد به ناهار وبعد می رفتیم زیرکولرِ ۱۸ هزارِ اُجنرالِ پنجره ای شان دراز می کشیدیم...



ا. رحمان

چوب خط در تاریکی؛

به زنان محبوس در سیاهچاله های رژیم

این خطوط ممتد نشسته بر دیوار
به کجا می رود..؟
تو چوب خطِ خودت را بزن
بر این دیوار وُ...این تاریکی 
من می شمارم



new/aliasghar-rashedan07.jpg
علی اصغر راشدان

مریض

" انگار یه دفعه وناغافل پاک کله پا شده hم، اصلا و ابدا اینجوری نبودم."
" چه جوری این‌جوری شدی؟من زبون زرگری حالی‌ام نیست، راحت بگو چه‌ت شده؟ "
" تا قبل از کرونا گرفتن و خوب شدن، هیچیم نبود، زمستونا تو استخرای سرپوشیده بودم و تابستونا عینهو ماهی دایم تو دریا وول می‌خوردم. سالی چن مرتبه مسافرت میرفتم، هر فصل تو یه کشور اروپائی یا ینگه دنیاب ودم و خم به ابرو نمی‌اوردم. "



»  کلام پنجاه و هفتم از حکایت قفس- صدای اندیشیدن چکش ها و سندان ها را می شنوید!
»  اتحاد زر
»  قصه ای از هزاران غصه
»  فاطمه حسونه «چشم غزه » و بیانیه سینما گران
»  شهریارِ عشق
»  خدا
»  نسل کشی هم‌چنان در نوار غزه ادامه دارد
»  راننده و مسافر، دست و آینه و فرمان
»  رقابت شریف دو فیلمساز برجسته هموطن در «جشنوارہ کن» را با برچسب زدن‌ھایمان، آلوده نکنیم
»  بمیر، تا دیده و شنیده شوی!
»  نشانی‌های مادرم
»  ایکاش!
»  مهر مادر
»  ایران و جهان
»  باغچه‌ی قرقیز
»  دیارِ من
»  «مهم‌ترین حرف‌ها در روزمره‌ترین حرف‌ها نهفته»‌
»  بازتولید استوره‌های هزاره‌ای در روند تاریخ
»  درخت توت
»  نامه‌ی احضاریه
»  با رویکرد «دگرباشان جنسی» در رمان «خَنش» نوشته‌ی «رعنا سلیمانی»
»  بگذار و بگذر
»  «زندگی کردن » یا « زنده بودن»
»  «کلام پنجاه و ششم از حکایت قفس – دیدار عروس لب دوخته! »
»  عشقِ بابا...
»  درباره ی چیزهایی که حرف‌شان را نمی‌زنیم!
»  جانیان را عار نیست
»  حکایت ملاقات فرستادهٔ روم با خلیفه «عُمَر»
»  کافه رو‌به‌روی ترمینال
»  منیر طه، نویسنده و اولین زن ترانه سرای ایران درگذشت
»  سایه‌ای بر سر آدم
»  چيستان