new/nima-youshij02.jpg
مجید نفیسی

نیما و عشق رمانتیک در «افسانه»*

داستان «افسانه» همه عناصر یک نقش‌مایه‌ی رمانتیک را دارد: دیوانگی، شب تاریک، اندوه، حسرت، زندگی روستایی، مناظر طبیعی، ستایش زندگی طبیعی، و انزجار از تمدن شهری. از همه مهم‌تر، این شعر یک «عشق رمانتیک» را می‌ستاید که نه با «عشق عرفانی» شعر فارسی از دستکم قرن هفتم به اینطرف، به ویژه در آثار مولوی، غزلیات حافظ، یا حتی اشعار بیدل، استاد سبک هندی در قرن یازدهم، قابل مقایسه است و نه با «عشق سودایی» سبک عذری شاعران عرب و آثار نظامی با دو شخصیت سودازده، یکی عرب، «مجنون»، و دیگری ایرانی، «فرهاد».



new/zohre-khaleghi.jpg
زهرۀ خالقی

نگاهی به رمان « ذره‌های خاکستری عشق – وصیت‌نامه»

ذره هایی از خاکستر برای من آغاز بود برای کشیدن کتابی که از میان واژه‌هایش بوی زمین برمی‌خاست و هر فصلش لکه‌يى از رنگ بود، گاه خاکستری و سرد گاه گرم و شعله‌وار. واژه‌ها مثل ضربه‌های قلم‌مو بر ذهنم نشستند و جمله‌ها لایه‌های پنهان رنگ را ساختند تا جایی که هیچ کلمه‌يى توان توضیح احساس باقی‌مانده را نداشت. در این رمان مرگ رنگ دارد اما از جنس پایان نیست، رنگش از جنس بازگشت است، رنگی میان سوختن و زنده بودن، خاکستری‌يى که هنوز در خود نور دارد.



new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
مهدی استعدادی شاد

کتاب خواندنی

یک نگاه غیر جانبدار از منظر امروزی هم در کار خواهد بود که با انصاف و با رعایت عدالت از دیگرانی بگوید که می توانستند در مثلث و مثلث های فرهیختگی آن زمانه جایی برای خود داشته باشند. نگاهی که خود را رویکردهای غرض‌ورزانه از نوع نظریه پردازان جریان بنیادگرایی اسلامی عناصری چون سید و محمد قطب مصری متمایز می‌سازد و به دام تعصب ورزی ضد مدرنیته نمی‌افتد.



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

چند دو بیتی

من ذرهٔ در فرود و بر اوجِ توام
آن یکِ پنهان به فرد و در زوجِ توام
عالم همه ارتعاش و تو پا بر جا
نظاره گرِ نشسته بر موج توام



masoud-delijani.jpg
مسعود دلیجانی

بی کرانه‌ها

جهان نه وهم ما که وسعتی به بی کرانه ها
حقیقتی که می توان از آن چشید
و کُنه آن شکار کرد

و ما توان چو پرتوان به پیش، جلوه ها کنیم
درون هر پدیده چون شود پدید
روانِ برکه جویبار کرد



seif.jpg
سيروس"قاسم" سيف

«کلام هفتاد و سوم از حکایت قفس – آهای مردم! آقا را کشتند! آقا را کشتند!-»

يکی از عموها که نزديک به مادربزرگ ايستاده است، می پرد و بازوهای او را، محکم، از پشت می گيرد وعموهای ديگر، کارد را از دستش، بيرون می آورند و می اندازندش به روی زمين و دست و پا و دهانش را محکم می بندند و کشان کشان، به دنبال خودشان، می کشانند واز اتاق خارج می شوند. امير پرويز هم، گريه کنان، به دنبالشان راه می افتد که پدرش، با عصبانيت، او را به اتاق بر می گرداند و درحالی که دارد در اتاق را از پشت، به روی او قفل می کند، می گويد: ( همانجا، می مانی تا ما برگرديم! اگر صدايت در آيد، چنان بلائی بر سرت بياورم که مرغان هوا، به حالت، خون گريه کنند!).



new/nasim-khaksar007.jpg
نسيم خاكسار

در یاد و بزرگداشت ناصر تقوایی

تقوائی نویسنده و کارگردانی است توانا که حرفی و یا حرفهائی برای گفتن دارد. همه این اقتباس‌ها دستمایه‌ای بوده اند برای او که بتواند حرفش را بزند. برای نمونه در پاسخ به پرسش قبلی تان به فیلم نفرین او به جنبه هائی از فکرهای او اشاره ای کوتاه کرده ام. تقوائی می آید و این فیلم را در جزیره مینو می سازد. جائی که با فرهنگ و مردم بومی آن آشناست. او در کار هنری اش نماد سازی هم می کند. در آرامش در حضور دیگران هم که از داستان ساعدی ساخته است همین نماد سازی را دارد. شیخ فئودال و سرهنگ می‌توانند نماد قدرتهای سیاسی و اجتماعی پوسیده در جامعه آن وقت ما هم باشند. به هر حال شکافتن همین مفاهیم و رفتن در دل آن برای کشف یک حقیقت، کار ساده ای نبود. هم نیروی فکر می‌طلبید و هم جرات و توانائی. و همه اینها می توانند فکری در کار ایجاد کنند که ارزش آن را بالا ببرد.



new/aliasghar-rashedan07.jpg
علی اصغر راشدان

ریشه کن شده

بعد از این همه مدت از ایران تلفن زدی که به درد دلام گوش بسپری؟ دلت خیلی گرفته و میخوای یه ساعتی باهات گپ بزنم که وازشه؟ پس من چی که پونزده شونزده ساله کم مونده ت این ولایت غربت دلم بترکه؟ شوهرم منو با خودش از خونه و کاشونه و یار و دیاری که توش رو خشت افتاده بودم، ورداشت و تو اینجاه اتارم کرد. از جائی ریشه کنم کرد که توش زمین خورده و بلند شده بودم، زمین و آسمونشو میدونستم، از هر جیک وپوکش صد تا خاطره داشتم.



new/pedram-hatami1.jpg
پدرام حاتمی

تولّدی دیگر


به طَیَرانِ عاشقانه،
زِ لبانِ گرم و سوزان،
چو ستانمت بوسه‌ای را،
شَوَدَم تولّدی نو.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

دریانورد تنها

دیگر صدای دریا را نمی‌شنوم
و رنگ آن را از یاد برده‌ام.
بیهوده گوش به زمین می‌گذارم
تا سم‌کوبه‌ی اسبان دریایی را بشنوم.



new/bahman-parsa05.jpg
بهمن پارسا

آهو (۴)

...وقتی از کافه بیرون آمدیم، آسمان هنوز آبی بود. خورشید می‌تابید، امّا نه به گرمیِ چند ساعت پیش. هوا سرد نشده بود، ولی درونم سردی عجیبی داشت. پدر و مادر طوری رفتار کردند که انگار حق با من بوده است؛ انگار دلتنگی و گریه را حق هر آدمی می‌دانستند. و همین، در من چیزی را آرام کرد.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

زنگِ مرگ


نگه کن چهره ام شادست وُ خندان
صدایم سرخوش از آهنگِ رخشان
حواسم سایه ای رقصان وُ بی تاب
چو خورشیدی نگاهم گرم وُ شاداب



ا. رحمان

با من حرف بزن!

چه تلاطمی در چشمانت موج می‌زند!
سکوت، رازی‌ست
در میانِ لب‌هایت.
هزاران حرفِ نهفته‌ای...
در گوشِ ستاره‌ها،



new/nasser-taghwaei03.jpg
حبیب باوی ساجد

داغِ سینما بر دلِ ادبیات

(ناصر تقوایی فیلم سازی که حسرت نوشتن داشت)

ناصر تقوایی برای بسیاری یک فیلم‌ساز است، یک روشنفکرِ همیشه معترض به هر دوره ای – دورانی، و این ذاتِ روشنفکری است که سر‌ناسازگاری دارد با اربان زروزوروتزویر در هر دورانی؛ با هر شکل و ظاهری. اما راستش برای ما جنوبی ها در دیگرسو، ناصرتقوایی فقط یک فیلم‌سازِ روشنفکر نبود. او برای ما، راوی رنج وحرمانِ آزموده شده بود که تا به اکنون تنیده در‌آنیم – با‌آنیم. ناصر تقوایی به ما نوآمدگانِ سینما و ادبیات گفت که خودمان باشیم. خودمان بمانیم. از خود بگوییم و از تصوراتِ انتزاعی دور شویم – دورتر بمانیم.



new/nasser-taghwaei02.jpg
علی آشوری

ناصر تقوایی؛ مردی از جنوب، صدایی از تبعید خاموش

ناصر تقوایی از آن‌دست نام‌هاست که در تاریخ معاصر ایران، چون افسانه که نه ، بل ، چون زخم باقی می‌مانند. زخم‌هایی که شرافت دارند، زیرا از واقعیت سخن می‌گویند. او از آبادان برخاست؛ از دل آفتاب و کار و بوی نفت، از میان مردمانی که روزگارشان در صدای سوت پالایشگاه و غبارِ گرما می‌گذشت. همین خاک بود که نگاهش را پروراند: نگاهی انسانی، زمینی و صادق. تقوایی از همان نخستین داستان‌های کوتاه خود ــ درباره‌ی کارگران و زندگی فرودستان ــ نشان داد که اهل تماشای سطح نیست؛ اهل دیدنِ ریشه‌هاست، همان‌جایی که رنج، آغازِ معنا ست ،انگیزه ای برای دگرگونی و فهم تازه از زندگی .



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

هذیان

من چله نشستم
که بیاییّ وُ
مرا بال دهی،
تا بنشینم لبه‌ی عرشِ خدایی.



new/faramarz-parsa.jpg
فرامرز پارسا

در جاده بن بست

-ای بخشکی شانس! حالا وقت تموم شدن بنزین بود؟ لعنتی! اینجا که پرنده پر نمی‌زنه… تا شهر هم کلی راهه. خواستیم بی‌راهه بریم که زودتر برسیم، دیدی چی شد؟
کمی به اطراف نگاه کرد و از ماشین بیرون آمد.
تلفن همراه را از جیب کت بیرون کشید.



new/margaret-atwood1.jpg
مارگارت اتوود

نان

ترجمه علی اصغر راشدان

یک تکه نان را مجسم کن. مجبور نیستی مجسمش کنی، نان درست اینجا، توی آشپزخانه، روی تخته ی نان، توی پاکت پلاستیکی‌اش، دراز شده کنار کارد نان است. کارد کهنه ایست که از یک حراجی برداشتی، کلمه نان روی دسته ی چوبیش حک شده. پاکت را باز میکنی، لفاف بسته بندی را میکشی عقب، یک تکه برای خودت می‌بری. روش کره می‌گذاری، بعد کره بادام زمینی، بعد عسل و درهمش می پیچی. مقداری عسل روی انگشت‌هات می‌چکد، عسل را می‌لیسی. خوردن نان حول حوش یک دقیقه طول می‌کشد.



new/bahman-parsa05.jpg
بهمن پارسا

آهو (۳)

... پس از ساعتها جستجو در فروشگاه ها ،وسایل خانه مثل تختخواب، میز و صندلی را دیدیم و خریدیم. همان‌جا فهمیدم که حالا میخری و چندین روز بعد در منزل تحویل میدهند! در عوض، لوازم آشپزخانه و ظروف لازم آسان‌تر تهیه شد و به خانه آوردیم.
یادم هست کار ثبت‌نام من در مدرسه کمی با مشکل روبه‌رو شد. چرایی‌اش را نفهمیدم، اما مانند دیگر کارها آسان پیش نرفت. ولی به هرحال پنجشنبه بعداز ظهر همه چیز درست شده بود و قرار شد که مادر و پدرم مرا جمعه صبح به مدرسه ببرند.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

آتشکدۀ عشق

دلدادۀ اشعارِ توام حافظِ زیبا
ای حافظِ هستیِ زبان روحِ مُهنّا
با حافظ وُ اشعارِ خوش اش رفته سفرها
حافظ تو پناهِ من وُ تنهاییِ گویا



Mohsen-hesam02.jpg
محسن حسام

مرثیه‌ای برای کودکان غزه

دغدغه‌‌ات زندگانی مردمان محروم فلسطین «نوار غزه» است،شاعر. بنال فلسطین ،بنال. مرثیه‌ای برای کودکان غزه.پیگیر حوادث و رویدادهای تلخ و تراژیک مردم نواحی نوار غزه هستی. با من سخن بگو، چگونه شد که جنگ آغاز گردید ،سازمان حماس چگونه سازمانی است ،از محاصره نوار غزه آغاز کن. از آغاز تهاجم هوایی و موشکی اسرائیل در نوار غزه شاهد قتل عام مردم آن نواحی بوده‌ای. آنجا، آن‌سوی کرانه باختری مردمانی زیر بمباران موشکی اسرائیل ،هر روز، هر ساعت جانشان را از دست می دهند،



new/Laszio-Krasznahorkai1.jpg

جایزه نوبل ادبیات به «لاسلو کراسناهورکای» تعلق گرفت


آکادمی سوئد در استکهلم اعلام کرد که لاسلو کراسناهورکای برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۵ است. کراسناهورکای دومین نویسنده مجارستانی است که این جایزه را دریافت می‌کند؛ نخستین نویسنده مجارستانی برنده نوبل ایمره کِرتِش بود که در سال ۲۰۰۲ این افتخار را به‌دست آورد.
آکادمی سوئد اعلام کرد که این نویسنده ۷۱ ساله به سبب «آثار شگرف و رؤیایی‌اش که در میان هراس آخرالزمانی، قدرت هنر را تأیید می‌کنند» مورد تجلیل قرار می‌گیرد. بسیاری از منتقدان او را برجسته‌ترین نویسنده مجارستانی معاصر می‌دانند.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

دوالپا

آبی که به ساحل دست می‌کشد
چونان من است که با عصای سفیدم
به هر چیز تق می‌زنم,
از پرچین شکسته‌ی همسایه
تا بوته‌های خوشبوی "پروانه"
و آشغالدانیهایی سرگشاده



new/hossein-dowlatabadi02.jpg
حسین دولت آبادی

عادل‌های خشمگین وطنی

من در این مقاله به فیلمنامه، هنرپیشه ها، فیلمبرداری و میزان سن، مونتاژ، تدوین، دکور، لباس و سایر عناصری که فیلمی را می‌سازند، اشاره نکردم و به اهل فن واگذاشتم تا به این مهم بپردازند، بنظر من این‌همه در خدمت مفهوم یا مفاهیمی هستند که کارگردان مراد کرده و توقع و انتظار دارد تا آن را به زیبائی و ظرافت به تماشاچی القاء کنند. به همین دلیل من به مفهوم پرداختم تا شاید آن را بفهمم و به‌‌منظور کارگردان از فیلم یک تصادف ساده پی ببرم. این فیلم در فضای حاد و پرتنش سیاسی امروزۀ ایران ما ساخته شده‌ و بنظر من سمت‌گیری سیاسی و باورهای اصلاح طلبانۀ جعفرپناهی در ساختمان و ساختار این اثر سینمایی تأثیر به سزائی داشته اند.



new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
مهدی استعدادی شاد

رجزها و جدل‌ها

در هر حالت فوکو و همقطاران منتقدش از وجود برنامه کسب قدرت و منابع انرژی زایی بی‌اطلاع بودند. کارزاری که در هجره‌های حوزوی و در محافل بازاریان متصل به روحانیت وجود داشت و در حال پختن آشی برای جوامع مسلمان بود.
آن‌جا مثل الگوی رفتاری هر جریان قدرت پرستی، دستگاه دشمن سازی روشن بود و کارگاه مغز شویی به تکفیر دشمنان و شیطان سازی مشغول. بر بستر چنین معنویت طلبی اُملان مسلمان و مذهبیون خشکه مقدس واکنشی خصمانه به "کفرآباد" غربی شکل گرفت. خصمی که به سال‌ها دیواری جلوی نگرش عقلانی بود و به روش نادرست شیطان سازی از رقیب ایراد نمی‌گرفت.



»  «کلام هفتاد و دوم از حکایت قفس – دفن کردن کله شیر، درباغچه شمعدانی ها!-»
»  دیارِ بی دریا وُ بی رؤیا
»  آخرین چهارراه
»  آهو (بخش دوم)
»  تآملی بر گزارش زندان رضا خندان
»  رنگ عشق
»  مناف عثمان، یک نویسندۀ سرکش کرد و آزادی پس از ۳۲ سال زندان
»  وقتی احساسات منفجر می‌شوند «مدرنیتهٔ انفجاری» اثری تازه از اِوا ایلولوز
»  حیاطِ سوگوارِ صبح
»  درباره‌ی رمان «سگ، گرگ، شغال»*
»  رویِ لبۀ تیغ
»  نگهبان بند
»  رویای آزادی
»  ٍشمع
»  با فردا چه می کنید!
»  زندگی در پیش‌رو (رمانی از رومن گاری، ترجمه لیلی گلستان)
»  با ماهِ مهر
»  شهودِحقیقت در اندیشهٔ مولانا
»  سخنرانی و شعر خوانی نسیم خاکسار در فستیوال بین المللی ادبیات ـ شهر اوترخت هلند