new/behzad-karim1.jpg
بهزاد کریم‌خانی

درباره‌ی رمان «سگ، گرگ، شغال»*

برگردان: فهیمه فرسایی

چند روز پیش یک تقویم دیواری در اینترنت دیدم که روی آن دایره‌های کوچکی کشیده بودند. بدون اسامی ماه‌ها، بدون روزها. فقط این دایره‌ها. هر دایره، یک هفته را نمایش می‌داد و وقتی هفته تمام می‌شد، آدم دایره‌ی مربوط به آن را با یک مداد پُر می‌کرد تا به یک نقطه تبدیل شود، بعد یک گام از آن فاصله می‌گرفت و می‌دید که چه مدت از عمرش را پشت سر گذاشته و چه مدت دیگر احتمالا پیش روی دارد. آگهی تبلیغ‌اش وعده می‌دهد که این تقویم زندگی مرا تغییر خواهد داد و حتی نوع نگاهم به زندگی را دگرگون می‌کند. من این را باور می‌کنم.



new/hossein-dowlatabadi02.jpg
حسین دولت آبادی

رویِ لبۀ تیغ

پس از تماشای فیلم مستند «لبۀ تیغ» اثر بهمن مقصودلو در پاریس چند سطری در معرفی فیلم، تمجید و قدردانی از این هنرمند مسئول، زحمتکش و سختکوش نوشتم و در دنیای مجازی چاپ کردم، ولی از آن‌جا که دوربین فیلم برداری، هنر عکاسی و سینمای مستند از اروپا ( غرب) به ایران آمده، به ‌صرافت افتادم تا نگاهی به تاریخ فیلم مستند در خاج و در ایران بیاندازم و تا آن‌جا که مقدور و میسر است با اشاره به‌ سایر مستند سازهای بزرگ معروف، به کار، آثار و زندگی فرهنگی و هنری بهمن مقصود‌لو بپردازم و حق مطلب را آن طور که باید و شاید ادا کنم. در آمد این وجیزه اگر چه بنا به ضروت طولانی شده، ولی بنظر من ارزش آن را دارد که خواننده نگاهی هر چند گذرا به آن بیندازد.



new/aliasghar-rashedan07.jpg
علی اصغر راشدان

نگهبان بند

در زندانها باز شد، همه بیرون زدیم. مدتی نگذشت و سر به گور نشده ها در به در دیاران شدیم. سالها گذشت، پیر شدیم. سرخو سر از برلین درآورد. همدیگر را پیدا کردیم. هر از آگاه که میرفتم برلین، با یاد دوران بند چهار قصرقجر، با هم خلوت می کردیم. ماه پیش باز رفتم برلین. عصری خوش آب و هوا بود. تو محوطه میدان خوش نمای پله های آبشار، کنار میزی رو در روی هم نشسته بودیم، به سلامتی هم آبجوی بشکه می نوشیدیم. سرخو پیر شده بود، اما هنوز سر زنده و لبریز از جوک بود.



new/shahryar-hatami1.jpg
شهریار حاتمی

رویای آزادی

شبانگاهان،
که مرغک لانه می‌گیرد،
سکوتی مهربان
در چشم مادر، خانه می‌گیرد
کتاب قصه در دستان،
لبش، شیرینیِ افسانه می‌گیرد



nafisi.jpg
مجید نفیسی

ٍشمع

برق رفته است
و من شمعی را می‌افروزم
که کارِ دستِ "آزاد" است.
شمع می‌گرید
و می‌خندد
و ما در پرتو آن عشق می‌بازیم.



ا. رحمان

با فردا چه می کنید!

ماه آمده بالای سرم
چیزی نمانده 
که بگوید، انتظارش را داشتم
با فردا چه می کنید..!
زیرِ شعله های آتش 
جهان رنگِ خاکستری گرفته



new/asad-seif06.jpg
اسد سیف

زندگی در پیش‌رو
(رمانی از رومن گاری، ترجمه لیلی گلستان)

داستان از زبان مومو روایت می شود، و همین بر جذابیتِ آن می افزاید. خواننده از نگاه او با محله‌های فقر و خارجی‌‌نشینِ پاریس آشنا می شود. مومو روایتگرِ درد و رنج و خشونتِ حاکم بر انسان‌های این منطقه است. او بچه‌ای‌ست که هم‌چون دیگران در این محله، بار غیر قابلِ تحملِ هستی را بر دوش می کشد، اما دنیا را به سان آنان نمی بیند. همه‌ی زندگی برایش سئوال است، می خواهد از همه‌چیز بداند. عشقِ بزرگ او دانستن است و همین ذهن‌ کنجکاو، راوی درون و بیرونِ خویش است. خواننده از نگاه او با پاریسی دیگر آشنا می شود، شهری که در ساختمان شش‌طبقه‌ای، در خانه مادام رزا، خلاصه می گردد. پاریسِ مومو شهر فاحشگان، بچه‌های مادرجنده و یا بی‌پدر و مادر، آفریقایی‌ها و عرب‌های مهاجر، هم‌جنسگرا‌ها و سرانجام، مادام رزاست.



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

با ماهِ مهر

بازآمدی ای ماهِ مهرِ مهربانی
ای خاطراتِ دور وُ نزدیکم عیانی
ای نازنین زیبایی وُ رنگین چو ماهی
خُرّم خرامد کودکِ شادِ خزانی



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

شهودِحقیقت در اندیشهٔ مولانا

(بمناسبت هشت صد و پانزدهمین سال زادروز جلال الدین محمد بلخی)


در جای جای مثنوی معنوی و دیوان شمس تاکید مولوی بر امکان شناخت حقیقت از راهی مستقیم و بدون واسطه است. شناختی شهودی که البته مورد تأیید همهٔ عارفان از هر مذهب و ملتی ست. شناختی متفاوت از علوم تجربی ؛ زیرا محدودهٔ آن علوم بر چگونگی پدیده ها ست ولی در عرفان به چرایی عالم وجود پرداخته می شود