صبر را با سینه ی سبزینه پیوندی
و
چشمِ چشمه را
نوری وُ قطره ای
بر زلفکانِ خاموشِ جنگل
تو
می توانی
هم باران وُ هم آفتاب
تو
می توانی
هم عاشق وُ هم معشوق
تو
می توانی حتا
ذره هایِ نور
تو
برایِ دوباره بودن
بیا
بیا
تا که ما باشیم
21/05/2025
رسول کمال
این شعر را با صدا شاعر بشنوید