logo





درجستجوی مفهوم زندگی

شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۰۹ مارس ۲۰۲۴

محمد تقی طیب

new/mohammad-taghi-tayeb1.jpg
سالها قبل درخبرها خواندم که تنها فرزند یک میلیاردرمعروف امریکاِئی ، پسری که درسن بیست و چهارسالگی خودکشی کرده بود ، نامه ای از خود بجا گذاشته است. در این نامه نوشته بود، من که اکنون به این سن رسیده ام چیزی مورد خواست یا دلخواه من نبوده که راجع به آن فکرکنم ودرعرض حد اکثربیست و چهارساعت درتملک من نباشد. ازانواع تجملات ، تفریحات مختلف ، دختران و زنهای گوناگون ، مشروبات و مواد مخدر، هواپیما و جزیره شخصی و....همه در تملک من بودند و لذتشان را برایم پس ازمدت کوتاهی از دست داده اند. تنها تنوع ویاچیزی که بدست نیاورده و مزه اش را نمیدانم مرگ است. خودکشی می کنم تا آن را هم امتحان کنم . در این واقعه یک دنیا حکمت و فلسفه نهفته است.
انسان ناخواسته بدنیا میاید و ناخواسته از دنیا میرود. در بین دو ناخواستگی مدتی سپری میشود که عمرنام دارد. در طول این مدت انسان اعمالی را انجام میدهد ، تصمیم هائی را میگیرد وبدنبال آنها مشاهدات و تحربیاتی را ذخیره میکند که بطور دائم در پی جستجوی مفهوم محیط زیست ، افرادی که با آنها تماس و مراوده دارد ، و در نهایت عالم هستی میباشد. انسان حتی خودش را دائم کشف کرده وبطورمستمررفتارخود را تغییر میدهد. درطول زندگی مان تحت شرائط خاصی واکنشی ازخود نشان میدهیم که تا آن لحظه هرگزباورنمی کردیم که چنان عکس العلمی در ما نهفته باشد.

هرانسانی بمنزله دنیائیست که با هیچ شخص دیگری تطابق کامل ندارد. اگرغیراز این بود، هیچ مناقشه و منازعه ای بین انسانها رخ نمیداد و انگیزه ای هم برای ادامه زندگی نبود زیرا همه روابط همیشه ثابت وبدون تغییرباقی میماندند. از نظر علمی ثابت شده که دو نفری که همزمان به برف نگاه کرده و رنگ آنرا سفید میگویند درواقع سفید درمغز این دو کاملا یکسان و برابرنیست.

پرواضح است که مفاهیمی از قبیل خشم ، رحم ، گذشت , مهربانی ، رفاقت و ......... هم دربین هیچ دو نفری مفهوم یکسانیندارند. بر این مبنا زندگی علم ریاضی نیست که از ازل تا ابد حاصل جمع دو باضافه دو چهاربشود. لطف وزیبائی زندگی و بطورکل عالم هستی دراین تلون ها ,تفاوت ها و راز و رمزها نهفته است. لذاهیچ کس قادر نیست مفهوم زندگی شخص دیگری را مشخص و نمایان سازد. دوستی که درآغازدهه چهلم زندگیش قراردارد میگفت میخواهم بر اساس تجربیات چهل ساله گذشته ام طرزندگی ام را تغییر بدهم و ازاینکه وارد چنین فازی از زندگی شده خوشحال بود. به او گفتم زندگی نقطه عطفی ندارد که بگوئیم از آن لحظه ببعد بر اثر تجربیات فبلی بنحو دیگری زندگی خواهیم کرد.

انسان هرقدرهم که عمرطولانی داشته باشد، تا اخرین نفس، قابلیت بهترفهمیدن مفاهیم وپدیده های زندگی وبکاربردان آنها را دارد. فقط در این حال است که انسان دچارانجماد و ماندن در مرداب زندگی نمیشود وهمیشه زندگی برایش معنی و مفهوم پیدا کرده ودرنتیجه انگیزه و میل برای ادامه زندگی خواهد داشت.

زندگی مانند یک سفر است که هدف آن نباید رسیدن به مقصدی باشد بلکه ارزش و لذت آن در راه بون و طی مسیرکردن باهمه پست و بلندی هایش است. اگر در ذهنمان مقصدی نهفته باشد، پس از رسیدن به آن زندگی خاتمه یافته است و منجربه خودکشی جوان یاد شده بیست و چهار ساله میشود. در مقابل ، نیازهای معنوی حتی با علم به اینکه در بسیاری از موارد به واقعیت نمی پیوندند اما تاثیرل ذت بخش و غیرملموس خود را در ذهن بجا میگذارند. در این حالت طلب و مقصود، تا آخرین نفس زندگی همراه ما خواهد بود با این تفاوت که ما را رنج نخواهد داد وحتی یاد خاطرات و تجربیات گذشته احساس خوش غیر قابل توصیفی را برایمان به ارمغان خواهد آورد. واضح است که نیازهای بشردرسنین مختلف تفاوت های فاحش با یکدیگر دارند اما این تفاوت ها درامور مادی هستند و همانطور که ذکر شد پس از وصول عادی شده وچه بسا در بسیاری ازموارد باعث ناراحتی ، گرفتاری و دغدغه خاطرهم میشوند. برعکس، نیازهای معنوی لذت همیشگی خود را در ذهن انسان باقی میگذارند.

اززندگی من وخانواده ام در آلمان سی و هفت سال است که میگذرد ، یک امر معنوی بارز و همیشگی برای من بجا مانده که خاطرات خوش و محو نشدنی در ایران از زمان کودکی ، نوجوانی ، تحصیل ، دانشگاه ، مسافرت های داخل ایران ، رفت و آمدها با دوستان صمیمی وهرآنچه را که در قالب نوستالژی بشود قرارداد میباشد.

اما موارد عجیب و خاصی از نیازها وجود دارد که توضیح آنها به آسانی امکان پذیر نیست. پدرمن بیش از پنجاه سال پیش درتهران بر اثر سکته قلبی درگذشت و مادرم هم بیش از بیست سال است که فوت کرده است. بعد از این همه سال ، من که خود هفتاد و سه سال و دو نوه دارم که اولی نوزده ساله است، حالت کودکی را پیدا کرده ام که دلتنگی اش گم شدن مادرو یا پدرش است وگریه کنان میخواهد آنها را پیدا کرده و درآغوششان احساس آرامش بکند. حتی تصور اینکه اگر میشد یکبار دیگر آنها را میدیدم ، نوازش دستشان را روی سرم حس کرده و قدری با آنها حرف میزدم ، مرا از خود بیخود میکند. اما میدانم که این آرزوی محالیست و لذا با یاد آوری خاطرات با ارزش و شیرین گذشته با آنها دلتنگی ام را تحمل میکنم و حتی ازآن ها لذت هم میبرم که چنان لحظات شیرینی را تجربه کرده ام . بدین ترتیب مسیرمعنی دار زندگی همچنان ادامه پیدا میکند. زندگی پدیده ایست که برآورده شدن همه آرزوها وخواسته ها مترادف با مرگ آن خواهد بود.
ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند

محمد تقی طیب – هامبورگ - مارچ دوهزار و بیست وچهار


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد