سیر زیستن
سیری است سرشار
از سیاحتی موزون
در جلوه هایی نا موزون
آنجا که تحول
خون گرمی است
دویده بر پیشانیِ تغییراتی دمادم
که به یکباره
نواخته می شود
و لطیف ترین آهنگ
در پنهانی ترین کنکاشِ لاینقطع
با ریتمی تند شونده
غنی ترین سنفونیک هستی را
می نوازد
تا در نهایت شگفتی،
در بستر بی جان زایی،
جان در لبان شیفتگی
لبخندی بنشاند:
ــ حیات بخش!
حیاتی سرشار
که گذران کنونی اش
از درون یکایک نفس های ما می گذرد
از درون لحظه هایی فریبایی
که از درون زندگی قامت می کشد،
بر می خیزد،
و زندگی می بخشد.
خواه سخت،
چون جزم هایی بی لبخند،
که با ابروانی دژم
از هر تغییرِ رو به پیش می گریزند.
و خواه روان چون آبی
به زلالی نگاهی شفق گون
که در تغییر
شفافیتی را جستجو گر است:
ـ آبگون!
لحظه های ناشکفته،
لحظه های نا بارور
و لحظه های نارسیده را
از میان شاخه های زمانه نچینیم.
بارور ناشده فرو خواهند ریخت!
بیهوده است میوه کال سعادت را
از شاخهٔ آرزو چیدن
بی آنکه
هیاهوی بزرگ رسیدن را،
در اندرون خویش
به وجد نامده باشد.
فردا هماره رویایی است
آویخته از گیسوان تلاطم
که از مسیر در هم امواج می گذرد
تا در ساحلی امن
جوانه های بارور را به بار بنشاند.
بیائیم در بالاترین فراز موج
فرو ریختن را میسر سازیم
تا دگربار و دگربار موجی بپروریم:
ــ والاتر!
موج های شکل ناگرفته
در میانه راه در می مانند.
٭٭٭
انقلاب نه قاعده،
که استثنایی است
در بطن یک ضرورت،
و لبریز از معنای نو شدن.
بیهوده است
آنرا با کهنه آلائیدن.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد