بیژن باران حرافی و عرفان عرفان فقط حرف است؛ نه کار آفرین، نه در خدمت مردم، نه در سیاست برای کشور ارزش دارد. چون حرف است؛ زاییده تخیلات، استعارات، رمزها، رازهای عارف مماس با محیط فرهنگی، اوضاع سیاسی، تحجر مذهبی است. عارف خود بن بستی است که در حلقه عرفان، کتب شعر تخیلی، لایه ای از فرهنگ رایج جریان دارد. در آن ترک دنیا، دنیادیدگی، عزلت، شوریدگی رجز خوانی شود. در حلقه پیران تکرار شود. البته عرفان جنبه هنری داشته؛ لذا در فرهنگ و هنر خلاق جا دارد. عرفان بخشی از ادبیات تخیلی است؛ نه بخشی از دین سیاسی.
بهمن پارسازن خوب ِ فرمانبر ِ پارسا! آنچه نیاز به توضیح ندارد اینکه سعدی موافق تربیت و فرهنگ غالب و مسلّط ِ زمان خویش برداشتهایش را بیان میکرده و چندان عجیب نباید به نظر برسد ، چرا که اوضاع روزگار وی چنان بوده ، ولی این دلیلی نخواهد بود تا سخنی چنین را بر تابیده و به دیده ی اغماض بنگریم . که البّته سخنانی این چنین نه تنها مورد نقد و تقبیح قرار نگرفته بلکه برای سالیان دراز در مدارس سرزمین ما تدریس هم میشده و دانش آموزان نا چار از بَر کردن آن نیز می بوده اند! یعنی من ِ نویسنده ی این متن خود این شعر را -گویا در کلاس سوّم دبستان - آموخته و از بَر در مقابل تخته ی سیاه در حضور آموزگار قِرقِره کرده ام و شاید نمره ی خوبی هم گرفته بوده باشم.
امید همائیبرایِ من بنویسید برایِ من بنویسید
و یا خطاب کنید مرا
به پیغامی.
و یا نشانه ای بگذارید
حسن حسامکابوس اما به ناگهان ؛
در آن صبح ِخونین،
با صدای تک تیر ها،
خواب آلوده از جا پریدیم !
ستاره های به خاک افتاده
روزنامه ها را خونین کرده بود ند
خیاط خانه ها
به پستوی مساجد
کوچ کرده بودند
و تند تند کفن می دوختند
طاهره بارئیآزمایشگاههای سیّار و نان بصیرت نور پر طراوت صبح
سایه های هراسان را تارانده
اتاق، سیبی ست منتظر دوشیدن
و مجسمه ها و الواح سنگی
که حائلان امروزند از دیروز
امیر کرابقرارمان، این نبود
قرارمان، این نبود:
رویاهایمان جلوتر بروند
و ما جا بمانیم!
همه چیز مهیا بود
تا از نو متولد شویم
مجید نفیسیآه، کیف
اینک که کیف بپا خاسته
در برابرش بخاک میافتم
تا چون نارنجکی
پرتاب شوم.
رضا بی شتابشهروندِ عشق نه تنها شهروندِ عشق هستید ای عزیزان
که هستی رونق از جانِ شما یافت
به یادِ نازنیان وُ بزرگان هست ایران
جهان هم همصدا نام شما خواند...
مهدی استعدادی شادرابطۀ روزهای جاری با دهههای دیرینه گویا در هنگامه وداع تاریخی قاجار و اول کار خود و نیز الهام گرفته از «امر جمهوری» در ترکیه مصطفا کمال (مشهور به آتا تورک) به جنبش جمهوریخواهی میپیوندد. اما سپس به مشورت با علمای ب انفوذ روحانی مینشیند که او را «شاه اسلام پناه» میخواهند. همچون «نقشی روی دیوار» و در خدمت دیانت. او گردن میگذارد و سپس تاجگذاری میکند. البته یک روزی هم گویا بهخاطر توهین به همسرش، که گویی با حجاب کمی به قم رفته بوده یک روحانی را تنبیه کردهاست.
محمد تقی طیبافسوس که به یکدیگر دروغ می گوئیم در سیستم های دیکتاتوری ، برای اینکه دروغ در جامعه عادی و نهادینه شود ، مسئولین ازرده های بالا به پائین از دون پایگان ، غیر متخصصین و بی سواد ها انتخاب میشوند. بدین ترتیب اوضاع در تمام امور بهم ریخته شده و مسئولین بطور غیر قانونی به اهداف و منافعشان میرسند. در چنین اوضاعی ، هدف وسیله را توجیه میکند و ترسی هم از عاقبت ندارند زیرا که همه دستانشان آلوده است.
رسول کمالای همهی خوبیها
هرکجا
کُشتن وُ مرگ
واسه روزِ انتقام
تو بزار یه شاخه گُل
تو بریز عطر گلاب
علی اصغر راشدانزلزلهزدهها « بابا افندی جون! سال قبلم بیست درصد به اجاره ی ماهیانه ت اضافه کردی که. مثلا ما ازبچگی، بچه ی محل و یه عمر باهم دوست بودیم، حالا تو رند روزگار بودی و بار خودتو بستی و با هزار دوز و کلک، مالک یه مجتمع ده واحده شدی ومن ننه مرده م شدم یکی از کرایه نشینای توی رند روزگار. ملاحظه اونهمه سال دوستی و نون و نمک باهم خوردنمونو نمیکنی، از زن و یه جفت بچه م خجالت بکش و اجازه بده چن صباح دیگه توخونه ت باشم، روزگارکسادی میگذره، کار پیدا میکنم، از این بیکاری و بی پولی سگ مصب درمیام و تلافی میکنم، شرمندگی هر صبح و شب جلوی زن و بچه هام، بسه نیست که تو هم چشمت بهم که میافته، مال و منال و مجتمع ده واحده تو
ابراهیم هرندیاز گـــوگـــوش تا ســروش جامعه در خروش، از گوگوش تا سروش
سیدعلی همچــنان کلــه شــق و چمـــوش
یک طرف، مردمِ جان به لب آمده
آن طرف، لاش و لوشانِ ساندیس نوش
مرضیه شاه بزازنه به اعدام در این اتاق، سه پنجره
یکی برای سلامِ آفتاب
دیگری برای نفسِ سردترین زمستان
آخری،
رو به کوچه
امید همائیباور کنید مرا باور کنید مرا
یا از نگاه من
گذر کنید به آن سوی ذهن من.
از دست های من
محمود شوشتریبه بهانه چهلمین روز به دار کشیدن حلاجهای زمانه، مجید رضا رهنورد و محمد حسینی و خاطره دیگر طلایهداران جنبش "زن زندگی آزادی" چهل روز از بدار کشیدن دو جوان معترض گذشته است. این سربداران جوان خواستهای بجز یک زنگی آزاد و بدور از فقر و خفقان نداشتند. دو جان به لب رسیده از فشارهای گزمگان ولایت که فریاد "اناالحق" بر کشیدند جان شیرین خود را در این راه هزینه کردند. بانگ "اناالحق" آنها در شب چهلمین روز پر کشیدن آنها با شعار "مرگ بر دیکتاتور" در چند نقطه تهران از جمله تهرانپارس، و شهرهای اراک، اصفهان، مشهد، قزوین و نجفآباد پژواک یافت و بار دیگر طنینانداز شد و به دیکتاتور یادآوری کرد که این آغاز عزیمت به ایستگاه پایانی خلافت است
سرور کسماییانفرادیهها انفرادیهها از چهار بخش تشکیل شده است که هر بخش در یک سلول و از زبان و دیدگاه یک راوی روایت میشود. کتاب زیر عنوان مجموعه داستان منتشر شده است، بنابراین در خوانش اول میتوان این چهار روایت را مستقل از یکدیگر خواند و تعبیر کرد، اما ارتباط نهانی میان آنها و بازشناسی و اینهمانی شخصیتها و رویدادها این گمان را نزد خواننده زنده میسازد که شاید چهار بخش کتاب در پیوند با یکدیگر معنی دیگری داشته باشند و در خوانش نهایی بتوان آنها را چون اجزای پازلی واحد کنار هم نشاند.
ا. رحمانسرشارم از آن نگاه، آرامم، همچون شکوه وارسته کوه
و آرامشِ روحِ زخمیِ پروانه
در تجسم مرگی ناگزیر
شعله ور در خاکسترِ استخوانهایم
یاور استواررباعیات دباغی! دانی که هنر چیست؟ تو ای ذهن پلشت!
آنیست که در ذهنِ تو میآید زشت!
دنیای هنر عرصهی زیباییهاست
نی وعدهی پوچ و نسیهی باغِ بهشت
محمد بینش (م ــ زیبا روز )دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۲۳) پادشاهی در مجلس شراب خویش فقیهی را که از آن حوالی می گذشت با زور ماموران به بزم درکشیده وبر سفرۀ شاهانه اش نشاند .شراب بر او عرضه کردند رو بگردانید و امتناع کرد.افزون برآن لب به اعتراض گشود و تندی کرد. ساقی به اشارۀ شاه چند مشت بر سرش کوفت و جام را در برابرش گرفت که:" بنوش!" فقیه اجبارا چند جام نوشید و مست شد و بنای شوخی گذاشت. در این میانه به آبریزگاه رفت و کنیزکی زیبا دید که برای خدمت ایستاده بود.
امیر کرابیادداشتهای بی تاریخ،
پاسخی به سخنان سخیف سروش دکتر سروش در عوالم و رویاهای رسولانه خودش غرق است و با ذهنیت سنتی و قرون وسطایی خود دم از فلسفه علم و پوپر می زند و بوی مشمئزکننده اش همه جا را گرفته است ، لطفا نگاهت را هم عوض کن !و نسخه نپیچ برای زنان ایران و هر وقت جهان ذهنت تغییر کرد و شدی مدرن و ذهنیت سنتی خود را فراتر رفتی ، دیگر آن زمان به افکار خودت خواهی خندید و حتما از آن انسان آزاده ، گلشیفته فراهانی و دیگران معذرت خواهی خواست!
امید همائیمن تن ها هستم من تن ها هستم
در کار گاه ها و کارخانه ها.
در کشتزارها و برنج زارها.
در بیمارستان ها و درمانگاه ها.
علی اصغر راشدانکوروش قبادی
« اون میز وسطی رو خلوت کنین، فوری یه تخت بگذارین. این حیوونو روش بخوابونین، واسه این که این خائین دیگه م عبرت بگیرن، همین وسط سالن، رو یه تختخواب بخوابونین و یه پریموس از پائین تا بالا، رو تن مادرقحبهش بگیرین و تموم تنشو کباب کنین. تا محل قرار بعدی و خونه ی تیمی شون رو از زبونش بیرون نکشیدین، بسوزونین و کبابش کنین. اگه نتونین از زیرزبونش بیرون بکشین، میدم پدرجاکش جفتتون رو بگذارن کف دستتون، خودمم مثل شمر روسرتون وایستادهم، کوتاهی کنین نسلتون رو درمیارم...»
س. سیفیردپاهایی از «بداخلاقی» در شعارهای مردم اکنون خواندن عبارتهای طنزآمیز همراه با تجوید، راهکاری برای مبارزه با دین حکومتی جمهوری اسلامی شمرده میشود. چنانکه بسیاری از هنرمندان ضمن کار خلاقانهی خود تولید انواع ویژهای از آن را در فضای شبکههای اجتماعی ارج مینهند. از چنین شیوه و شگردی میتوان به عنوان "طنز موقعیت" هم یاد کرد. چون استفاده از تجوید در راه قرائت قرآن چندان خندهای را در بر نخواهد داشت. ولی قرائت عبارتهای معمولی یا مضحکهآمیز همراه با تجوید، طنزی تئاتری و نمایشی میآفریند. طنزی که به طبع رفتار اجق وجق قاریان حرفهای را به چالش میگیرد.
محمد تقی طیب همیشه راهی به جلو هست نقاشی ، مطالعه فراوان ، شنیدن موسیقی در آرامش از جمله مشغولیت های اصلی من در خانه شده اند. موقع نقاشی همه چیز را فراموش میکنم و در ترکیب طرح و رنگها غرق میشوم و حالتی بمن دست میدهد که قابل وصف نیست. موقع خواندن کتاب، شنیدن موسیقی و یا نوشتن مقاله ای ،احساس آرامش و فارغ البالی لذت بخش دارم. بهمین دلایل هیچ زمانی در منزل برای من ملال آور نیست زیرا دائم مشغولیت های متنوع برای خودم دارم.
|