پنجره نمی نامم این چهار چوبه را
فوران گاه نور باید امروزگفت دهانه را
سپید گشته سطح سبز و سیاه مبل
باز هم سپید تر
سیم اندود
برق گرفته انگار دندانهای دیو بر تصویر روی دیوار
شخم می زند سطح میز را سیم ماه
می چرخد در قوری
تا استقراربر درنگِ ساعت مقرر
سیلاب است
در چای سیم پیج شده با ذرَات مُعّلق
کتابخانه از گوشه چشم می نگرد
ریزش آبشار قراولان فاتح را
و کتابها، متوّرم از معانی نو می درخشند
با روکشی از تلولو تازه یافته
پر و بال می گشایند از همه سو
گلهای محجوب، به هوای ِسرودن، پای در پیاله بلور
و عقابِ نشسته بر طاق رف
می آزماید به فرمان ِچشم
استقامت دیرک های دیر باز را
برسقف دود گرفته
کولاک روشنائی ست این
می گشاید چهار طاق
قاب سکوت را
در راهرو بی پایان بیمارستان و تیمارستان
و آن تمثال انگشت نهاده روی لب را
ممهور میکند تنها با یک نام: «آزادی»
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد