اسد سیف «شلاق قانون اساسی است و فلک مشروطیت» (نخستین اعتصاب غذاهای زندانیان سیاسی در ایران) زندان قصر از جمله قصرهای شاهان قاجار بود که در اختیار شهربانی قرار داشت. این زندان که در یازده آذر سال ۱۳۰۸ به دست رضاشاه افتتاح شد، قرار بود نقطه پایانی باشد بر دخمهها، طویلهها، کاروانسراها و بناهایی که از آنها به عنوان زندان استفاده میشد. تراژدی روزگار اینکه؛ سرتیپ درگاهی یعنی رییس شهربانی وقت و کسی که به دستور رضاشاه این مکان را برای حضور زندانیان در آن آماده ساخت، نخستین کسی بود که ساکن آن شد. فردای افتتاح زندان، رضاشاه بر او خشم گرفت، نه تنها وی را از کار برکنار، بلکه امر بر بازداشت او کرد. تیمورتاش، وزیر دربار و یکی از یاران شاه در رسیدن به قدرت، دیگر همراه شاه در افتتاح زندان قصر نیز مدتی بعد مورد خشم شاه قرار گرفت و ساکن این زندان شد. مرگ او نیز در همین زندان رخ داد.
امیر کرابای کاش
ای کاش، زمان ایست می کرد
و تو با رویاهای کودکانه ات نمایان می شدی!
دنیای عاشقانه کودکانه ات را دوست دارم
زمانی که می خندی و زمانی که رویا می بافی
علی فياض لی فیاض یک نسل در زندان دو رژیم! نگاهی به کتاب "عشق، عدالت و آزادی"، خاطرات زندانی سیاسی ناصر کمالی* خواننده ای که دهه پنجاه و شصت خورشیدی را ندیده و یا تجربه نکرده است، با خواندن روایت ناصر کمالی، همچون روایت های نویسندگان دیگر، می تواند تا حدودی با فضای به شدت امنیتی و پلیسی، گرفتاری ها، دل مشغولی ها، تعقیب و گریزها، ناملایمات، اختلافات و حتا جدایی های خانوادگی و ... آشنا شود و شرایط نسل جوان دهه پنجاه و شصت خورشیدی را درک کند. هر چند که شاید برای جوانان نسل امروز که بیشتر دغدغه ها و دل مشغولی هایشان خواست ها و مطالبات شخصی و فردی خود می باشد، درک و فهم آرمان خواهی، از خودگذشتگی و "همه چیز در راه خلق و برای خلق" آن نسل، برایشان ذهنی و غیر واقعی به نظر آید.
ابراهیم هرندینوبتِ ما تا نوبتِ ما شد، همه چی زیروزبر شد
در دوره یِ مـا، نوبتِ امّـا و اگـر شـد
یک خِنزریِ پِنزری از ره نرسیده
شاهنشه اسلامی عمامه بسر شد
رسول کمالگذر خواهیم کرد گُداخته آتش خشم
در سینه ها
دور و تنها با خویش
در غباری
کز نگاهش همه
چشم انتظاری
علی اصغر راشدانشاعر لبدوخته « سالن غذاخوری باسالن بازار نوروزی فاصله داره، دو ساعت از نهار بازار گذشته، تقریبا خلوته دیگه، چلوکباب کوبیده ی نهارم خوردیم، نرم نرمک قهوه ی بعد از نهار رو مزمزه میکنیم. دکتر گفته سن و فشار خونت خیلی بالاست، دیگه نباس لب به قهوه و مشروب بزنی، جفتمون ته خطیم دیگه، امروز و فرداست که ریغ رحمتو سر بکشیم، گور بابای دکتر، میزنیم به سیم آخر، پرهیز بی پرهیز، هرچی دلمون بخواد، میخوریم و می نوشیم، همین امشب یا فردام که ریغ رحمتو سر کشیدیم، به تخم اسب حضرت عباس، تا حالام که خورد و خوراک حروم کردیم، غیریه عمر جنایت، هیچ کار مفید و خیری توتموم کارنامه ی زندگی جفتمون نداشته و نداریم... »
طاهره بارئیشب شدّاد و شمعی کنج کاشانه اشباح هولناک
با صورتکی از شیاطین اهل ریشخند
پر کرده اند نمایشگاه مُدرن زائی را
رُبات های بدون سر
به طراحی لباس نشسته اند
سیامک مؤیدزاده معرفی کتاب از وحدت تا فروپاشی اسنادی از اختلافات درونی حزب رنجبران ایران به جرأت میتوان گفت برای اولین بار است که از زبان عمدتاً رهبران حزب رنجبران از طریق نامههای مبادله شده بین خود و اسناد مربوط به مقطع اختلافات منجر به انشعاب، این حزب را بهتر میشناسیم. لذا باید سپاسگزار باقر مرتضوی عزیز بود که همت کرده و طی سالیان دراز برای گردآوری این اسناد کوشیده است. اسنادی معتبر و مستند که سرشار از آموزشهای منفی و بعضاً مثبت برای کنشگران کنونی و نسلهای آیندۀ راه سوسیالیسم است.
گاهاً درسهای معلمین منفی میتوانند مفیدتر و آموزندهتر به کار آیند.
رضا بی شتاببه نامِ یاران...
منم مهسا بهار آورده ام جانا
بیا با من به گُلشن ها زمانا
دلم خونست وُ می خندم نگارم
غمِ یاران به دل شد یادگارم
سيروس"قاسم" سيف«قسمت هائی از رمان آوارگان خوابگرد» «دومین قسمت»- «ناکجا»- «مرکز خودیابی وبسامان سازی» «خو»، در سالن تئاتر مرکز خودیابی و بسامان سازی «ناکجا»، میان دیگر تماشاگران نشسته است و چشم به اجرای نمایشنامه ای دوخته است که در صحنه جریان دارد. صحنه ، سلولی از یک زندان است، با تختی و سطلی و لامپی آويزان از سقف و زندانی ای که روی لبه ی تخت نشسته است و گوش تيز کرده است به صدای باز و بسته شدن چند در، تا نوبت به باز شدن در سلول او می رسد و در، باز می شود و شخصی که سر تا پای او را شنل سیاهی پوشانده است و صورتش چندان پيدا نيست، پا به درون می گذارد و در، پشت سرش بسته می شود.
میهن روستاملاقات
در یکی از ملاقاتهایی که همه ما را که نوبت مان رسیده بود، سوار مینی بوسی کردند که پر شدهبود از پدران و مادران و همسران و بچههای کوچک، راننده در فاصله کوتاه میان لونا پارک سابق و زندان اوین با ترمزهای نا بهنگام، اعصاب همه را خرد کرده بود. وقتی که با اعتراض مسافران روبرو شد، با فحش های رکیک و بد و بیراه به مادرانی که گریه میکردند، پرخاشجویانه میگفت که شما هم مثل بچههای تان سگ هستید، سگ نجس، باید شما را هم به زندان انداخت و حسابتان را رسید. آنها بیشتر دوست داشتند، که این خانوادهها فرزندان خود را طرد کنند و از ملاقات با آنها صرفنظر نمایند.
محمد تقی طیبدکتر و مهندس های دن کیشوتی * مفهوم فرهنگ را باید به طوراعم در روش زندگی، ارتباطات، باورها، اعتقادات، رفتارهای فردی و اجتمائی، رابطه با محیط زیست، جایگاه هنر ، تعهد اخلاقی کاری، رانندگی و برخی موارد دیگردر جامعه جستجو کرد. طبیعی است که نمود مجموع این اجزا به صورت کلی در جامعه، خود را نمایان میسازند وبعنوان فرهنگ هر ملتی بارز و معرفی میشود. بدین لحاظ فرهنگ در مقایسه با تمدن دست پیش را میگیرد زیرا ملاک سنجش،وضعیت زمان حال است. سابقه تمدن هرکشور با فرهنگ ان کشور،علی الخصوص در زمان حال بسیار متفاوت است.
ا.ص – یوسف آتش! برقامت ِشب سالی گذشت بر تو ، از رَه رسید نوروز
خجسته باد میلاد ، نوروز ِ تو پیروز !ـ
آتش زدم هیمه ، در قله ی «شاهو»ـ
بر قله ی « رامند » ،آتش تو هم بفروز !ـ
اسد سیفنفی حجاب و «نامه بانوان»؛
تجربهای کماکان ملموس اگرچه مدارس جدید در پی مخالفتها، سرانجام بنیان گرفتند، سوادآموزی زنان را اما سنت دینی برنمیتافت و همچنان مخالف آن بود. و باز؛ اگرچه جنبش مشروطه در نهایت خویش، توجهای به حقوق زنان نداشت، تأسیس مدارس دخترانه و نشریات زنان از جمله دو نهادی بودند که پابهپای هم در برابر سنت، مبارزهای تحسینبرانگیز را به پیش بردند. در واقع گردانندگان نخستین نشریات زنان، هر یک به شکلی مدارسی دخترانه را نیز بنیان گذاشتهاند.
مجید نفیسیدر راستهی کتابفروشان بغداد برای بیستمین سالگرد جنگ عراق
متنبی را دیدم که از فارس بازمیگشت
در کنار رود کر، آوای دجله را شنیده بود
که او را به بغداد فرامیخواند.
در راه شمشیرش را به قرمطیان گناوه بخشیده بود
زیرا میدانست که دیگر از این پس جز قلم یاری نخواهد داشت.
امیر کرابدوست داشتم دوست داشتم شعر نابم باشی
دوست داشتم هر زمان برایم بباری
دوست داشتمچشمانت قطب نمای زندگیم باشند
هر زمان الهام بخشم باشند
از لبانت واژه ها را تُک بزنم
شهریار حاتمیدرمان اشک مرا بنوش که درمان درد هاست
جز درد من، که ازین گونهها جداست
خاموش و نرم میخزد از پا درون من
تا سر که میرسد، هم سان اژدهاست
ا. رحمانخاوران - جمعه آخر سال نخستین شکوفه
بدون بهار
غروبِ روزهای آخر پاییز
شکفته بود در باغ
و من آخرين جمعه ى امسال
معطر بودم از گلاب
علی اصغر راشدانآپاراتچی شاه « پری خانومی، حالشوداری از مدرسه که نزدیک میدون تجریشه، سربالائی خیابون سعدآباد رو تا اسدی و خونه هامون که تو مجتمع خدمه ست، پیاده بریم و تو راه باهم یه کم گپ بزنیم؟ »
« همیشه من بهت میگم حالشو داری پیاده بریم، حرف خودمو تحویلم میدی؟ حال اواسه چی میخوای پیاده بریم؟ »
« واسه این که همیشه میگی تو مدرسه تجریش و این مجموعه ی خدمه کاخ، من بهترین ونزدیک ترین دوستتم. »
رضا بی شتاببه بهانۀ بهاران
سرِ غم سلامت ای دوست
که سلامِ دوست نیکوست
دلِ او به حالِ من سوخت
لبِ اما وُ اگر دوخت
مهستی شاهرخی«اپیدمی سینمایی»
بالای ساختمان مدرسه دخترانه
پرندهای کوچک ظاهر شده است
دوربینهای مدرسه ناتوان از ضبط پرواز پرنده است
با عبور پرنده، ابری از بخار بالای مدرسه پیدا میشود
مجید نفیسیكارت نوروزی به زندان اوين آهان! همان را میخواهم:
يك كارتِ سادهی نوروزی
با حاشيهی زرين و دالگوش،
نقشی از يك گل نرگس،
بوی بيسكويت گرجی
و "خجسته باد بهاران!"
بهار به یاد همه زندانیانِ سیاسی ایرانِ دربند، شادم بهار،
تو بیایی
از همین ساعتها وُ ثانیه ها
وز همین لحظهِ دلتنگیها
از سلول، به سلولِ انفرادی
رها
ابراهیم هرندینـوروز وای اگر نوروز نیاید
و بهار،
دامن گلدارش را
برگورهای تازه بگسترد
بیجا و بی ملاحظه
دلقک وار
چون پار و پیرار
شهریار حاتمیضیافت بهمن
با مشت های گره کرده آمده بودیم
بغضی هزارساله در گلو داشتیم
و قرن ها سرگردانِ تاریخ بودیم.
سینه هامان مالامال دردِ قرون بود و
رنجی بزرگ جانمان را آزرده بود.
|