mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

شبانه

چنین که ماه فتاده به روی شانهٔ اوست
دلم فکنده و پابندِ بی بهانهٔ اوست
به بوسه پیرهنی بافتم که از مهتاب
حجابِ قامت و سیمای دلبرانهٔ اوست



new/loghman-tadayonnejad.jpg
لقمان تدین نژاد

درسِ تاریخ


هنوز یک ماهی مانده به آخر سال تحصیلی،
لعنتی‌‌ها دبیرستان را پُلُمب کرده‌اند
و مدیر،
ناظم،
و دبیران را،
همه خانه‌نشین…
من حالا باید کارنامه‌‌ام را
از دست یک فرّاش ناشناس بگیرم



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

استعفانامه

«چه پیش آمده، تیمسار! سال‌ها رئیس تشریفات کاخ‌مان بودی. نظافت، نظم و امنیت کامل را در اداره کلیه ی نگهبان‌ها،پاسدارها،خدمه‌ی باغ، کاخ بیرونی و اندرونی‌مان حاکم کردی. ما و همه‌ی اهالی کاخ از خدمات تیمسار رضایت خاطر کامل داریم. حقوق، مزایا و در‌آمدت ایرادی دارد، دستور می‌دهیم در اسرع وقت تامین شود...»



tahere-barei1.jpg
طاهره بارئی

از ایجاز تا مسافت فرار از حملات

دوستان می گویند کوتاه تر بنویس
طویل ست عریضه ات
می پرسم مگر خط حمله وبمباران آتش بیار نیست؟
مگر طول مدت «بس کنیم!»
از ناچیزی ویرگولی گرفته دست بالاتر؟



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

بانویِ ما...یلدایِ دلشاد آمده...


یلدایِ غمگینِ زمان؛بانویِ خندان آمده
حُزنِ زمان بگذاشته؛دلشاد وُ رخشان آمده
همچون غریبی بی پناه؛گم کرده راهِ خانه ها
افتان وُ خیزان وُ پَریش؛پرسان وُ پرسان آمده



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

یلدای جاودان


سینه ی تاریخ
سرشار از ریشه ی ما
بگذار
بسپارند
تقویم را
به
سرابِ خیالشان



new/m-broumand-saha.jpg
منوچهر برومند سها

شرمتان باد

روحم از درد پریش است و جگر ریش به ریش
آخر ای دد صفتان شرم ز بی شرمی خویش

شرمتان باد از آن کودک ناکام که مرد
به بر مادر خود زجر کشان در شب پیش



nafisi.jpg
مجید نفیسی

صبحِ كریسمس در ساحل

صبحِ كریسمس است.
آفتاب دارد می‌دمد
و مِه دارد فرو می‌ریزد.
در خانه‌ها كودكان هنوز در خوابند
و هدیه‌هاشان زیر درختهای كریسمس
دست نخورده باقی مانده اند."



nafisi.jpg
مجید نفیسی

شاخه‌ی سبز

از درختی
که زیر آن خفتی
شاخه‌ی سبزی کندم.
"شاخه‌ی سبزم را نگهدار.
یک روز برمیگردم
با سندیکای کارگری به آبادان
و پرچمی می‌خواهم."




new/bahman-parsa06.jpg
بهمن پارسا

از هست و نیست

رفتی و در غیاب ِ تو ما را قرار نیست
در مانده در خیال ِ تو ، راه ِ فرار نیست.

بی راهه می روَد دل و ماییم و درد ِ سر
جز درد ِ سر زِ خواهش ِ دل انتظار نیست.



new/aliasghar-rashedan-06.jpg
علی اصغر راشدان

کمیسیون ماده ۱۲

بعد از رفتن سه گروه بازدیدکننده ی اراضی کمیسیون ماده ۱۲اراضی موات، پرونده های روز گذشته رابراساس گزارش و اظهارنظر گروه مشتمل از یک کارشناس اراضی موات، بایر و دایر و یک مهندس فنی و محتویات و مکاتبات قبلی، بررسی میکنم و برای اقدامات لازم در جهت درخواست صدور سند به نام دولت یا مالک ملک، به قسمت های مربوطه می فرستم. پرونده های معوقه راهم راهی بایگانی میکنم . بعدازبیست واندی سال کاراداری وکارشناسی زمین واراضی، تقریبا شده م خرحمال واندیکاتورودفتراندکیس نویس. ومیشودکارهرروزه م.



mohammad-binesh1.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

رنگ بی رنگی

(بخش پایانی)

چنانکه پیش از این آمد، موسای پیامبر باطنا مایل نبود که فرعون ایمان بیاورد.و در قرآن هم آیات ۸۸ و ۸۹ سورهٔ یونس درخواست وی از بارگاه الهی چنین بوده که دل فرعون را آنجنان سخت گرداند تا ایمان نیاورده و با کفر از دنیا برود و خداوند هم دعای وی را اجابت می کند.



ا. رحمان

جاری چون رود

آرام از گذشته ام دور میشوم
چشمانم یاری نمی دهد
واژه ها از نگاهم می گریزند
و پلکهایم خسته
بر لبهِ صبح فرو می افتد



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

چایِ دبش وُ حُرمتِ نان وُ نمک

سفره ها خالی وُ مردم در عذاب
مشکل وُ دردی نمانده جز حجاب...
شُکرِ رَب العالمین عظمایِ ما
خیمه ها را چون چناب وُ خود سُداب



new/reza-barahani06.jpg
حسین نوش آذر

ساواک و معضل براهنی

۲۱ آذر زادروز رضا براهنی، نویسنده فقید ایرانی

براهنی یک نویسنده عدالت‌خواه و یک کنشگر آزادی بیان بود که برای حق تعیین سرنوشت و حق زبان مادری تلاش می‌کرد و در همان حال چنانکه از شعر ایرانه خانم پیداست عاشق زبان فارسی بود. او اما زیر تأثیر آل‌احمد هم از اسلام‌ستایی برکنار نمانده بود. این دستگاه زیر نظر پرویز ثابتی بود که براهنی را رادیکالیزه کرد.
اگر امثال ثابتی بعد از سرکوب نهضت چریکی، سرمست از پیروزی دور برنمی‌داشتند و به خاطر یک کتاب به جان امثال براهنی نمی‌افتادند ممکن بود از زیر تاج، عمامه بیرون نمی‌آمد. در آن صورت نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی هم به وجود نمی‌آمد که ساختارهای قدیمی را در خود ادغام کند و تکامل ببخشد.



new/rasoul-kamal1.jpg
رسول کمال

دلم در هوایِ.......

به بانو نرگس محمدی

دلم
هوایِ پرواز داردوُ
هوایِ رقصیدن
خسته
از این همه هیاهو
از حضورِ سیل وُ صد سیلاب
میانِ دشتِ اشک وُ
صحرایِ زردِ یک خواب



masoud-delijani.jpg
مسعود دلیجانی

گلوی سپیده دم


به پیر سرزنده شهر، صادق بنا متجدد (صادق بوقی)

مگر گلوی سپیده دم در حلقه دار
خورشید را از بر دمیدن باز می دارد
که این چنین گیج و گول و منگ
به انتظار مرگ خورشید نشسته اید؟



shahab-taherzade.jpg
شهاب طاهرزاده

نظم

چه کوههایی دارند
چه سبزه زارانی !
فراخ !
چه آبشارانی دارند
وچه هوایی !



new/vahamehaye-bi-namo-neshan1.jpg
س. سیفی

تمثیل‌های ساعدی در سعاد‌‌ت‌نامه

سعاد‌ت‌نامه روایتی داستانی از زندگی مردی پیر با همسر جوانش به دست می‌دهد که آن دو به دلیل ناهمسانی سنی خود همیشه از دنیای هم بیگانه باقی می‌مانند. آنوقت پیرمرد به اصرار زن جوان، طبقه‌ی پایین خانه‌اش را به مستاجری جوان وامی‌گذارد. مستأجر جوان که شکار پروانه‌ها را خیلی دوست دارد و زمینه‌های کافی برای دوستی با این خانواده فراهم می‌بیند. تا آن‌جا که زن جوان تصمیم می‌گیرد برای جبران گذشته‌اش نزد همین مستأجر درس بخواند. اما در درس خواندن او شرایطی پیش می‌آید که آن دو به همدیگر دل می‌بازند. پیداست که مرد پیر ادامه‌ی این زندگی مشترک را به سود خود نمیدید. در نتیجه به سیر و سلوکی آیینی روی آورد تا ضمن پذیرش مرگ خود را از چنین ماجرایی وارهاند.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

نازائی و زایش در افسانه‌ی دختر نارنج و ترنج

فرهنگ رسمی معمولاً در سیطره‌ی مردان بوده است. تا عصر اخیر، شاعر و حکایت‌نویس، مجتهد و طنزنویس، عارف و فیلسوف ما غالبا مردان بوده‌اند. این امر در مورد فرهنگ غیررسمی صدق نمی‌کند. زنان البته برای ثبت و حفظ فرهنگ خود از خط مقرمط استفاده نکرده‌اند. قفسه‌ی سینه‌ها وسیله‌ی ثبت و انتقال فرهنگی آن‌ها بوده است. پس گزافه‌گوئی نیست اگر گفته شود که ادبیات شفاهی و به خصوص فصل کودکان آن به وسیله زنان آفریده شده است. خانه جائی است که زن در آن هم به کار برده‌وار کشیده شده و هم فریاد اعتراض خود را بلند کرده است.



new/ezzat-goushegir02.jpg
عزت گوشه گیر

بگو، چرا وقتی که به من شلیک کردی، لبخند می زدی؟

مرد، ایستاده در میدان، به چشم هایم زل زده بود. با دو مردمک ثابت و بی حرکت. خیره. با یک لبخند مرموز. آن خیرگی، پر واژه بود و پر تصویر. و آن لبخند، پر از خالی.... خالی هایی به عمق چاه های تاریک و عمیق و طولانی. می دانستم در همان لحظه دارد مرا در سلول های نا آرام پس چشم هایش به زیر تنش می کشد و انگشتانش را محکم روی پلک هایم چفت کرده است و فشار می دهد روی تخم چشم هایم و پلک هایم را به هم می چسباند با صمغی که از عرق زیر پوست انگشتانش تراوش کرده است... و تنش را می چکند توی تنم تا چیزی را در وجودش آرام کند که من هنوز چیستی آن را نمی دانم، چون یک زنم.



new/aliasghar-rashedan03.jpg
علی اصغر راشدان

کلاس خوانندگی

همین دیروز بود، بادی وزید و در چشم برهم زدنی گذشت و رفت، انگار اصلا و ابدا نبود.
دختر قشنگ، معصوم و خنده روئی بود، همسایه و هم مسیر بودیم، از محله مان تا اداره هامان نزدیک پارک شهر، رفت و برگشتمان یک خط اتوبوس بود. هنوز کارمندها ماشین نداشتند، وسیله نقلیه ی تقریبا همه اتوبوس بود. از پایین تراز نازی آباد، سوار اتوبوس می شدیم و نرسیده به باشگاه شعبان بی مخ پیاده می‌شدیم



new/amir-karab.jpg
امیر کراب

چرا خدایان دوشنبه ها می گریند؟

یادداشتی بر رُمان" و دوشنبه ها خدایان می خندند"از رضا خوش نظر

رمان، و خدایان دوشنبه ها می خندند، در واقع زبان ساده ولی بی پروایی دارد، هم عشق در آن است هم درد و رنج و شادی و خیانت و صحنه های همجنس گرایی. این رمان در دهه شصت نوشته شده است ولی در دهه هفتاد چاپ شده است، تازه یک دهه از انقلاب سال پنجاه و هفت نگذشته است و جنگ ایران و عراق هم هنوز تمام نشده است!



ا. رحمان

در رثایِ زنانِ میهنم

گناه تو چه بود...؟
زادن در محاقِ تبعیض!
وقتِ دل چرکین شدنِ زمانه
ماندن در شامگاهی دلگیر
در دنیایی که ممنوع شدی



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

بادبادک‌های سرگردانِ باد

برای کودکانِ بی پناهِ غزه...و جهانِ جامانده در اغمایِ تماشا

آرزوها اشک شد رؤیا نماند
چشمه هم خشکید وُ بی دریا نماند
موجِ دریا سر فروافکند وُ مُرد
ساحلِ آزُرده را هم مرگ بُرد
گر نسیمی بود وُ نان وُ سفره ای



»  حافظ و طبلِ خوش‌باش (۲)
»  سخنرانی به مناسبت عُرس مولانا
»  نقدی بر رمان خِنِش از رعنا سلیمانی
»  سرودِ بودن
»  کدام شکست مفتضح؟ مگر بُردِ نقشه نیست، خواست ِ نقشه کش؟
»  در یادبود عمو هنری*
»  معنویت در عصر مدرن
»  جلال آل‌احمد؛ سنگ روضه‌خوانی مدرن بر گور سنت
»  شیره کش خانه
»  در انتظار
»  تئاتر به مثابه مأمن و مقاومت در زمانه‌ی جنگ
»  سفر محمد مختاری به آمریکا
»  در امتدادِ آبی و آبی
»  غزه تنها
»  ماهِ گریزپایِ من
»  نگاهی به رمان قطار چهارشنبه ها از انیسا دهقانی
»  حافظ و طبلِ خوش‌باشی (۱)