logo





ضیافت بهمن

پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۹ فوريه ۲۰۲۳

شهریار حاتمی



با مشت های گره کرده آمده بودیم
بغضی هزارساله در گلو داشتیم
و قرن ها سرگردانِ تاریخ بودیم.
سینه هامان مالامال دردِ قرون بود و
رنجی بزرگ جانمان را آزرده بود.

به میهمانی مرگ خویش آمده بودیم
و پیرایه داشتیم.
غبار سُمِ اسبانِ متجاوزان،
سُرمه ی چشم هامان بود و
جَعدِ زلف مان، از طوفان حوادث.
آویزه ی گوش هامان،
الماس وعده ها بود و
گونه هامان، سرخِ سیلی ایام.

با خنجر استبداد در کتف هامان
و کلاهخود باور بر سر هامان
با پاهای تاول زده
چون زائری خسته و حیران،
عطشان در فلات خشک استوا،
به دنبال نمِ بارانی بودیم.
از زمینیان خسته و روگردان،
چشم به آسمان دوخته بودیم.
عکس رخ یار را، نه در پیاله،
که در ماه دیده بودیم
و شراب غفلت را با چاشنی فریب
جُرعه جُرعه نوشیده بودیم.

از سرِ مستی نبود که دیدیم،
بر بام خانه هامان سروها روئید.
توهّم نبود که دیدیم
از ناودان ها،
خون در حیاط خانه هامان جاری شد.
هوشیارانِ مستی بودیم
که رویا می بافتیم
تا سرمای واقعیت را چاره کنیم
و تلو تلوخوران به سوی سراب رقصیدیم.

خسته بودیم
و از دوردست های تاریخ آمده بودیم
گُرده هامان زخمی تازیانه های سَلاسِل بود
با بغضی در گلو و مشت های گره کرده
با چشمانی باز و با کینه ای کور
دسته دسته، با پای خویش
به قربانگاه انتقام رفتیم.

استکهلم
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
شهریار حاتمی



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد