آرام وُ بیقرار آمد
نشست
روبرویِ نگاهم
بویِ غریبی داشت
سوزِ سردِ صدایش
و
من
که به دنبالِ کودکی ام
ورق میزدم
کوچه هایِ آئینه را
با حسِ غریبِ تنهایی
که پُر بود
در جیبهایِ خالیِ حسرتم
چه نشانه ها دیدم
از گورستانی که
سنگهایِ مرده گانش
همه
تکرارِ یک تاریخ
نشانم داد
با سرانگشتِ اشاره
و
بویِ غریبِ نفسها وُ سوزِ سردِ صدایش
از یاد بُرده بودم
چه هوایی داشت آسمان
نخستین روز
وقتی
با صدایِ زنگِ مدرسه
به صف پیوستم
آفتاب بود وُ هم باران...
و
غرید ضربه های خط کش ناظم
میانِ سینه ی کوچک دستانم
به جُرمِ دویدن
در حیاطِ مدرسه
چه گونه بود
هوایِ آسمان
چرا گریه نکرد ابر
وقتی
کارنامه ی سرشار از بیستم را
با یک تومان
تاخت نزد پدرم
در حضور مدیر دبستان
تا
از شوقِ دیدار خودم
در روزنامه ی شهر
طنازی کنم
برای نخستین عشقی
که
گم شد
در غبارِ خاطره ها
هنوز
با سوزِ سردِ صدایش
غریبانه
می خواند در گوشم
باد
و
من
با حسِ غریبِ تنهایی
کنار این همه همسایه
ورق می زنم
در کوچه های نا آشنایِ آئینه
با آوازِ سکوتِ قبرستان
آن روز ها را
24/02/2023
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید