پستانهای من زیباست
و سُرینهای من زیباتر.
چرا برهنه نبودن؟
چرا برهنه نكردن؟
ای آبهای عدن
كه به چار رود میریزید
گواه من باشید!
من برهنگی خود را
در آینهی شما دیدم
و خدا بر من نبخشید.
از پشت انجیربُنهای بزرگ میآمدیم
و بوسههای ما
چون دانههای رسیدهی انجیر میشكفت.
انگشتان آدم
چون ماری كنجكاو
بر پوست من میلغزید
و برگهای ساتر، دانهدانه
از اندام من فرومیریخت.
آنگاه صدای گامهای ترسناك ترا شنیدیم
و آذرخشِ خشم تو
ما را بر زمین فروكوبید.
از پشت دیوارهای بلند گلین
دزدانه نگاه مكن!
جهان گستردهای
در برابر ما دامن گشوده است.
چهارم ژانویه هزارونهصدونودویک
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد