گُداخته آتش خشم
در سینه ها
دور و تنها با خویش
در غباری
کز نگاهش همه
چشم انتظاری
آه
چقدر فانوس به دست
گِرد شهر گردیدن
هم بیابان
هم
همه شهر
سکوتش عریانیِ فریاد
عادت نکن به ابر
دل بندِ غم نباش
تنها منشین
فروزان کن
در شب کوچه هایِ انتظار
سُرخی آتش را ....
ما گذر خواهیم کرد
ازاین شبِ هُول
و باز
ازسینه ی پنجره به دشت
به غوغایِ چمن
و
آبیِ آسمان
نظر خواهیم کرد
ما گذر خواهیم کرد
از ظُلامِ وحشت
از جاریِ خون وُ
ترس وُ سکوت
و
هرچه که دارد سخن
از مرگ وُ جنون
دیده ام من
در چشمِ شب تاب
در آوایِ داروک
وُ
در تمنایِ قویِ عاشق
در گذر گاهِ نسیم
وُ
شرجی دریایِ جنوب
یا که
در سینه ی ماهیانِ کارون
در دلِ خسته ی جنگل
از زبانِ کوهها
و
حتی
در اشک آلوده چشمانِ پیروز
ما گذر خواهیم کرد
و
می ریزیم
در دامنِ شهر
از همه رنگ
بوته های گُل
و
از بالِ مرغانِ مهاجر
می چینیم باز
چه سبد ها
مرواریدِ سپید
ما
گذر خواهیم کرد
از این
شبِ هول
ما گذر خواهیم کرد
20/03/2023
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید