قرارِ ما
همه
بی قراری
پروانه ها
در هوایی پُر از هیچ
می چرخند
گردِ سوگِ شمع
در آسمانی که غروبش
خبر از طلوعِ لخته های خون دارد
ای رفیقِ قبیله ی شکست
کدامین ستاره
در خیالِ سرخِ تو
چنین
خنجر به پهلویِ آفتاب وُ مهتاب کرد
که
ماهیِ سیاهِ کوچکت
نبضِ دریا را پیوندی
با نیزاران هیچستان
وعده یِ دهشتناکترین
نفرینِ خدایان شد
با من
آه
که هنوز
قرارِ دروغتان
در خبرنامه ها
و
من چه بی پروا
گریخته ام
از جهانتان
06/04/2024
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید