logo





چاقوهائی که دسته‌ی خودرا می‌برند

دوشنبه ۲۷ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۵ آپريل ۲۰۲۴

علی اصغر راشدان

new/aliasghar-rashedan-06.jpg
اوهوی، تو! آره، همین تو که پشت سرم گفتی: این یارو، از آت آشغالای فرقه ی مصباحیه ست که معلوم نیست از کدوم بیغوله ئی یافتش شده و تو یه چشم همزدن، مدیر و مدبر و چشم راست وزیرشده، اولین کارشم جمع کردن من امثالم تو سالن کنفرانسه تا ترهاتشو بریزه تو کله ها مون.

خیالات ورتون نداره! بیاین پائین! تامن و امثالم نفس می کشیم، نفستون رو میگیریم! فکر می کنین رو بچه های ماکارمی کنین، اونارو ازمامیگیرین وجزء همفکرای خودتون می کنین و این نسبتا رو به من و همقطارام میدین وبد ناممون می کنین ! من و همفکرام ازشماخیلی زرنگتریم، کورخوندین، قبل از این که چشم هم بزنین، ازتموم راها، رو بچه هاتون کار می کنیم، عقلشون رو میدزدیم، ازاونا دشمن خونی واسه تون درست می کنیم، بیخود میگن چاقو دسته ی خودشو نمبره، این کارو کردیم و خیلی چاقو های خونوادگی رو به جون هم انداختیم، این چاقوها نه تنها دسته های خودشون رو بریده ن، ریشه ونسل همدیگه رو هم از رو زمین ورداشتن و تا هنوزم ورمیدارن، برادرو خواهرا، بچه ها و والدین و اعضای دیگه ی خونواده هارو به جون هم انداختیم، همدیگه رو قتل عام کردن، جوری به خون همدیگه تشنه شون کردیم که ریشه های همدیگه رو از رو زمین ورداشتن. خوش خیال نباشین که این ماجراها تموم شد، نه، این تو بمیری از اون تو بمیریا نیست! هنوز اول عشقه، کجاشو دیدین، بیخود باچشما و نگاهات منو تیکه تیکه نکن! رو بچه ی خودت طوری دقیق و حساب شده کارمی کنیم و عنقریب، جوری می سازیمش که چن صباح دیگه نعشتو باهمین دستای خودم چال میکنم و یه نفس راحت میکشم. از ایناش گذشته، همین هفته ی پیش خدمت مرشدم، حضرت آیت الله آشیخ مصباح یزدی بودم، حکم مرتد اعلام شدن تو وچارده نفردیگه ازهمفکراتو دادم خدمتشون که زیرشو توشیح و فتوای اجرا شو صادرکنه. من، تنها نیستم، حالادیگه فرقه ی مصباحیه ستون تموم امور کلیدی مملکته، ما، هشت ده هزارنفریم و تانسل امثال شوما ها رو از رو زمین ورنداریم، خواب تو چشمامون نمیاد، اصلا تاشوماها نفس بکشین، خواب واسه ماحرومه. حذف مرتدهائی مثل شوما یکی دوتا راه نداره که، به صد شیوه راهی جهنمتون می کنیم، بچه هاتون رو عامل نابودی و قتل تون می کینم، مرتد اعلامتون می کنیم، دور گلوتون رو طناب پیچ می کنیم، اونقدر می پیچیم وفشار میدیم که زرتتون قمصور بشه، بعدم از تو ماشین پرتتون می کنیم توبیابونا و بیغوله هاکه لاشه تون خوراک سگای گشنه ی هار ولگرد بشه، از رو کوه پرتتون می کنیم، توخیابون، همینطور که با افکارپلیدتون، بی خیال میرین، بی سروصدا میرین زیرچرخای یه کامیون رهگذر، بعدشم گم گور میشه. صد راه وشیوه دیگه واسه گم وگورکردنتون توهمین آستین گشاد حی وحاضرم دارم، دیر وزود داره، سوخت وسوز نداره، همینجا خیالتو تخت میکنم...

هی اینور اونور نشین و یه نفس نگو این مهره‌ی فرقه‌ی مصباحیه اول انقلا خیلی از ساواکیای دست آموز ثابتی جلاد رو تعلیم داد که ریش بگذارن و خودشون رو تو گروه حجتیه‌ی فرقه‌ی مصباحیه جا به‌زنن، وانمود کنن که مسلمون شیش آتیشه‌ن، بیخودی تبلیغ نکن که اصلا بین ساواک و دست آموزای ثابتی جلاد و فرقه مصباحیه هیچ تفاوتی نیست، چیزی رو که نمیدونی، حالا بهت می‌گم که روشن شی، همون مامور حفاظت یاساواک که یه اطاق کنار به کنار دفتر حضور و غیاب داشت و مسئولشم از نوچه های خودش بود و واسه ساواکیا پادوی و پااندازی می‌کرد، از مامورای خفیه‌ی حجیته‌ی خودمون بود. اول گروهبان ارتش بود، دوره خاص مامورا وعوامل ساواک و امنیتی هارادیده بود، خودمون منتقلش کردیم تو همین اداره، کنترل ریزودرشت کامل کارمندا و تموم ارباب رجوع رو زیرنظرداشت، دائم وضع کارمندا، نوع برخوردشون با رئسا وهمکارا، نوع کسائی که به دیدنشون می آمدن، رفت آمدو جلسات، حرفائی که بین همه شون ردو بدل می شد، نظرات و دیدگاهاشون نسبت به رژیم وفاداربه انگلیس و آمریکا و اسرائیل رو ماهی دو بار ظاهرا واسه سران ساواک وادارات مربوطه و مخفیانه واسه فرقه خودمون گزارش میکرد. همونی که دائم کنار گوش این و اون پچپچه میکردی که متظاهر هفتاد چهره ایه، همون که ظاهرا باهات دوست بود، دائم قربون صدقه ت میرفت، اما انگشت که تو بینیت میکردی، مخفیانه واسه ساواک وفرقه ی ما گزارش میکرد. یادت که نرفته، روزی که ماشین بنز سیاه مخصوص با چهار تا غول بی شاخ ودم عینک سیاه زده، اومد که تو رو ببره و بچپونه تو دخمه ی کمیته ی ضد خرابکاری، تو واسه کیا خرابکار بودی؟ ضدچی سنخ آدمائی بودی؟ خرابکار و ضد عوامل و دست نشونده های اربابای محترممون امریکا، انگلیس واسرائیل بودی، بگذریم که سرکوبگرصغیرو کبیر مردم ممکلت خودشون، دانشجویا، استادای باسواد دانشگاها، جماعت مفتخورشاعر، نویسنده و روشنفکر و امثالشون بودن، واسه این که امثال همین شماهای خرابکارتوشون نفوذکرده بودین و خرابکاری میکردین. الانم با یه شکل دیگه خرابکاری می کنین، واسه چی همه جا چو میندازی که این گاله گردون و ماموری که سرتاپاش ثنارنمیارزه و گروهبان ارتش بوده و معلوم نیست ازکدوم بیغوله ای یافتش شده و برعلیه فرهیخته های ممکلت وشهر و اداره ی خودش، به کارگماشته شده، این عنچوچک خادمه و من و امثالم خرابکاریم! همون خائنی که چارتا غول بی شاخ ودم آمدن تو دفترش که مشخصات دقیقم، اطاقم، محل کاراداریم، این که چی سنخ آدمی هستم، خطرناکم وباید بااسلحه و چوب و چماق و مشت ولگد وباطوم خدمتم برسندو باتیپاتا توی بنرسیاه شبیه نعش کش پارک شده درست کناردرشیشه ای بزرگ اداره، بکشاننم یا آرام و بامداراو با زبان بازی و این که ازهمون دفترقره مامورشان تلفن کنن بگن:
« لطفا تشریف بیار تو دفترحفاظت، چنتا سئوال را جواب بده وبرگرد سرکارت.»
همه ی اینا رو بازبون خودت گفتی، نمیتونی حاشاکنی. یادت که نرفته، رفتن همون بود و برنگشتن همون، بردنت اونجا که عرب نی انداخت، حساب برگشتنتم باکرام الکاتبین بود. شانس اوردی، این شانس نصیب خیلی از دوستا، آشناها و همقطارات نشد، همچین رفتن که هیچ اثری از گوشت وپوست و استخواناشونم نموند... به سزای خرابکاریاشون رسیدن...
آره، تو شانس آوردی، انقلاب رو ما راه انداختیم وتو وامثالت خودتون رو انقلابی جازدین، عجله نکن، شب درازه و قلندربیداره!فرقه مصباحیه و جبهه ی پایداری که نمرده، تا ما هستیم، نفس کشیدن رو واسه همه تون حروم میکنیم. همین روزا حکم ارتدادتو ازمرشدو شیخم جناب مصباح میگیرم و خودم میگذارم تون دست ماموراجرا. آره، خودتو ن رو انقلابی جازدین و از زندون وزیرچوبه دار در رفتین! حالام دیر نشده، خودمون حساب یکی یکی تون رو میرسیم، آب وهوای انقلاب فضا رو آروم آروم توخودش می گرفت، جلادای خون آشام شامه های تیزی داشتن، احساس کردن، عتنقریب تمومشون رو اخته میکنیم، بلائی بدترازاون سرشون میاریم که باجونای ما کردن، هرچی دزدیده بودن رو ورداشتن، دماشون رو رو کولشون گذاشتن و فرارکردن.
نزدیکیای ازجاکنده شدن درزندونا، همه چی به حال خودش ول شده بود، قره مامورای کاسه لیس جیره بگیر، همه تو فکر فرارو نجات خودشون بودن، و توشانس آوردی و اززندون دراومدی و موی دماغ فرقه ی ما شدی...
خیال تو و هم مسلاکتو راحت کنم، تموم حرکتا، نشست وبرخاستا و حرف وحدیثای همه تونو مو به مو زیرنگاه داریم و شنود میکنیم، به گوشم رسیده باز تو جلسه ای ترهات سرهم کردی که: بلافاصله بعداز انقلاب، همین قره ماموردفترحفاظت ساواک اداره، ریش گذاشته، تسبیح شامقصود دست گرفته ویکریز ذکرخونی میکنه، برام تعریف کردن که با چنتا بچه های اداره که ازش دل پرخونی داشتن، برنامه ریختی و شبونه وتورهگذرای تاریک، چند مرتبه به قصد کشت، زیرمشت ولگذش گرفتین، بهم گفتن اوضاعش خطرناکه،خودم حکم انتفالشو به اداره کل سمنان نوشتم ودادم دستش، حالا رفته اونجا توبه کرده وبه عنوان یکی ازاعضای حجیته و فرقه ی مصباحیه و جبهه پایداری، مسلمون شیش آتیشه و مسئول اداره مسجد و امورعزاداریای اداره شده، روزای عاشورا و تاسوعا دسته گردونی و نوحه خونی میکنه، کاهگل رو سروصورتش میماله... همه ی آدمای مثل تو وامثالت، لیاقت توبه وبرگشتن ندارن، ازحرابن ریاحی یادنمیگیرن که چکمه هاشو انداخت رو گردنش، رفتن به پا ی آقا افتاد، خاک توبه رو سرش ریخت وتوبه ش قبول افتاد..
حالا فرقه مصباحیه و توابای سواک، همه ی جاهای کلیدی رو قبضه کرده ن، شدن همه کاره ی مملکت. اخیرا به گوشم رسوندن که باز توجماعتی پچپچه میکردی که: نود درصد جنایتای بعداز انقلاب به دست همین حجتیه های فرقه مصباحیه که بیشترشان ساواکیای نفوذی هستن، صورت گرفته، همینا از بچه های مادشمن خوانواده ساختن، نابودی خیلی از آشناها، دوستا و همفکرامون به دست بچه های خودشون صورت گرفته، یکی دو سه وصدموردم نبوده، بازم من خوش شانس بوده م که هنوز ازپا درنیامده و رو زمین راه میرم و نفس می کشم. بچه ساواکیا به ظاهر از دوستای صمیمی بچه هامان میشن، باهاشون طرح دوستی میریزن، باظاهر سازی و رندی تموم که ازپدرا وامثال دست پرورده های ثابتی جلاد آموخته ن، بچه هامون رو تبدیل به چاقوهائی کردن که دسته ی خودشون رو میبرن، یا درواقع کاردائی میشن و رگ وریشه پدرای خودشون رو میرنن...
من که همون اول گفتم، ما، فرقه ی مصباحیه، با صدجورشگرد و شیو ه، تاریشه کن تون نکنیم، آروم نمی گیریم. بگذار لب کلوم رو بگم وجلسه ی نیمه علنی اداری روتمومش کنم، گلوم پاک خشک شد و نفسم گرفت، خیال تموم شوماهارو روشن کنم، اینا دیگه ساواکیا نیستن، مامورای ما هستن، فرقه مصباحیه و جبهه ی پایداری که به کوری چشم خیلیا، تموم پستای کلیدی وجاهای حساس رو قبضه کردیم و زیرسلطه داریم. گوش شیطون کر، اگه چن صباح دیگه دوام بیاریم وحکومت درومون نکنه و ازهمه جانریزتمون بیرون، باکمک سران اطاق بازرگانی و بازاریای محترم، فرقه مصباحیه وجبهه ی پایداری کل حکومت رو قبضه میکنه وهمه کاره میشه، بعدم باخیال راحت، دربست میریم تودامن کامل ارباب مهربونمون و رضا شاه دوم رو برش میگردونیم...آمین، یارب العالمین!....



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد