رضا علامه زاده آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: سفرهاى باد قبل از پرداختن به فيلم لطيف و شاعرانهى "سفرهاى باد" كه استثنائا به مواد مخدر مربوط نيست، دلم نمىآيد به فيلم خوشساخت "دخترك رُزفروش" محصول ١٩٩٨، ساختهى "ويكتور گاويريا" اشارهاى نكنم كه درست بهعكس، در دلِ دنياى كودكان خيابانى، قربانيان معصوم مواد مخدر، به شكل تكاندهندهاى واقعگرايانه ساخته شده است. اين واقعگرائىِ سينمائى، پس از ساخته شدن فيلم بهشكل دردناكى در واقعيت زندگى بازيگران خردسالش نمودار شد. اغلبِ كودكان معتاد خيابانى كه در این فيلم به طبيعىترين شكل ممكن بازى كردهاند، پيش يا به مدت كوتاهى پس از نمايش فيلم در جشنواره سينمائى كَن فرانسه به ضرب چاقو یا گلوله كشته شده، يا در اثر اعتياد در گوشه خيابان مردند.
رمانی که با حذف نام مترجم اجازه نشر گرفت! شیما بهره مند - روزنامه شرق در چاپ تازه رمان «شبح سرگردان» – در فاصله سهدههای از چاپ نخست آن- شاید کمتر کسی شمای کاملی از کتاب را در خاطر داشته باشد. اینکه تغییری بهظاهر ناچیز در این چاپ اتفاق افتاده است. «شبح سرگردان» از یکی از مترجمانش، ناصر زراعتی چشمپوشی کرده است. روی جلد کتاب تنها نام ابراهیم مشعری آمده است. ناشر میگوید بهخاطر مجوز به این کار تن داده، و مترجم نیز ترجیح میدهد یکی از رمانهای درخشانِ رومن گاری، بانام یا بینام او چاپ شود. و میگوید پروای نام ندارد.
قهرمان قنبرىترجمه چند شعر از شاعر معاصر ميرزا على شبسترى با محوريت حقوق زنان و آموزش زنان
اين دخترك كوچك چگونه بستر شوى پهن كند
به " تكذبان" گفتمش زودش است، بگذار بماند
" تكذبان" گفت دختر مظهرالغرايب است
نماز و روزه اش در نه سالگى واجب است
بهروز داودیسه سروده آشنا بر گُردِه ی سطر سطرِ آخرین نامه
بر پشتِ سال هایِ سکوت و نشخوارِ خاطره
فرود میآوری تازیانه زخمهایت را
سطرها و سال ها و خاطرات
صبورند و خاموشند و آخ نمیگویند
محمد سطوتدیداری از کوبا از زمانی که به کانادا آمده ام آرزوی دیدن کوبای افسانه ای وسوسه ام می کرد، کوبائی که مردمان غیورش با داشتن رهبری چون فیدل کاسترو و یارانش درمقابل نیروی خرد کننده سیاسی و نظامی آمریکا به زانو درنیامدند و زمانی که آمریکا با جمع آوری کوبائی های فراری و ضد انقلاب تصمیم داشت انقلاب کوبا را درهم کوبد (حمله خلیج خوکها) چنان درس بزرگی به ابرقدرت همسایه خود دادند که آمریکا دیگر هیچگاه به فکر حمله به کوبا نیفتاد و برای از پا درآوردن مردمان کوبا و رهبرانش اقدام به محاصره و تحریم اقتصادی نمود تا بدینوسیله آن ها را مجبور به تسلیم نماید ولی همانطور که دیده شد مردم آن سرزمین هیچگاه تسلیم نشدند و در تمام زمینه ها به آمریکا نه بزرگی گفتند.
چهار داستانک ترجمه علی اصغرراشدان
قرنهاپیش دوشاعردرراه یونان یکدیگرراملاقات کردندوازدیدارهم سرخوش شدند.یکی ازدیگری پرسید:
«این اواخرچه سروده ای ؟باچنک همآهنگی دارد؟»
دیگری باغرورپاسخ داد«به تازگی سرودن بزرگترین شعرم رابه اتمام رسانده ام.بزرگترین نوشته یونان خواهدشد.شعری درستایش زئوس نیرومنداست.»
مجید صدقیآقای صدا تا ابدیت به بهانه ی بزرگداشت یکصدمین سالگرد زاد روز فرانک سیناترا , خواننده خوش صدا و مشهور آمریکایی نمایشگاهی در پاریس برپاشده که تا بیستم ژانویه ادامه دارد. سیناترا اگر تا ۱۲ دسامبر ۲۰۱۵ زنده می ماند , صد ساله می شد . اما او درخاطره ها ماند : مردی با چشمان آبی درخشان و صدایی صاف و دلنشین که موجب شد تا به او لقب (آقای صدا) دهند هرچند می توان اورا ( یک نماد آمریکایی ) نیز نامید ( برگرفته ازعنوان نمایشگاهی درباره ی سیناترا درموزه گرامی لس آنجلس ).
لقمان تدین نژادقطارِ نیم شبی شبها. . . ،
پاسی از نیمه گذشته
چراغِ کم نورِ قطارِ عادیِ خط شمال
پدیدار می شود
از دور دستهای دشتِ بایر
با مسافرانِ گُنگِ گیجِ خوابزده
طاهره بارئیفرار از عصر کوروش و آژی دهاک فرار مردان میلیون میلیون دلاری از کشور
جهیدنشان از مرز ها
که تنه میزند به پَرش از چهارشنبه سوریِ یخ زده
بی هیچ بزم و چراغانی
مایۀ بسط پهنۀ کاریکاتور ها
محمود درويش ۳ - «خطابه ی صلح » ترجمه ی حسن عزیری واما ، آن ها که ازخاطرات و پندارهای شان دفاع می کنند...
گناه و ثواب شان با خدای شان .
حرام شان ، حلال باد...
وحلال شان ، حرام .
میرزا معجز شبستری ندانستم نظم پرداز: مسعود دلیجانی ببخشاید مرا ملت، که معبد را
اگر میخانه نامیدم، خطا کردم
که سر٘ خونین٘ به سنگِ سخت٘، عاقل را
اگر دیوانهٔ دیوانه نامیدم، خطا کردم
علی گوشهبیدار شوید از خواب
ای مردم رنجدیده، ای خلق ستمدیده
بیدار شوید از خواب، بیدار شوید از خواب
با عشقی چون آرش ها، با عزمی چون بابک ها
آزاد کنید ایران، آواره کنید شیخان
بیژن باران خنده طنز نیاز به هوش، وجدان منصف، نکته بینی هم دارد. ماکسیم گورکی وجدان بیدار یک نویسنده تعهد را در جدال درونی بیان کرد: زندگیِ من یک مونولوگ است، ولی من در ذهنم مُدام سرگرم دیالوگ هستم، مُدام چیزی را به کسی ثابت می کنم. طوری که انگار در درونم یک آدم غریبه، یک دشمن، وجود دارد که در کمین هر فکر من نشسته است و من از او وحشت دارم. کتاب کلیم سامگین.
ابوالفضل محققیچگونه زمان بر بلندای سبلان می ایستد؟
پیر مرد به دقت در چهره یک یک شان خیره می شود. «من در بالای سلطان سبلان جز از عشق نمی گویم. تمامی جای جای این قله یادگار عاشقان است. چقدر قصه در مورد سبلان می دانید؟ از این کوه ها هرم ها از آن چادرهای سیاه آن زیبا رویان که دستارهای گلی بر سر بسته اند! از آن چشم ها ی سیاه و خمار چه می دانید؟ سنگی را بر دارید به گوش خود بچسبانبد. نام و صدای نی صدها چوپان را خواهید شنید. صدای گوسفندان، پارس سگ ها، صدای سم اسبان و مردانی که از این کوه ها عبور کردند، نام من هم آن جاست! می دانید هرشب از دل این دریاچه مردی جوان بیرون می آید، بر بلندی این صخره می ایستد و نام دختری را که هزاران سال است گم کرده فریاد می زند. من هم جزئی از وجود این مردم.
رضا علامه زادهزخم كهنهى ناپديدشدگانِ آرژانتين
سينماى آرژانتين با رنجى كه اين ملت در نزديك به يك دهه تسلط مطلق نظاميان بر كشورشان كشيده بيگانه نيست؛ بويژه با فاجعهی ناپديدشدگانى كه رقمش را بين ده تا سى هزار نفر مىدانند. حتى پيش از اينكه ديكتاتورى نظامى در آرژانتين در سال ١٩٨٣ سرنگون شود هنرمندانى بودند كه به معضل اجتماعى ناپديدشدگان در كشورشان به اشكال مختلف پرداختند. پس از سقوط ديكتاتورى نظامى اما اين مسئله به موضوعى مهم در سينماى آرژانتين بدل شد. اما كمتر فيلمى است كه به اين زخم كهنه بدور از نشان دادن خشونت و برکنار از شعار، بپردازد.
رضا بایگانکا صد رحمت به رَمو دلیل انتخاب این نام هم این بود که دفتربرق محل در این کوچه قرار داشت . گاه که از سر بی کاری و بی حوصلگی هیچ چیز برای بازی نداشتیم . سرگرمی ما می شد اینکه با سنگ لامپ برق را نشانه بگیریم . اگر پیش می آمد که در کوچه ما تعمیر ساختمانی هم بود که شب ما پر از آفتاب خرده سنگ می شد و بخت با ما سریاری می داشت و با چراغ برق سرنا سازگاری . هنربعدی ما این بود که بریم به همان دفتر برق محل در همان لین برق و بگیم ،، عمو ، یه بچه زده گلوپ برق در خونمونو شکونده ،، . عمو هم که بهتر از خود ما می دونست کارکار خودمان است . دونفری یه نردبونِ بلند رو بر می داشتند و راهی تیر برق می شدند .
جان برگر رقص، سرودن شعر است با دست و پا برگردان: عباس شکری با مطالعهی دقیق رقص باله در پایان سدهی هفدهم، «ادگار دگا» تلاش کرده است که نه تنها رمزهای پنهان حرکت را روشن کند که راز هستی و زندگی را نیز بیابد.
در جامهدانها چیست؟ در قفسهی لباس و بر تن رقصندههای بالهای که «دگا» طراحی کرده است چیست؟ این پرسشها در ذهن هر کسی که اهل هنر باشد و از نمایشگاه نقاشی “دگا و باله: تصویر و حرکت” دیدار کند، زنده میشود. نمایشگاهی که در آکادمی سلطنتی هنر در لندن برگزار شده است.
محسن حساممروري بر رمان «چوبيندر» اثري است از حسين دولتآبادي، در چهارده فصل نوشته شده، هر فصلي مزين به نامي؛ نامها دلالت به مفاهيمي دارد كه نويسنده در گزينش آنها دقت و وسواس زيادي به خرج داده است. مضامين آن بطور كلي حول و حوش زندگي يك خانوادة حاشيه كويري دور ميزند. كوچ اجباري به شهر، مشكلات حاشيهنشيني، انقلاب، وقايع دورة انقلاب، سپس رويدادهاي متعاقب آن را دربر ميگيرد.
دکتر عارف پژمانشب یلدا ورنگ پریده ی برف! ندیده بود کسی، جامه ء دریده ی برف
نشسته زاغ به چشمان آرمیده ی برف!
به امتداد نگاهت،چو ابر ها رفتم
دوید بر سر راهم ،سحر، سپیده ی برف !
ابوالفضل محققیدرخت توت جنگجوی کوچک تالاری بود با نمائی از سنگ مرمر سفید وپنجرههای بزرگ وبلند. در یک هزار توی قدیمی و پوشیده از گلهای خرزهره. قرنها پیش ساخته شده بود به شکل مرموزی ترس بر انگیز. سالن بزرگی داشت با گنجایش هزاران نفر. امروز یکی از چند هزارمین روزی بود که درب سنگین آن گشوده می شد. پردههای مخملی سنگین در باد حاصل از دوازده پنکه سقفی موج وار تکان می خوردند. سن بزرگی با چندین میز وصندلی چوبی حکاکی شده، در بالای تالار قرار داشت. بالای سن، فرشته عدالت با ترازوئی قدیمی که گچهای یک کفه آن زمان را سابیده بود، قرار داشت. با چشم بند ضخیم گچ بری شده.
رضا اغنمیمجموعه مقاله های حقوقی و نگارشی نقدو بررسی کتاب این دفتر ۲۵۱ برگی شامل ۴۸ مقاله مفید گوناگون با دیباچه ای ست کوتاه که اهم مسائل اجتماعی، فرهنگی و حقوقی را مطرح کرده است. مقالاتی که نویسنده در مدت زمان محدودی نوشته ودرنشریات گوناگون منتشرکرده و درپای نویس هرمقاله، تاریخ انتشارونام نشریه را ذکر کرده است. نویسنده حقوقدان است و قاضی، براین پایه نوشتارها برمبنای تجربه های اجتماعی با داوری های قضائی وحقوقی سنجیده شده که مزیتی ست برمتن کتاب درجلب نظر خواننده برای کسب و درکِ آگاهی درست . دراین بررسی برخی ازنوشتارها برگزیده شده که با خواننده ها درمیان گذاشته می شود.
رابرت فراست چراگاه میر مجید عمرانی دارم میروم چشمهی چراگاه را پاكسازی كنم
تنها میایستم تا برگها را با چنگك از آن بروبم
(و شاید بمانم تا پاك شدن آب را تماشا كنم):
نبودم چندان به درازا نمی كشد. ـ تو هم بیا!
دو داستان کوتاه از دونا لئون و دیوید سداریس
ترجمه علی اصغرراشدان نگهداری یک مرغ یاخروس توخانه خیلی شرم آورداست!دیگران حیوانهای تزئینی مثل سگ گرگی ایرلندی،یایوزپلنگ سیامی توخانه نگهداری میکنند.من هیچ چیزی راازنگهداری یک مرغ یاخروس توخانه بهترنمیدانم.قضیه تنهامنحصربه من هم نیست.یک خانم همسایه هشتاد ساله یکی ازروستاهای گوهستانی نزدیک «بلونو» هم این کاررامیکرد.یکی ازخروسهاعاشق ماشین چمن زنی بود.موقع خریدرفتن هم دوروبرم پرسه میزد.مسئله اصلاوابداروشن نیست،تمامش مدروزاست.
حیرانی* بخش نخست در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب صوفیه، نامدارانی چون عطار و روزبهان بقلی و خواجه عبدالله انصاری و مولانا وکسانی دیگر هر یک با دیدگاه خاص سلوک خود از " حیرت عارفانه" سخن رانده اند. بعضی آن را جزو احوالی شمرده اند که بدون اختیار سالک بر دلش می آیند و نمی پایند و می روند. گروهی دیگر ــاز آن جمله عطارنیشابوری در منطق الطیر ــ حیرت را در زمرۀ مقامات صوفیه آورده اند .
بیژن باران طنز در شعر خندیدن، ابراز احساسی است که در همه فرهنگ ها دیده می شود. نه تنها انسان می خندد، بلکه سایر رده های پستانداران مانند میمون، دولفین، سگ و حتی موش هم این توانایی را دارند. در انسان، این حس لذت بخش به صورت بارزتری با درک شوخ طبعی همراه است. در فیسبوک گاهی کلیپ خنده/ گشادگی دهان در پستانداران ارایه می شوند. در آنها سگ خمار، دولفین بشاش، میمون با غش غش خنده بخوبی مشهود اند.
|