logo





دیداری از کوبا

سه شنبه ۸ دی ۱۳۹۴ - ۲۹ دسامبر ۲۰۱۵

محمد سطوت

satwat.jpg
شهروند: از زمانی که به کانادا آمده ام آرزوی دیدن کوبای افسانه ای وسوسه ام می کرد، کوبائی که مردمان غیورش با داشتن رهبری چون فیدل کاسترو و یارانش درمقابل نیروی خرد کننده سیاسی و نظامی آمریکا به زانو درنیامدند و زمانی که آمریکا با جمع آوری کوبائی های فراری و ضد انقلاب تصمیم داشت انقلاب کوبا را درهم کوبد (حمله خلیج خوکها) چنان درس بزرگی به ابرقدرت همسایه خود دادند که آمریکا دیگر هیچگاه به فکر حمله به کوبا نیفتاد و برای از پا درآوردن مردمان کوبا و رهبرانش اقدام به محاصره و تحریم اقتصادی نمود تا بدینوسیله آن ها را مجبور به تسلیم نماید ولی همانطور که دیده شد مردم آن سرزمین هیچگاه تسلیم نشدند و در تمام زمینه ها به آمریکا نه بزرگی گفتند.
کوبا یزرگترین جریزه دریای کارائیب با وسعت بیش از 109884 کیلومتر مربع و جمعیتی درحدود 12 میلیون نفر بزرگترین و پر جمعیت ترین جزیره دریای کارائیب است که در 150 کیلومتری جنوب آمریکا واقع شده و با آب و هوای نسبتا" گرم و زیبائی های طبیعی خود به مروارید دریای کارائیب معروف است.
مردم کوبا به دلیل پیشینه متنوع خود (بومیان تاینو و سیبونی، اسپانیائی، آفریقائی و آمریکائی) دارای تنوع فرهنگ و سنن می باشند. جمعیت کوبا را 65% سفید پوستان، 24% دو رگه اسپانیائی و سیاه (مولاتو) 10% سیاهپوست و 1% آسیائی تشکیل میدهد.
مذهب رایج آنها کاتولیک و پروتستان است و زبان مردم اسپانیائی و واحد پول آنها (پزو) می باشد که حدود 15% از دلار آمریکا قویتر است. البته پزو کم ارزش تری نیز دارند که مورد استفاده خود کوبائی ها می باشد.
کریستوفر کلمبوس درسال 1492 به این جزیره پا نهاد و کوبا را ضمیمه پادشاهی اسپانیا نمود که تا سال 1898 و در کوران جنگهای اسپانیا و آمریکا ادامه یافت. درسال 1902 کوبا به استقلال رسید و تا سال 1940 به استحکام دموکراسی در قاون اساسی خود مبادرت نمود تا اینکه در سال 1952 تحت دیکتاتوری باتیستا در آمد.
فساد مالی و فشار سیاسی درحکومت باتیستا به اقتصاد لرزان کوبا شدت بیشتری بخشید و نا آرامی و نا رضایتی روزافزونی را دامن زد تا اینکه سبب برکناری او در ژانویه 1959 شد.
در 26 جولای سال 1959 مردم کوبا به رهبری فیدل کاسترو قدرت را در دست گرفتند و درسال 1965 سیستم سیاسی کوبا به شکل تک حزبی در آمد و حزب کمونیست قدرت را بدست گرفت که هنوز هم تنها حزب حاکم در کوبا میباشد.
مردم کوبا با در صد بالای 99.8% از خواندن و نوشتن برخوردار هستند. تحصیلات از دوران ابتدائی تا سطوح عالی دانشگاهی رایگان می باشد. بهداشت رایگان نیز جزو حقوق شهروندی مردم کوبا است.
در اواسط نوامبر سال جاری فرصتی یافتم تا با استفاده از یک تور تفریحی با همسرم برای یک هفته به ورادرا و هاوانا برویم و دیداری چند روزه از کوبا بنمائیم.
از همان دقایق اول ورود در فرودگاه شهر (ورادرا) متوجه برخورد انسان دوستانه مأمورین فرودگاه، اتوبوس و راهنمایان هتل شدیم. - گرچه میتوان چنین نوع برخورد از مردم کشوری که صنعت توریسم یکی از منابع اصلی درآمد آن ها می باشد را طبیعی وعادی دانست ولی روزهای بعد مشابه و شاید بهتر از آن را در دیدار با اهالی بین راه و فروشندگان ساده و بی آلایش شهر (ورادرا) و روزهای بعد درهاوانا مشاهده نمودیم.
در بدو ورود به کوبا با توجه به خوانده ها و شنیده هایم از کوبا تصورم این بود که پنجاه سال محاصره اقتصادی توانسته است از آن کشور مخروبه ای بسازد که مردمانش اغلب از فرط فقر، گرسنگی و بیماریهای محلی رنجور هستند و از نظر بهداشتی وضعیت مناسبی نخواهند داشت ولی پس از چند روزهنگامی که عازم دیداری از هاوانا شدیم با دیدار اهالی شهرها دربین راه و بخصوص در هاوانا دریافتیم تا چه اندازه در اشتباه هستیم.
با اینکه تورهای متعددی هر روزه توریست ها را با اتوبوس از ورادرا به هاوانا میبرد ولی نظر به اینکه قصد داشتم در طول راه تا هاوانا که بیش از دو ساعت طول می کشید از شهرها و روستا های بین راه و اهالی آن نیز دیداری داشته باشم از متصدیان هتل محل اقامتمان خواهش کردم درصورت امکان برنامه این سفر را برایمان تنظیم کنند.
عصر روز سوم اقامتمان خبر دادند که یک تاکسی حاضر شده با دریافت 160 پزو ما را به هاوانا ببرد و یک روز کامل دراختیار ما باشد. ضمنا" راننده حاضر شده یک نفر از اهالی را که با زبان انگلیسی و اسپانیائی آشناست به عنوان مترجم با خود بیاورد.
خوشحال ازاین موقعیت صبح روز بعد با یک اتومبیل شورلت قدیمی که شاید مربوط به بیست سال قبل بود (که البته صندلی های آن با یک نوع چرم قرمز رنگ تو دوزی شده و بدنه اتومبیل نیز با رنگ قرمزی بازسازی شده وپولیش خورده بود وتصور کهنه و قدیمی بودن اتومبیل را به کلی از ذهن میزدود) از ورادرا راهی هاوانا شدم.
راننده اتومبیل جوانی 35 ساله و قوی الجثه بنام (آموری) بود و خانمی جوان و زیبا را همراه آورده بود که بلافاصله با زبان انگلیسی توضیح داد نامش (نیوریز) و همسر راننده میباشد.
از همان لحظه سوار شدن به اتومبیل نیوریز چنان با محبت و خندان به ما خوش آمد گفت که قدری شوکه شدیم. او که خود متوجه این امر شده بود بلافاصله ما را از تعجب در آورد و گفت: "چون شوهرم زبان انگلیسی نمیداند من همیشه به عنوان مترجم و راهنمای مسافرین و توریست ها اورا یاری می نمایم" و از همان لحظه حرکت اتومبیل شروع کرد به توضیح نام مکان ها و رودخانه های بین راه و ادارات مختلف شهر مانند پست، اداره بهداشت، بیمارستانها، دانشگاه های مختلف که برای من بسیار جالب بود بخصوص که پی بردم در شهری مانند ورادرا دانشکده پزشکی هم وجود دارد.
ما که تشنه شنیدن و یادداشت نمودن اطلاعات فوق بودیم در تمام طول راه تا هاوانا سؤالات متعددی مسلسل وار بر سر او می باریدیم و (نیوریز) نیز بدون خستگی و با خنده و خوشحالی به آن ها جواب میداد.
در طول راه تا هاوانا دانستیم که (نیوریز) و (آموری) دو فرزند (یک دختر 15 ساله و یک پسر 10 ساله) دارند و همراه با پدر بزرگ نیوریز در خانه ای در ورادرا زندگی می کنند، پولی برای کرایه و یا برق و آب نمی پردازند. تحصیل برای فرزندانشان مجانی است، مجبور نیستند برای هزینه های دکتر و دارو و بیمارستان کوچکترین پولی بپردازند وتحصیل در دانشگاه برای فرزندانشان از دوران ابتدائی تا پایان تحصیلات دانشگاه مجانی است.
ما به عنوان توریست مجبور بودیم از پزوئی استفاده کنیم که گرانتر از دلار آمریکا بود (یک دلارآمریکا = 83% پزو) ولی آن ها برای خرید مواد غذائی از پزوئی دیگر که ارزان تر بود برای خرید های خود استفاده می کردند.
نیوریز برایمان گفت که: "بعضی از مردم در (ورادرا) خانه شخصی دارند ولی پولی بابت مالیات و عوارض خرید و فروش و برق و آب نمی پردازند ولی اجازه خرید و فروش ملک را بعنوان کسب درآمد ندارند.
در هاوانا ضمن مشاهده نقاط دیدنی از قبیل میدان انقلاب و برج یادبود آن همراه با (مجسمه جوزه مارتی) از پیشقدمان انقلاب کوبا، تصویر بزرگ فیدل کاسترو و چه گوارا که با نئون درست در گوشه میدان تعبیه شده بود، هتل زیبای هاوانا که درسال 1930 بنا شده و یکی از زیباترین بناهای هاوانا محسوب میشد (نیوری) ما را برای صرف نهار به یکی از رستوران های مشهور هاوانا برد که با دیدن آن ناگهان به یاد باغچه های اطراف درکه و اوین افتادیم ولی با اینکه او از ساعت ها قبل با تلفن دستی برایمان جا رزرو کرده بود پس از رسیدن به رستوران حدود یک ساعت در صف نوبت منتظر ماندیم و هنگامی که درنهایت بر سر میز غذا نشستیم و سفارش دادیم انتظار نداشتیم غذای خوب و باب دندانی جلویمان بگذارند ولی از شما چه پنهان خوراک ماهی سرخ کرده با سس کوبائی همراه با شراب قرمز که آن روز برایم آوردند چنان لذیذ بود که اکنون آرزو می کنم بار دیگر برای خوردن دوباره آن به هاوانا بروم.
خوشبختانه سرویس غذا و تمیزی ظروف حتی پولی که برای غذا پرداختیم نیز در حد انتظار بود و همه خوشحال و خندان از رستوران بیرون آمدیم و گردش خودرا برای دیدن موزه جنگ و وسائلی که در هنگام انقلاب کوبا مورد استفاده انقلابیون قرار گرفته بود و گرفتن عکس و ویدئو از آن ها شروع کردیم.
در مغازه های هاوانا عکس ها و نقش های فراوانی از پیشقدمان انقلاب کوبا مانند "چه گوارا" بر تی شرت ها دیده می شد ولی در هیچ کجا عکس و تصویری از فیدل کاسترو بر لباس ها ندیدیم. در یکی از فروشگاه ها از یک فروشنده که مردی سالخورده بود سؤال کردم: "چرا عکسی از فیدل کاسترو بر تی شرت ها دیده نمی شود".
او با لحنی که نشان از احترام و علاقه او نسبت به کاسترو بود جواب داد: "آقا، او پدر کوباست و برای ما بسیار قابل احترام و عزیز است، ما هیچگاه عکس اورا روی هیچ لباس و تی شرتی نمی گذاریم".
در همین زمینه هنگامی که در بازگشت از (نیوریز) سوال کردم: "در سال های اخیر هیچ خبری از فیدل کاسترو رهبر کوبا نمی شنوم، آیا در قید حیات است؟".
او که از همان اوان سفرمان با چهره ای خندان و با شوری وصف ناپذیر برایمان صحبت می کرد ناگهان خنده از لبانش محو گردید و چهره اش غمگین شد و حس کردم آنی است که اشک از چشمانش فرو ریزد. قدری سرش را برگرداند ولی پس از لحظه ای خود را یافته جواب داد: "دراین که زنده است شکی ندارم ولی او همیشه در قلب ماست و برایمان بس عزیز و گرانقدر است".
هنگامیکه عصر آن روز عازم (ورادرا) و هتل محل اقامت خود بودیم همسرم اشاره کرد: "عجیب است که مردم کوبا و کسانی که با آن ها برخورد داشتیم همه دارای دندان های سالم و سفید هستند و وقتی این سوال را با (نیوری) درمیان گذاشتیم جواب داد: "در کوبا درست کردن دندان از کودکی در دبستان ها متداول است و برای ما نیز رفتن نزد دندان پزشک و رفع مشکلات دندان هیچگونه هزینه ای در بر ندارد شاید به این دلیل باشد که مردم ما دندان های خوبی دارند".
شامگاه آن شب وقتی به هتل رسیدیم به همسرم گفتم: "حالا دیگر برایم روشن شد که چرا مردم کوبا توانستند پنجاه سال در مقابل تحریم و محاصره اقتصادی آمریکا به ایستند و گردانندگان قدرت درآمریکا را بعد از پنجاه سال متوجه اشتباه سیاسی و دیپلماسی خود نمایند و همینطور که اخیرا" مشاهده کردیم در صدد رفع اشتباه خود برآمده اند".
دانستیم که مردم کوبا کانادائی ها را بسیار دوست دارند و معتقدند که در تمام سال های گذشته همیشه حامی آنها بوده وهنگام محاصره اقتصادی کمک های ذیقیمتی به آنها کرده اند. بعضی از نخست وزیران کانادا نیز مانند پیر ترودو پدر جاستین ترودو نخست وزیر فعلی کانادا در همان سال هائی که قدرتمندان آمریکا و جهان بر طبل جنگ و مخالفت با کوبا و رهبر آن می کوبیدند بیشتر تعطیلات را با خانواده به کوبا می رفته اند و اوقات خودرا در کنار فیدل کاسترو می گذرانیده اند. این امر یکی از عجایب روزگار است و نشان میدهد انسان های خوب چگونه در شرایط بحرانی یکدیگر را یافته و اوقات خوش زندگی را با هم می گذرانند.
در خاتمه لازم است به این حقیقت مسلم نیز اشاره شود که پنجاه سال تحریم و محاصره اقتصادی اثر شوم خودرا بر اغلب یناهای کوبا و زندگی روزمره مردم قانع و صبور آن گذارده که محال است از چشم تازه واردین به این جزیره پنهان بماند.
محمد سطوت
6 دسامبر 2015



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


Hassan hamd
2015-12-29 19:40:02
dear Mr. satvat
thanks for your Cuba visit report but you know very well you have not reported frankly please not to try to cover the truth.you know what I mean

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد