saeed-soltanpour2.jpg
جهان آزاد

سروِ سبزوار

برای زنده یاد سعید سلطانپوربزرگوار

تشریف واژه هایم
بر سروِ سبزوار چه کوتاه است
بالایِ این درختِ تناور
در خوابِ هیچ سایه، نمی گنجد
و هیچ واژه ای
وصفش نمی کند.



علیرضا بزرگ قلاتی

ترتیبِ حروفِ عشق از عقل چه میجویی

خَه بحرِ محیطِ دل آن ساحتِ بی حد را
هان جان تو چه اشماری آن گوهرِ بی عد را

اندر دلِ آن کشتی گر وحدت جان گیری
ای دوست بیابی باز آن دولتِ سرمد را



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

یاسِ بنفش

گُلِ یاسِ بنفشِ همنشینم!
مَشو پَرپَر چنین در پیشِ چشمم
مریز از شاخه های تُردِ تبدار
مشو خاموش، پاییزست می دانم



nazar-kabbani.jpg
نزار قبانی

"نامه به مردی"*

ترجمه : حسن عزیزی


ای آقای عزیز :
این نامه ی زنی است "احمق "،
هرگز زنی چنین نامه ای برایت نوشته ؟
نام من ؟ چه اهمیتی دارد !
رانیه یا زینب ،
هنده یا هیفا ؟
پوچ ترین چیزها ،همین نام ها یند .



طاهره بارئی

فرفره های سرخ و زرد

می خواهم از درخت تقلای خویش
فرفره های رنگین کاغذی را بر گیرم
کودکان
در کوچه های شکلک تحقیرشان گریخته
و یادگار نادانی های پر هیاهویشان
گیسوان خسته ام را
سنگین و سرد کرده است



Abolfazl-Mohagheghi.jpg
ابوالفضل محققی

دیدار یک عاشق!

از بازارهای تو در تو می گذرد وسرانجام از دهانه بازاری که به دانشگاه استانبول ختم می شود، خارج می گردد. یک کنجکاوی یک حس غریب بعداز سی سال او را به این خیابان کشانده. گوئی زمان در این جا بی حرکت ایستاده است. درخت ها، مغازه های کتاب فروشی، نیمکت ها، دسته های کبوتران که آزادانه برای خود می گردند. یک یک مغازه های کتاب فروشی را نگاه می کند. می خواهد باردیگر به آن کتابفروشی که سال ها قبل زیباترین روزها را در آن گذرانده است، سر بزند.



Azade-Soleymani.jpg
آزاده سليمانی

این سه گیتاریست: خارا، بیرمان، ملکوتی

و من و مایی که نسل پس از انقلابیم، درد مضاعفی داشتیم. حافظه تاریخی ما را قطع نخاع کرده بودند. ما تا گذر از نوجوانی و حتی جوانی در وضعیت انقطاع از وقایع تاریخی- اجتماعی و فرهنگی پیش از تولدمان بودیم. روایتی که از انقلاب و تاریخ معاصر و تاریخ ایران آموخته بودیم، همان روایت‌های ساختگی کتاب‌های درسی بود. در خانواده گاهی یک آهِ پرحسرتِ معطوف به گذشته‌های بهتر می‌شنیدیم، نام چپ و چریک را هرگز نشنیدیم، فوق‌اش مطلع بودیم که مثلا منافقین همان مجاهدین‌اند چون اغلب از تریبون‌های رسمی ‌نام برده می‌شدند. از اعدام‌های دهه شصت هرگز کلمه‌ای نشنیده بودیم.



ahmad-afradi.jpg
احمد افرادی

تهران – خیابان آشیخ هادی

نگاهی به « نامه های احمد شاملو، به ع. پاشایی »

« آیدا » ، به جز همنفسی و همدلی و همراهی با شاملو، یار و مددکار او ، در پیشبُرد ِکار « کتاب کوچه » و دیگرْ آفریده های ادبی بوده است. «آیدا»ی امروز ، دیگر تنها آن زن ِ اثیری ِ الهام بخش ِ شاملو در خلق عاشقانه هایش نیست. سال های بلند ِ اُنس و اُلفت و مصاحبت ِ آیدا با شاملو ( و همکاری تنگاتنگ با او ،در زمینه های ادبی ) از آن «اِلهه» ی دیروز،ادیب ِ سخن سنجی آفرید ،که ( به باور من)بیش از هر کسی ، توان و قابلیت به پایان بردن «کتاب کوچه» را دارد.



esmaeil-vafa-yaghmaei.jpg
اسماعیل وفا یغمائی

خزانی

بهار من! به خزانم بیا گل افشان شو
مرابه گل تو نهان سازو خویش عریان شو
لب پیاله ببوس و شراب را کن مست
بده مرا وتو در هر رگم بهاران شو



farrokh-Azbari.jpg
فرخ ازبرى

مادران در راهند

سحرگاهان
در سايهْ روشنانِ سُربىِ آسمان
در خوابِ هياهوها
مادران در راهند
با دستانى لرزان
و گام هائى آهسته .



رضا اغنمی

خرافات به مثابه ایدئولوژی درسیاست ایرانیان

نقد و بررسی کتاب

نویسنده، ازقول اسپینورا – که با مجلسی همزمان بود – اسکندر مقدونی را وارد صحنه می کند. از خرافاتی بودن و باورهای او به غیبگویی و اینکه ازعاقبت کار خود در درگیری با داریوش وحشت داشته سخن به میان آورده است، تا بگوید که « مردانی ازهرسه ادیان ابراهیمی بوده اند که وانمود می کردند این توانائی را دارند و یا اعتقاد براین ست که دارای قدرت های فوق طبیعی هستند . . . چون خدارا بندگی می کنند از آن برخوردارند» اسپینورا براین اعتقاد پای می فشرد که تظاهر ومقدس نمائی های نمایشی «برای خاموش ساختن جرقه ی عقل و استدلال به دقت فراهم آمده است».



دکتر منوچهر سعادت نوری

باغ نامه

باغ = فضایی است که در آن به دست انسان گل یا درخت کاشته شده باشد... دیگر واژه به‌کاررفته در زبان‌های ایرانی برای باغ واژهٔ "پردیس" است که این خود واژه‌ای است برگرفته از پارسی باستان (پارادئزا) به معنی باغ و بوستان. پارادئزا در اوستا نیز دو بار بکار رفته است. این واژه در پهلوی پالیز شده و در فارسی دری هم بکار رفته است، هرچند که امروز پالیز را کشتزار خیار و هندوانه و گاه سبزیکاری گویند



س. سیفی

در تحسین زبان کودکانه‌ی پیر قونیه

دنیای مثنوی با چینش قصه‌ها و افسانه‌های گوناگون، جهان گسترده‌ای را فراهم می‌بیند که مخاطبان آن به همراه گوینده‌ی داستان‌ به دنیای کودکانه‌ی خویش راه می‌یابند. به طبع زبان کودکانه‌ی بلخی به چیدمان طبیعی اما افسون‌زای چنین جهانی یاری می‌رساند. چنانکه او مخاطبان خود را جهت راهیابی به چنین فرآیندی ارج می‌گذارد. چون آنان را بزرگسالانی می‌بیند که از زبان نوشتاری و رسمی چندان بهره ندارند و بنا به ضرورت به گویش غیر رسمی و کودکانه‌ی خویش دل سپرده‌اند. ضمن آنکه او در تمامی داستان‌های مثنوی همدلی و همزبانی با همین مخاطبان را قدر می‌شناسد.



majid-sedghi.jpg
مجید صدقی

رنج وسرمستی

فیلم ( موستا نگ ) ساخته ی خانم دنیز گامزه گوون - فیلمسازترک – که مدتی است بر پرده ی سینماهای فرانسه آمده ادعا نامه ای برضد حاکمیت دوباره برخاسته ی مردسالاری درترکیه است . این فیلم نخستین بار در بخش ( دوهفته کارگردانان ) جشنواره سینمایی کن به نمایش در آمد و حکایت پنج خواهرنوجوان درترکیه است که دراین برهه از زندگی که می خواهند شاد بودن را تجربه کنند درخانه خود – که در اینجا می تواند نمادی از کشورترکیه باشد - با یک مردسالاری خفقان آورمواجه می شوند .



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

پنج داستانک

ترجمه علی اصغرراشدان

یه روز همونجور که تو خیابون راه می رفتم،اون احمقو دیدم از رو به روم می ومد. میدونی، قسم خوردم که می تونه همون باشه. می دونی،اونم قسم خورده بود که منم می تونم همون باشم.
سرآخر به هم نزدیک شدیم، کاملا مطمئن بودم که همونه،اونم کاملا مطمئن بودکه منم همونم.



esfahani.jpg
محمدعلی اصفهانی

با مهر و مهرگان و آذر و دارا و آدمی

امّا قدر مسلّم، اين را می دانم که اين، به خاطر دارا بودن و ندار نبودن دارا نبود. چون هيچ وقت به آنچه «کينه ی طبقاتی» می نامندش، اعتقادی نداشتم و ندارم. اگر چه آن را در کتاب علم الاشياء جمهوری قرقيزستان نوشته بوده باشند؛ و اگرچه آن کتاب را به صورت پلی کپی، در سال های بعد، سال های دانشجويی من، زيرميزی و يواشکی، دست به دست چرخانده باشند و به من هم داده باشند تا بخوانم.



bayegan.jpg
رضا بایگان

مسافرانِ بی سرنوشتِ خجالتِ تاریخ

مسافرانِ بی سرنوشتِ خجالتِ تاریخ
با دستانی خالی
چونان سفره ی بی نانِ شان .
وتابلوی نقاشی خون و زخمِ
پاهای برهنه شان .
[ یادگار عبور از جاده های نا مهربان ]



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

بگذار

بگذار دوباره زندگی آغاز کُنَد
با بویِ گُل برآید وُ پرواز کند
به تازیانۀ تحقیر مزن غریب را
بگذار بالِ بسته دگرباره باز کند



مجید خرمی

قطب نَمای بانوی دریا

فانوس ِخانه ام اینجا
به زیرِبادبان ِهمین کشتی
روشن است .
ما مسافرانِ آواره ی دریایی ،
ما مهاجران ِجنگ ِدمشق
ازمرزهای ممنوع آبی می گذریم .



Abolfazl-Mohagheghi.jpg
ابوالفضل محققی

ازدواج سازمانی در کم ترین زمان

یک روز عصر مسئول کمیته تبلیغ که در هیئت سیاسی بود به جلسه کمیته آمد. «رفقا خبر های خوشی دارم! در بالا به این نتیجه رسیدیم که نمی شود این طور ادامه داد. باید دنبال هویت و زندگی بود باید ازدواج کرد. ما به این مسئله کم بها دادیم اما دیگر سیمای سازمان عوض شده آن سازمان چریکی نیست! ما یک سازمان بزرگ توده ای هستیم که باید از سیمای روشنفکری ودانشجوئی فاصله بگیرم. خودمان باید خرج خانه بدهیم نه این که از خانواده بگیریم. بعد طبق معمول لبخند کوچکی زد وگفت اما باید حداقل معیار ها را در نظر گرفت !»



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

لقب‌های کولی‌وار، و ترانه‌ای دلنشین

خواننده فقید و افسانه‌ای کولی، "کامارون دِ لا ایسلا" که معنی لغوی‌اش "میگوی جزیره" است، اسم اصلی اش "خوزه مونکه کروز" بود، اما موی نارنجی‌اش باعث شد از کودکی او را "میگو" بنامند! "پاکو دِ لوسیا"ی افسانه‌ای هم که تکنیک نوازندگی گیتار را به اوج رساند و همین یک سال پیش درگذشت، اسم اصلی‌اش "فرانسیسکو سانچر گومز" بود. می‌گویند "پاکو" به معنی "سرخه" به خاطر رنگ صورتی پوستش به او داده شده بود، و "لوسیا" هم که اسم مادرش است. لابد در کمپ کولی‌های آندلس دو تا پاکو بود که اسم مادر او را برای مشخص‌تر شدن به لقبش افزودند!



maxim-gorki.jpg
ماکسیم گورکی

دختر بچه

میر مجید عمرانی

سَرِ شبی، خسته از کار، کنار دیوار خانه‌ی سنگی بزرگی ـ یک ساختمان کهنه‌ی دلگیر ـ روی زمین دراز کشیدم. پرتوهای سرخ خورشید رو به افول، شکاف‌های ژرف و برجستگی‌های چرک دیوار را آشکار می‌کرد.
در درون خانه، آدم‌های گرسنه و چرک، روز و شب، چون موش‌های یک زیرزمین تاریک، در تک‌و‌پو بودند و بدن‌هایشان همیشه نیم برهنه بود و نیم ژنده‌پوش، و جان‌های تیره‌اشان ـ برهنه و نیز چون بدن‌هایشان ـ چرک.



nafisi.jpg
مجید نفیسی

شبی در کالیستوگا

در کالیستوگا* جفتهای جوان
از کافه ای به کافه ی دیگر می روند
و زنان و مردانِ میانسال
خود را از وانهای پُرگِل
به زیر دوش می کشانند.



طاهره بارئی

موسی و ساحل

خیل موسی ها به ساحل ریخته
فرعون ها به فرزندی نمی گیرند
شانۀ بردگان را شکافته اند
دریا را دیگر رگ و پی نمی ریسند



reza-allamezadeh70.jpg
رضا علامه زاده

دو مطلب كوتاه در مورد فلامنكو

ماه گذشته یکی از نامدارترین فلامنکوخوانان آندلسِ اسپانیا از اهالی "سان روکه" که با نام هنری "کانه‌لا دِ سان روکه" چند دهه بر تارک موسیقی فلامنکو می‌درخشید در سن شصت و هشت سالگی درگذشت.
صدای پر احساس او که از عمق وجودش سرچشمه می‌گرفت سبک خواندنش را منحصر به فرد کرده بود. به احترام او یک نمونه کوتاه از فلامنکوخوانی‌اش را در این‌جا می‌آورم که سال پیش در سالن "گارسیا لورکا" در مادرید اجرا کرده است.



»  برگریزان
»  اعلامیه
»  خیلی راه آمدی
»  از اين ديــــدگاه.
»  پر پر، مامان پر
»  انکاری که چپاول خویشتن خویش است و دیگر هیچ
»  زمانه وآدم هایش
»  هدیه سال نو
»  دو داستان کوتاه از کورت کوزنبرگ و ولف وندراچک
»  دیدار مثنوی معنای عرفان از دیدگاه مولوی
»  نگاهی بر نگاهی
»  دلاویزترین شعر جهان
»  هرج و مرج در اتوبوس
»  سكان
»  قهرمانان فراموش شده
»  آیلان
»  عقل عشق
»  سنگ قلاب
»  نگاهی به کتاب شعرانه ، سروده های هادی خرسندی
»  دو شعر و دو رباعی
»  اوختايين يالقيز قارا آغاج شعرينه باخيش
»  نخستین جشنواره ادبیات مهاجرت کلن میزبان ۲۶ نویسنده خارجی تبار
»  بازخوانی تاریخ در بُنمایه‌های هزاره‌ای
»  دوداستانک
»  آوارگان دریا ها
»  هیچ ایم ما شاعران! هیچ!
»  به یاد ناصر کردی یوسفی‌نژاد
»  همشهری
»  ای شما
»  دفتر دل