عُروج *
(ELEVATION)
زیر پا تالاب ها، سر بَر فَرازِ دره ها،
ابرها، کوهسار ها و بیشه ها و بَحرها،
ما ورای شمس و خورشید، دراثیری غوطه ور،
مَرزِ سقفِ پُر ستاره را نهاده پُشتِ سر.
در نَوَردی عرصه را روحم سریع و باشتاب،
آب بازی زبده را مانی مَست از شوقِ آب،
از شعَف غوصی زنی در عُمقِ موجِ بیکران،
لذتِ مَردانه ایت در دل که ناید وصف آن!
زین لجنزارِعَفِن پَر زَن و رو دورهرچه بیش،
درهوا ی عَرش اَعلا دَم زن و پالای خویش،
جُرعه ای مینوش از شَهدِ شرابِ ایزدی
در بلورِ پَهنه ی پُر از َشرارِ سَرمَدی،
فارغ از ابرِ سیاهِ غُصه و اَفسردگی
که کند از بارِ خود سنگین هوای زندگی.
شاد آنکو در فضائی پُر زِنور و بی غُبار،
پَر توانَد گسترَد با بال هائی استوار.
هم هر آنکو در اُفق اندیشه هایش پَر کِشَند
چون پرستوها به صُبح، آزاد ازهر قید و بَند.
بر فرازِ زندگی او گستراند بال را
و کُند اِدراک زبانِ گُل و شیئ لال را!
شارل بودلر
· )Charles Baudelaire)
·.برگردان از مانی
· همنشانی ها*
· (CORRESPONDANCES)
طبیعت معبدی ست که ش هر ستونِ زنده ای
میزند گه حرفهای مُبهم و سر بسته ای.
در نَوَردد جنگلِ پُر از نَمادی را بَشر
کو به چشم آشنائی میکند در وی نظر.
·
اِنعکاس های طویل از دور آمیزند بهم،
دردرونِ ظُلمتی یکدست و واحد، ژَرف هم،
بیکران چون شامِ تار و چون فروغِ آفتاب،
عطر و رنگ و صوت ها در آن بهم گویند جواب!
·
عطرهایند پُر مُفَرَح، بچه ها را گوشت چون،
نَرم چون آوای نی، همچون چَمن ها سبزگون،
دیگرانی پُرزِفَتح، پُراز فِساد، پُراز غنا،
با فرا گیرندگی یِ عنُصرِ بی انتها
مثل عود و عنبَر و مُشکِ تَر و چونان بُخور،
شورِ حِس ها را ثنا خوانند وهم وَجدِ شعور!
·
شارل بودلر
· )Charles Baudelaire)
·.برگردان از مانی
· * "عروج" و بویژه " همنشانی ها" دوشعربسیار مشهورند از جمع اشعار نَمادین در" گل های شرِ" بودلر، شاعرِ پیشکسوتِ "سمبولیست".
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد