logo





یادها- منوچهر محجوبی

دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴ - ۰۷ دسامبر ۲۰۱۵

بیژن باران

در روزگاری که دروغ یک واقعیت عمومی است، به زبان‌آوردن حقیقت، یک اقدام انقلابی است. جورج اورول

جا. لندن، نیویورک
زمان. تابستان ۱۹۸۵، زمستان ۱۹۸۶
افراد. منوچهر محجوبی، دکتر خویی، صادق ص، ب.ب.

منوچهر محجوبی مبارزی نستوه، شاعری خلاق، انسانی آزاده، فردی مدرن، با طنزی نه اهل نطنز در ۲ حاکمیت و در خارج بود. او با لبخند، نکته سنجی، هوش پرچم فرهنگ فارسی را افراشته نگهداشت. طنز او به طنز یهودیان بویژه در کشور آزادی چون آمریکا شبیه بود. شخصیتی برونگرا، بشاش، خلاق، دوستانه، کنشگر باتعهد داشت که با استعداد کلامی، ترسیمی، وجدان بیدار، تعهد به ستمدیدگان در شعر مطایبه آمیز تبلور یافت.

توان او در ادبیات، فرهنگ، سیاست، امور جهانی بصورت نقدادبی، پژوهش، شعر، ترجمه، سناریو، طنز، هجو، هزل تبلور یافت. او رک و رمانتیک بودن ایرج میرزا را تعدیل کرده؛ با خلاقیت، نوآوری، همه جانبه نگری، واقعگرایی، مسایل روز را در طنز برای ذوق شاعری خوانندگان با وجدان اجتماعی همراه کاریکاتور بسته بندی می کرد. او همراه حمایت از حقوق مردم، به‌شدت با اعتقادات و خلقیات غلط آنان مبارزه کرد. به ضرب‌المثل‌ها، تکیه کلامها، باورهای غلط مردم گیر می داد؛ از سستی، بی‌حالی، بی‌عملی، زیر بار زور رفتن آنها گلایه‌کرده؛ فساد، استبداد، بیقانونی را افشاء می کرد.

*
پس از دیدار و گپ، منوچهر مرا به گورستان هایگیت، "سر قبر آقا" ‌نیم تنه سنگی مارکس برد. در باره فعالیتها، آثار، اشعار او صحبت شد. تمشگهای سرخ، درشت، خوشبو آنجا بودند که دهان را شیرین کردند. از عدالتخواهی رفتگان، توفیق و آهنگر بمثابه حربه ای بضد ستم در ایران و جهان، تظاهرات 1339 امجدیه صحبت شد. آیا رئوس و آرایه های ادبی طنز مانند غلو، اغراق، تحقیر، ذم، قافیه، وزن در اعصار ثابت بوده اندیا تغییر کرده اند؛ بحث شد.

آیا واکنشهای آتنیها به کمدی آریستوفن، قزوینیها به عبید، تهرانی ها به ایرج میرزا سپس به توفیق و آهنگر تفاوت داشتند؟ از گذشته و برادران توفیق گپ زدیم. او پدر مرا در حساب داری توفیق بیاد آورد. او در باره مخاطبان نشریه فکاهی گفت که به امور اجتماعی خاص با لبخند آشنا می شوند؛ تا مسایل خود را بهتر فهمیده؛ آماده پذیرش تغییر فردی، فرهنگی، سیاسی شوند.

در آغاز دهه 1340 پدر من در دفتر توفیق در 4راه استانبول عصرها کار می کرد. او از شیرینکاریها، شعرها، مزه محجوبی در خانه برای ما تعریف می کرد. یک آژدان سبیل کلفت با چکمه های صدا دار- واسطه ساواک قانونشکن برای آوردن خبر ناگوار بود. در دفتر با شنیدن صدای پایش؛ حاضران خود را برای دلخوری دولت از طنز یا کاریکاتوری آماده کرده؛ با مزاح راهیابی، پاسخگویی، چارهسازی می شد. پدر یکی از برادران توفیق، دکتر عباس- تحصیلکرده غرب را در سازمان برنامه استخدادم کرده بود.

در باره مدرنیزم گفتگو شد که شفافیت و حساب پس دادن دولتمردان به ملت را در فرد و جامعه بکمک نشریات دامن می زند. زندگی از پستوی 4دیواری- اختیاری پدرسالاری را در ملاء عام آفتابی می کند. تا حساب اعمال در این جهان مادی مطرح شود؛ نه در آخرت. بزهکاران زور، تزویر، زر افشاء، مواخذه، تمسخر شوند. گفت طنز بیعدالتی در جامعه را آفتابی می کند؛ ایرانی مانند یهودی وجدان اجتماعی داشته؛ لذا طنز برای افشای تضادهای جامعه در هر دو فرهنگ نقش عمده دارد.

از او پرسیدم: آیا می توان طنز را با شعر نیمایی، آزاد، نو، هجایی سرود؟ عبید، ایرج، توفیق، آهنگر، چلنگر طنز را در اوزان عرضی ارایه دادند. نوعی بحر طویل هم پس از شهریور 20 برای نقد اجتماعی بکار رفت که اکنون در ترانه رپ بکار می رود. لذا طنز شعر کلامی، تم، صوت موسیقی را ترکیب کرده؛ باید وزن، قافیه، ارکان ثابت و تکراری داشته باشد تا در محافظه مانا شود. البته کاریکاتور با حس بصری هم بر منطق خواننده نشریه موثر است. کلام طنز امروزین با برخی واژه های غربی، جاهلی، تخصصی آغشته است.

او به عبید ارادت داشت؛ از 1335 در دانشگاه تا سفر 1365 به نیویورک بر دیوان او حواشی می نوشت. شبی زمستانی در دانشگاه کلمبیا، نیویورک، ماشین حاوی اقلام شخصی او را دزد زد؛ این کتاب به یغما رفت. تا پاسی از بوق شب در جعبه های آشغال حول و حوش ساختمان سخنرانی، دوستان بدنبال کتاب بی نتیجه گشتند. چند شب در خانه دوستان تا دیرگاه به بحث امور سیاسی، تاریخی، ادبی گذشت. او محفل گرم کن، خندان، با معرفت بود.

شاید روزی کلیات او چاپ شود؛ تا به پژوهشگر برای امعان در آثار این مغز خلاق ادبی و شوخ کمک شود. او دوستباز، بشاش، اجتماعی بود؛ لذا خاطرات فراوان، دستنوشته ها، آثاری از او بین دوستان است که باید گردآوری شوند. در این امر دکتر خویی، دکتر آجودانی، صادق ص، خرسندی، خانواده او، نوری علاء اطلاعات یا دستنوشته هایی شاید داشته باشند. آنها را می توان اسکن کرده؛ در شبکه مجازی جهانی قرار داد. از دست‌نویس‌های تحقیقی او از بین رفته؛ ولی بخش‌هایی هم هستند که هنوز نشر نشده‌اند. نیز در باره ملا نصرالدین پژوهش کرد.

این نویسنده، شاعر، طنزنویس، محقق، نقاد، با عمر کوتاه 52 سال نزدیک 40 سال به طنز، کاریکاتور، نشر گذراند. پس از مرگش، پسرش، مازیار 2 بیت زیر- شاید از غزلی ناتمام را کنار تخت پدر یافت. در آن تکانه سفر به میهن با طنز سیاه سفر مرگ، "نبود هیچ" یعنی همان پایان عمر انسان بدون چشم داشت آخرت القاء شده؛ طنز شادیآور برای بیان "درد و غم" بکار رفته:
کنون که می‌روم دل از هزار جای برکنم/ وسوسه می‌کند مرا رفتنِ سوی میهنم.
اگرچه نیست در وطن هیچ در انتظار من/ به‌غیر مرگ و درد و غم باز به فکر رفتنم.

او 1367-1315 زاده کرمانشاه- وفات در لندن. کودکی را در شهر زادگاه، دبیرستان را در اصفهان تمام کرد. در ۱۳۳۵ دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را آغاز کرد. در آزادی مطبوعات عهد مصدق، اولین شعر طنزش با نام مستعار را در 16 سالگی در دبیرستانی در اصفهان، در چلنگر 1331 چاپ کرد. با آن نشریه مدتی همکاری کرد. روزنامه چلنگر، به مدیریت افراشته، نشریه طنز توده ای دوران مصدق بود که با كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲توقیف شد.

پدر او، محمد علی محجوبی زاده دولت‌آباد اصفهان، درویش، معلم و تعمیرکار ساعت، فعال جنبش مشروطه بود. با شکست مشروطه‌، او درکنگاور، کرمانشاهان سکنی کرد. در آنجا با عروسی با دوشیزه سلطنت، صاحب 4 فرزند شد. سومین پسر منوچهر، 8 ساله بود؛ بعد از فوت پدر، به اصفهان کوچ کرد. از اصفهان کمدینهایی چون وحدت، ارحام صدر، فرهمند در سینما و نمایش نیمه سده 20م درخشیدند. http://www.iranian-fedaii.de/

او از جوانی به ادبیات، بویژه طنز، علاقمند بود. اشعارش در نشریات دیگر چاپ شدند. ۱۳۳۶ همزمان با تحصیل در دانشگاه تهران به هیئت تحریریهٔ نشریهٔ توفیق پیوست. در ۱۳۴۳ سردبیر توفیق ماهانه شد. به همراه غلامعلی لطیفی کاریکاتوریست و دیگران از توفیق جدا شد. آنها نشریه کشکاسه ضمیمهٔ تهران مصور را نشر کرده که مسایل اجتماعی را به طنزِ شاعرانه برای "خنداندن و خندیدن به دستگاه استبداد" ارایه داد. طنز او از امور شخصی و اجتماعی، به سیاسی و جهانی تکامل یافت که در ستون غلطهای زیادی کیهان چاپ شد. بین دانشجویان، کارمندان، کارگران، سیاسیون خواننده داشت.

در دهه 1350، شاه تحمل چند روزنامه نگار سياسی و طنزنويسی را که با احتياط می نوشتند نيآورد؛ ليست 14 نفره ممنوع القلم ها به مطبوعات ابلاغ شد که او جزو آنها بود. می نوشت اما به نام های ديگر، به مطبوعات می داد؛ بی آنکه خودش در آن نشريه و روزنامه حاضر شود. همين بودن و نبودن را در راديو ايران هم داشت، که از جمله برنامه نويسان روزهای جمعه آن بود. در این دهه بر فعاليت خود در سنديکای خبرنگاران و نويسندگان مطبوعات افزود؛ آن نيروئی را که نمی توانست با قلم زدن در مطبوعات صرف کند، صرف دفاع از حقوق اهل قلم کرد. http://www.pyknet.net

پس از انقلاب57، محجوبی با تمایلات چپی چلنگر را دوباره نشر کرد. هفتگی آهنگر با بیان سیاسی و انقلابی در تهران، اصفهان، آبادان، مشهد- بویژه میان جوانان شهری طرفدار داشت. شماره نخست آن دوشنبه 27/1/58 با بیت مشهور افراشته در بالای آرم هفته نامه نشر شد. با اعتراض خانواده افراشته؛ ناچار نام چلنگر را به آهنگر تغییر داد.

او دربار را مسبب رجعت به عهد جنبش تنباکو از بعد سیاسی انگاشت. دولت انقلابی نشر 16 شماره این مجله را تحمل کرد که پس از آخرین آن در 16 مرداد 58، تعطیل شد. او کاریکاتوری به نام مثلث "بیق" در آهنگر بهار ۱۳۵۸درج کرد که در جامعه گل کرد. در این کاریکاتور شطرنج انقلاب بین دولت و ملت نشان داده شده بود.

یکطرف "بیق" منتج از حرف اول بنی صدر، یزدی ، قطب زاده و پشت سر آنها آمریکا بوده؛ در طرف دیگر کارگران و زحمتکشان ایران بصف بودند. ابراهامیان در کتاب خمینیسم ۱۹۹۳ به این کاریکاتور، با اشاره به درج آن در رسانه پی بی اس، اشاره کرد. در این کتاب کاربرد تئوری توطئه در توضیح حوادث اجتماعی، جهانی، سیاسی پساانقلاب ارایه شد.

طنز و کاریکاتور آهنگر بضد خرافات، استبداد، استعمار درک مردم را بالا می برد. روشن بود که دولت حاکم با یورش به نشریات، آهنگر را زود تعطیل کرده؛ کمیته محلی فشار به خانه او را افزایش داده تا مجبور به ترک شد. در مرداد ۱۳۵۸ رژیم به نشریات آزاد و مستقل یورش آورد، آهنگر در لیست اولین نشریاتی بود که تعطیل شد. او به انگلستان رفت. در تبعید او از پا ننشست؛ دائم در کار چاپ، جلسه، خلاقیت طنز روز و شب را در لندن فعال بود. آهنگر در تبعید را دانشجویان، بویژه هوادارن سچفخا، پخش می کردند. او آهنگر و آهنگر در تبعید را در هواداری این سازمان نه حزب توده نشر کرد.

طنز او گاهی در باره موضوع روز، خبر، شایعه در افواه می باشد. بنا به قانون کنش-واکنش نیوتن، انقلاب واکنش مردم به کنش 25ساله خفقان سیاسی بود. این خفقان بجای "دروازه تمدن بزرگ"جامعه را بدون نهادهای مدنی، سندیکاهای کارگری، اتحادیه های اقشار و اصناف به عهد جنبش تنباکوی 100 سال پیش به زعامت رهبری شیعی رجعت داد.

سرانجام در ۱۱ شهریور۱۳۶۸ /۲ سپتامبر ۱۹۸۹ از بیماری مغزی فوت شد؛ در لندن، گورستان هایگیت، نزدیک مرادش مارکس دفن شد. او پیش از مرگ در وصیتنامه‌ای به طنز حرف‌هایش را زد:

چو من بگذرم زین جهان قشنگ/ کنید ای رفیقان به دفنم درنگ
که من عاشق این جهانم هنوز/ بر آنم که اینجا بمانم هنوز https://honari6.wordpress.com/

روی سنگ گور منوچهر بخشی از وصیتنامه به شعر اوست. بیت آخر به پایان شاهنامه ارجاع دارد که نمیرم ازین پس، که من زنده‌ام/ که تخم سخن را پراکنده‌ام:

من این پیکر بی روان نیستم/ مرا کم مگیرید آن نیستم.
که من زنده در پیکر مردمم/ اگر چند در ازدحامش گمم.
در این کهکشان ذره‌‌سان زیستم/ گر او نیست، من نیز نیستم.
نمی‌میرم اصلاً، که من زنده‌ام/ جهان تا بود باعث خنده‌ام.

او مسبب اصلی سیهروزی میهن را دربار دانسته؛ لذا اعضای 62نفره دربار را هجو کرد. شاه با چشمانی اشگبار در انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷ از ایران گریخت. مطلع شعر بلند او این بود: گریه کن ای شاه شاهان گریه کن!/ گریه کن ای تخم شیطان گریه کن! یا به لهجه رهبر بعدی نوشت:

گفت آقا: شاهِ لاکِردار می‌باید بَره/ بختیارِ جانی و خونخوار می‌باید بَره
گفت و خلقی نیز با وی متفّق/ جملگی گفتند: کین غدّار می‌باید بَره
هست ماشین، مَرکبِ طاغوتیان/ در خیابان، اسب با اَفسار می‌باید بَره
حجّت‌الاسلام و ملاّ و فَقیه/ هر که شد خارج از این اَقشار می‌باید بَره
قاشق و چنگال فُرمِ غربیَه/ دست در دیس پلو ناچار می‌باید بَره
ساز و هم آواز را کردم مباح/ چنگ با سنتور و ضرب و تار می‌باید بَره
پیچ را با دست باید باز کرد/ قفل و انبردستی و آچار می‌باید بَره..
هرکه مهر ما نباشد در سرش/ در دلش چاقوی ضامن دار می‌باید بَره!

تقطیع شعر فوق مصرعهای تاق بین 10 تا 13 هجا و مصرعهای زوج 13 هجایی اند. نیز ارکان وزنی متغییر، ناثابت، نامکرر اند. لذا این گونه طنز شعری غیرعروضی، هجایی بوده؛ به شعر هجایی شاملویی شبیه است با این تفاوت که ارکان قافیه در شعر بطور عمودی و پایانی مصرع تکرار می شود. هجاهای کوتاه، دراز، با مکث، طولانی هم لحن را تعیین می کنند. بهررو، این طنزهای با قافیه از بحور عروضی حتی با زحافات/ تغییرات بدور اند.

برخی پدیده ها مانند حجاب/ زورگویی به زنان از عهد ایرج میرزا تا کنون در خاور میانه و ایران هم امر روزانه اند. در قصیده زیر شاعر از دوست داشتن مردمش، آزادی، عدالت، انسانیت، جهانگرایی می گوید. از نامردمی، ستم، بی عدالتی، زور بیزار است. روحیه ی سرشار زندگی، شادی، مطایبه، استبداد ستیز او در شعر بلند نمی میرم اصلا که من زنده ام- موج می زند:

چو من بگذرم زین جهان قشنگ/ کنید ای رفیقان به دفنم درنگ.
که من عاشق این جهانم هنوز/ برآنم که این جا بمانم هنوز..
نه جای وفات است و نه تسلیت/ نه گریه، نه زاری و نه تعزیت
از آن چوب های بلند و زمخت/ که با آن سرو کله ام بود اخت
از آنها که خوردم پس از کودتا/ ز جهال آن جیره خوار کذا
از آنها که خوردم پس از اضطراب/ ز عمال آن مردک بد لعاب..

او با نویسندگان متعهد مانند دکتر خویی، دکتر ساعدی، پاکدامن، یلفانی، سازمانهای دانشجویی تماس داشت. به شعرخوانی، جلسات سیاسی در شهرهای اروپا و آمریکا سفر می کرد. در ۱۳۶۸ نشر فصل کتاب به همت م آجودانی ادامه یافت. فعالیتهای ادبی و نشری او بقرار زیرند:

کار در انتشارات سازمان جلب سیاحان، مسئول چاپخانه دانشگاه آزاد ایران.

۱۳۴۳ نویسندگی بخشی از سریال قمر خانم در تلویزیون ملی ایران به مدت ۱۸ ماه.

1348 ترجمه 2کتاب قدر یک لبخند، طنز امروز شوروی، چاپ اول، چاپ سوم ۱۳۷۴.

دهه 1340 کتاب‌های حاجی فیروز، آتش افروز، فکاهی سال، لطیفه‌ها.
جستار حافظ مرید می در فصل کتاب، شماره‌ 4. کتاب عنصر طنز در شعر حافظ.

ترجمه کتاب خانه نینو از جیووانینو گوارسکی Guareschi 1968- 1908نویسنده، روزنامه‌نگار، کاریکاتوریست و طنزپرداز ایتالیا.

ترجمه 2 کتاب تا کمرگاه ‌درخت از پیتر یوستینف 1921-2004 هنرپیشه انگلیسی، شوایک سرباز خوب.

۱۳۵۲ ستون غلط‌های زیادی روزنامه کیهان.

دهه 1350 سریال زندگی خانوادگی از گوارسکی را نوشت که بعد جمشید ارجمند با نام شوهر مدرسه‌ای ترجمه و چاپ کرد.

۱۳۵۸ نشر روزنامه آهنگر، ۱۶ شماره در ایران، فروردین تا مرداد.

1359-1368 نشر آهنگر در تبعید در لندن تا شماره ۶۷.

نشر 2نشریهٔ ممنوعه‌ها با شکوه میرزادگی و فصل کتاب در لندن.

برخی شماره‌های آن مانند ۱، ۴ فروردین، اردیبهشت 1358در اینترنت اند. https://www.facebook.com/

منابع. ‏2015‏/12‏/05

بیست و چهارمین سال درگذشت منوچهر محجوبی طنز پرداز بزرگ ایران، خسرو باقرپورAugust 30, 2013 فیسبوک.

من این پیکر بی‌روان نیستم، حسن قربانی http://zamaaneh.com/

نامه‌ی کانون، شماره‌1، ارگان کانون نویسندگان ایران-در تبعید، چاپ اول، نوامبر۱۹۸۹، انتشارات نوید آلمان.

خسرو باقرپور، حکایت با صبا، نشر بیستون، آلمان، 1382.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

چه خوب.
ابراهيم هرندی
2015-12-07 20:04:02
درود برشما، جناب باران

چه خوب که يادی از منوچهر محجوبی،اين انسان آزاده و طنزپرداز فرهيخته و درگير کردی. محجوبی براستی رسانه ای مردی راستگو، مردمی و نيک نهاد بود و در سال های آخر عمرش در لندن، از آنچه بر ميهن اش رفته بود، کلافه بود و اگر بيماری اش نيز امان اش می داد، دقمرگ می شد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد