واما ، آن ها که ازخاطرات و پندارهای شان دفاع می کنند...
گناه و ثواب شان با خدای شان .
حرام شان ، حلال باد...
وحلال شان ، حرام .
...و تو ای ملت ، ای سرور معجزات ، وبانی دو هرم *..
از تومی خواهم که خود را به سطح پیشرفت امروز برسانی .
سکوت کنید... سکوت...
تا پژواک خطا های مان را بر زمین بشنویم ...
در برابر این جسارت و بی باکی ،
چه به دست آورده ایم ؟
سه بار جنگ - واندکی زمین ..
پنجاه هزار شهید – و اندکی نا ن ..
ودنباله روی افکارِ ملتی که زندگی را دوست دارد- واندکی رقص را .
پس، آیا ، می توان گامی به پیش برداشت ،
- هرچند ناچیز وبی اهمیت ؟
و آیا صلح ، تنها راه حل نیست ؟
پس، زنده باد صلح .
* * * *
و اما ، پس از بررسی اوضاع داخلی مان...
و درود بر خاتم انبیاء...و درود بر من..
می بینم که ، شمار توپ ها ی ما از سربازان مان فزونتر است ..
وشمارسربازان بیش از آن است که دیگر گندمی برای مان بماند .
پس ، از ملت آزاده ام، می خواهم که دم را غنیمت شمرد ،
و خوش باشد ..
وبه بهترین وجه ، راه و روش مرا دنبا ل کند :
آن گاه که دشمن به جنگ روی می آورد ،
من به صلح روی خواهم آورد .
و زمانی که عقب نشینی کند ،
به غرب روی خواهم آورد .
در پی صلح خواهم بود ، هرچه برج و بارو بسازد...
وتا هر زمان که در سرزمین ما بماند ..
تا صلح دائم برقرارشود .
* * *
جنگ... جنگ... جنگ...
هیچ ستاد فرماندهی نیست که مانع ازاین کار بیهوده شود؛
...و ازاین همه جسدهای بی نام و نشان جلوگیری کند ؟
مگر در جنگل زندگی می کنیم که همسایه مان را بدریم ،
- آنها که درپی تکیه گاهی در این سر زمین اند ؟
جنگ چیزی نیست ، ای ملت ، مگر یکی از غریزه های إبتدائی بشر..
کشماکش بیهوده بر سر یک قطعه زمین ..
مشتی شن انبا شته .
آیا خون شما ، ای مردم ، ارزان تر از مشتی شن است؟
در جنگ به دنبال چه هستیم ، ای ملت آزاده ی من.؟
آقائی و سروری !؟
سروری این است ، که خود را منزوی کنیم ؟
یا درگیری با دشمنی که مبتلا به ٌ توسعه طلبی ٌو ٌهراس آفرینیٌ است ؟ٌ
چه باک ، اگراین دشمن اندکی توسعه طلب باشد !
از چه باید هراسید..چرا ؟
مگر ملخی می تواند که فیلی را بخورد ..
یا آب ُ نیل ُ را بنوشد ؟
دراین سرزمین برای همه ، به اندازه ی کافی، جا هست ..
و برای خوشبختی همه .
ما هم این جا ایستاده ایم ، پایدار و مقاوم .
سرزمینی با پنج هزار سال سابقه ی، شکوه ، محبت ودوستی .
پس ، زنده باد صلح .
* * *
تو ای ملت آزاده ی من ،
باز مانده ازرژیمی هستی که به گمراهی ات کشانید ..
پاکی و شکوفائی ات را نابود کرد ،
- با همه ی زیرکی و تیز هوشی ات..
و تو را به جنگی کشا نید ، به خاطر مشتی غارتگر ..
که به خانه ات ریختند ..
به زنان ات تجاوز کردند ..
نه مزدی دادند...و نه در بازار چیزی گذاشتند.. هیچ چیز .
چه کسی به سراب ٌ عرب گرائی ٌ رهنمون ات کرد ..
و آرزوهایت را بر باد داد ..
تا با آن ها متحد شوی ؟
تو ای ملت آزاده ی من،
بازمانده از رژیمی هستی که تو را تکه تکه کرد .
زمان آن رسیده که حقیقت آشکا رشود ..
و آگاهی را به آکاهی سپرد .
دو ساعت فرصت می دهم ،
تنبلی و سهل انگاری را کنار گذاری و به خود آیی ،
- و گر نه ، زنان تان را از هم آغوشی تان منع می کنم :
یا دوری از هم آغوشی ..
یا تن دادن به صلح .
* * *
من بازگشت آگاهی و تدبیرم ..
هیچ آدم آگاه و با تدبیری در کنارم ندارم ..
نه پیش از من بوده ، و نه پس از من خواهد بود .
من خود آموختم ، عهده داری مسئولیت را ..
و ایستادگی و مقاومت را .
وآزمودم ، که باید از شرق و غرب مستقل باشم .
اما همیشه دچار دودلی بوده ام .
در جهانی که تنها به دو بخش تقسیم شده : شرق و غرب ..
بی طرفی ، تندروی است.
پس ما که هستیم و در کدامین جبهه ایم؟
در چبهه ی شرق ؟
آن جا ، اما،رزق و روزی نیست .
در شرق حزب ّ نظام آهنین ّ است...و توسعه ی کلیشه ای .
در بازار هم چیزی نیست ، مگر طرح و برنامه .
یا که در جبهه ی غربیم ؟
در این جا دشمنان ما ، هیا هو می کنند از حکام عرب .
در غرب رامبو هست ...و شامپو...
کوکا ...و جینز...، سیرک ...و دیسکو...
و آزادی برای گربه ها .
پس ما که هستیم ؟ ... آیا واقعا در خطا ییم ؟
سی سال در جنگ ایم...و راه حل در غرب ؟
آیا خطای ما ست که بی غذا مانده ایم ؟
نمی دانستی ، ای ملت ،
که غذا همان صلح است ؟
* * *
.. و اکنون زمان آن رسیده که ، تاریخ مان را اصلاح کنیم ..
و خود را در کردار و گفتار به سطح مدنیت برسانیم .
زمان آن است که صلح را به دشمنان بقبولانیم ..
تا که درسی باشد و یک راه حل .
همه ی راه های فرار را بر آن ها می بندم ..
تا به صلح تن دهند .
چه می خواهند این دشمنان.؟...چه چیزی را؟
تمامی خاک فلسطین را ؟
بفرمائید... خوش آمدید ...
صحرای سینا ؟ یا...تندیس ّ ابوالهول ٌ – این ترفند باز زمانه - را ؟
ارتفاعا ت ّ جولان ّ ؟...یا رود خانه های لبنان را؟
بفرمائید .. خوش آمدید ..
یاکه تعد یل قرآن عثمان را ؟
تصرف بابل را ..که تندیس ٌ نبوکد نصر ٌ**را به اسارت گیرند ؟
بفرمائید.. خوش آمدید ..
هرچه بخواهند ونخواهند به آنها می دهم ، تا به صلح دست یابم .
صلح ، پایدارتر از زمین است...و گران بها تر.
چه بخیل اند آنها...و فرو مایه...
وچه سخاوتمند یم ما ..و بخشنده .
زنده باد صلح .
* * * *
پس برای صلح ، سربازان را از پادگان ها به پایتخت فرا می خوانم .
- و از آنان پلیس دفاع امنیت، در برابر اراذ ل و اوباش ، تشکیل می دهم ..
و رویاروئی با گرسنه گان ... و جلوگیری از گسترش مخالفین خطا کا ر .
صلح با آنان ، به معنی صلح با مخالفین خشمگین داخلی نیست .
به هیچ گروه و سازمان چپ ، اجازه ی فعالیت نمی دهم .
تکه تکه می کنم آنان را ..
و محروم خواهم کرد گروه های کینه توز را از روشنائی روز .
درزندان ، جای کافی برای همه هست..
از شیرخواره تا پیر...از سندیکائی و روحانی ..تا زنان خدمت کار .
صلح با آنان، چشم پوشی از اینان نیست.
این جا فقط اطاعت است وپیروی ..
تا استقرار صلح دائمی .
* * * *
.. و اما، آنها که ازخاطرات و پندار های ما دفاع می کنند ،
گناه و ثواب شان با خدای شان .
گذشته ها..گذشته ؛
و آن کس که مرد.. مرده
سرانجام ، بر خاطرات پیروز خواهم شد .
مراسم روز شهدا را ملغی خواهم کرد..
- تا حقد و کینه را به فراموشی سپاریم .
گورستان غمگین شهدا را خراب می کنم ..
استخوان های شان را بیرون می آورم...
وهر یک را در جائی دیگر، دفن می کنم .
در نظام من حق گرد همائی – چه زنده و چه مرده –نخواهد بود..
- که موجب ٌ فتنه شود.
نباید گذاشت که مرگ ادامه یابد..
و فراموش کاریِ آزادِ ما را خدشه دار کند .
همه ی سنگرهارا ویران می کنم...
تا به لانه ی کبوتران بدل شوند .
خاطره ی جنگ را محو خواهم کرد .
بخوابید...مثل همیشه .
بخوابید...به امید فردا ، که نان وبرکت بدست آرید.
فردا به بهشت من خواهید آمد .
پس ، آسوده بیاسا ئید و بخوابید .
زنده باد صلح...زنده باد نظام ..
شالوم... سلا م...!
---------------------------------------
*) در متن ٌ بانی الهرمین ٌ آمده ،که شاید اشاره ی طنز آمیزی به ٌ حرمین الشریفین - کعبه و مسجد پیامبر در مدینه ٌ باشد . ٌ م .
**) یا ٌ بختُ نُصر ٌ از شاهان بابل – 587 پیش از میلاد – که اورشلیم را گرفت و معبد سلیمان را ویران و یهودیان را به اسارت به بابل آورد .
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد