logo





داستان دو روزى كه خدا مرده است!

سه شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸ دسامبر ۲۰۱۵

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
سينماى كشور فقرزده‌ى پِرو، سينمائى است بسيار ناشناخته حتى در خودِ قاره‌ى وسيع آمريكاى لاتين. با اين همه در پانزده سالى كه از قرن حاضر مى‌گذرد همين سينما دو سه بار حضورى چشمگير در جشنواره‌هاى معتبر جهانى داشته است. يكى از اين چند فيلم مطرح، فيلمى است با عنوان "مادينوسا" محصول سال ٢٠٠٦ و اولين ساخته‌ى فيلمساز جوان "كلوديا يوسا".

مادينوسا نام دختركى است كه چهره‌ى اصلى قصه‌ى كاملا استثنائى فيلم است. ماجرا در روستائى دور افتاده با نامی تخیلی، در يك منطقه‌ى كوهستانى در پِرو مى‌گذرد جائى كه اعتقاد عميق مذهبى ساكنان بومى‌اش ملغمه‌اى است از مذهب كاتوليك و باورهای قديمى و بومی آنان. بر اساس همين اعتقادات است كه مردم اين دهكده باور دارند كه هر ساله در ايام عیدِ پاک، از عصر روز جمعه‌اى كه مسيح (تجسم خدا بر زمين) بر صليب مى‌رود، تا دوشنبه، که روز رستاخیز است و او دوباره برمى‌خيزد، خدا مرده است و هيچ نظارتى بر كردار بندگانش ندارد و ارتكاب هر گناهى در اين دو روز كه "زمان مقدس" نام دارد جرم محسوب نمى‌شود و بى‌مجازات باقى خواهد ماند!

فيلم با تاكيد آشكار بر صحنه‌اى كه در آن مادينوسا پودر مرگِ موش دور خانه مى‌پاشد تا موش‌هاى موزى را نابود كند آغاز مى‌شود و با مشمئزكننده‌ترين گناه در اولين شب آغاز مراسم ايام عيد پاك ادامه مى‌يابد؛ همخوابگى كدخداى روستا با دختر چهارده ساله‌ی خودش كه همان مادينوسا باشد.

فرداى آن شب با ورود بى‌مقدمه‌ى يك دانشجوى بوم‌شناسى از شهر ليما (پايتخت پرو) به اين دهكده‌ى بريده از جهان، داستان در مسير تازه‌اى به حركت در مى‌آيد.

اولين ديدار اتفاقى اين جوان با مادينوسا در كوچه‌هاى خاكى دهكده وقتى است كه دخترك در لباس بلند سفيد ملیله‌دوزی شده و تاجى بر سر قرار است در نقش باكره‌ى مقدس در مراسم كريسمس شركت كند. پدر دختر، كدخداى دهكده، كه از حضور بى‌وقت دانشجوى بوم‌شناسى سخت دلخور است مردى است می‌خواره و دائم‌الخمر، بويژه در اين روزهاى جشن. او دانشجو را با اکراه به اتاقی متروکه در خانه‌اش می‌برد و این امکان فراهم می‌شود تا مادینوسا و دانشجو یکی دو دیدار کوتاه با یکدیگر داشته باشند.

بعدتر، درست در ميانه‌ى همين مراسم مقدس در كوچه‌هاى دهكده است كه دخترك كه باكره‌گى‌اش را شب گذشته از دست داده دانشجو را به پسكوچه‌اى مى‌كشاند و به سادگى تمام به او مى‌گويد كه خدا تا روز دوشنبه مرده است و او دوست دارد بدون كمترين احساس گناه همان‌جا با دانشجو بياميزد؛ كه اين هماغوشى مرد جوان با دخترک در آن پوشش مذهبی (تجسم عينى مريم مقدس) در كنج يك ديوار، صحنه‌اى بسيار زيبا در فيلم مى‌آفريند؛ صحنه‌اى كه مثل برخى ديگر از صحنه‌هاى غریبِ فيلم مرا به ياد فصل‌‌هاى به ياد ماندنى از رمان‌هاى جاودانه‌ى نويسندگان آمريكاى لاتين مى‌اندازد كه در آنان تميز ميان مراسم مذهبی و بومی و واقعيت و تخيل براى خواننده ناممكن است.

فيلمساز به توجيه حضور اين دانشجو، تماشاگر را به همراه او و كدخدا به محله‌هاى مختلف دهكده مى‌برد و با آداب و رسوم مردم آشنا مى‌كند. فيلم سرشار است از مراسم ويژه مذهبى و بومى كوه‌نشينان پروئى كه به اختصار بيان شده، و به زيبائى با خط اصلى قصه گره خورده‌اند.

از گفتگوى مادينوسا و خواهر كوچكترش در مى‌يابيم كه مادرشان سال‌ها قبل خانه را ترك كرده و به ليما رفته است و كسى از او خبرى ندارد. آشنائى با دانشجو حالا فكر فرار از خانه و رفتن به ليما را در ذهن دخترك بيدار كرده است ولى او اصرار دارد قبل از بامداد دوشنبه فرار كند تا خدا او را نبيند!

تاثير ناخودآگاه دانشجو بر ذهن اين دخترك ساده در مسير آگاه شدن به پوچى باورهائى از اين دست، در پايان فيلم به روشنى ديده مى‌شود، بويژه در آخرين شبِ "زمان مقدس" كه يك بار ديگر مورد تجاوز پدر مستش قرار مى‌گيرد.

درست در لحظه‌ى اعلام پايان "زمان مقدس" توسط پيرمردى كه در ميدان دهكده ساعت به ساعت وقت را از روى ميزان تاريك روشنى آسمان تعيين مى‌كند، مادينوسا در سوپ مورد علاقه پدرش پودر مرگِ موش مى‌ريزد و بى‌هيچ احساس گناهى سوپ را به پدر بيهوشِ در رختخواب افتاده‌اش مى‌خوراند، و پس از اطمينان از مرگ او با همان اتوبوس لكنته‌اى كه دانشجو را به دهكده آورده بود به ليما مى‌رود.

كارگردان فيلم، كلوديا يوسا، كه بردارزاده‌ى نويسنده‌ى نامدار پروئى، "ماريو بارگاس يوسا" برنده‌ ى نوبل ادبیات سال ٢٠١٠ است، با اين اولين فيلم بلندش نامى از خود در سينماى پرو بجا گذاشته است. البته به اعتقاد من او در نوشتن فيلمنامه‌ى فيلم موفق‌تر از كارگردانى آن عمل كرده است و خام‌دستى در بيان تصويرى در برخى لحظات فيلم احساس مى‌شود (فيلمنامه‌ى او قبل از فيلم شدن در بخش مخصوص به فيلمنامه‌هاى منتشر نشده در "جشنواره‌ى سينماى نوين آمريكاى لاتين" در هاوانا جايزه اصلى را برده بود). و بالاخره فضاى تاريك روشن دائمى فيلم با فيلمبردارى بسيار حرفه‌اى، احساس درونى كاراكترها را به خوبى به تماشاگر انتقال مى‌دهد.

در پايان به يك نكته اشاره كنم: نام دختركِ قهرمان قصه با حروف لاتين، كه عنوان فيلم نيز هست، شامل همان حروفى است كه عبارت "ساخت آمريكا" از آنان تشكيل مى‌شود: Madeinusa, Made In USA

در فيلم اشاره‌اى گذرا به اين بازى لُغَوى شده ولى هيچ عمقى در اين بازى نيست. اگر آپلود كننده فيلم در يوتيوب كه لينكش را در زير مى‌آورم، عنوان فيلم را به صورت درست، همانطور كه در پوستر و تيتراژ و صفحات رسمى جشنواره‌ها آمده نوشته بود من نيز مثل اغلب نقدنويسان اصلا اشاره‌اى به آن نمى‌كردم.

*

آنونس فيلم:
http://youtu.be/aFQCpJR3NLk



و فيلم كامل به زبان اسپانيائى:
http://youtu.be/iq7NzG1JIXM




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد