a-biparva.jpg
آزاده بی پروا

پا برهنه گان

گذرگاهی عفریته
با نیشی زهر آگین تر از افعی
آیا توانی باقی خواهد ماند؟
پیدایشی , بدون طرح پرسشی
و بدون گوش داشتن به پاسخی



sahar.jpg
محمد جلالی چیمه (م. سحر)

واقعه ء کربلا و آبروی رفتهء اشقیاء

گوشه ای از کتاب داوری یا عریضة النساء

یکهزار و چارصدسالی دراز
رفت از آن غوغای پر سوز و گداز
قرنها از ظهرِ عاشورا گذشت
ماجرا ها و جنایت ها گذشت



mehdi-estedadi-shad.jpg
مهدی استعدادی شاد

میراث آقای خمینی -
موقعییت برزخی

در هر صورت از ویژگیهای موقعیت برزخی ما یکی منشوری بودن آن است. منشوری که، برحسب نگاه تماشاگر یا بازیگر صحنه، چشم اندازهای گوناگونی را هویدا میسازد. والا، همانطور که در کمدی الاهی دانته آمده، برزخ همواره از منظر جغرافیای حالتی جزیره مانند دارد. جزیره ای که از سوی عناصر دیگر (مثل آب که قوای دشمن خشکی محسوب میشود) احاطه گشته است. توضیح بیشتری لازم نیست تا شباهت امروزی وضع ایران به جزیره یا برزخ در احاطه قوای دیگران آشکارتر گردد.



kavir.jpg
محمود کویر

راه دور نرگس و نور

برپله های برابر آب نمای خاموش پارک لاله، کسی سیگاری گیراند. در نور کبریت، شب پره ای بال کشید و به تاریکی رفت. کبریت خاموش شد.حالا تنها صدای او بود. آوازش که نخست از پله های برابر آب نما، ،آرام برخاست. از آب نما گذشت. بالا رفت. بالارفت. از نوک درخت‌های پارک بالا رفت. از بام بلندترین خانه ها بالا رفت. از برج میلاد بالا رفت و چون شهابی بزرگ. قد تمام آسمان. در آن همه تاریکی ترکید و رخشه های هزار هزار رنگش را بر تمام بام های شهر ریخت:



bijan-baran.jpg
بیژن باران

تهران من


اینجا تهران است.
با ردیف چنار خیابانها، جوهای آب،
آفتابهای سفید تابستان
غروب طلایی خزان
سکوت سیمین زمستان
"شکوفه های سفید بادام" بهار*



reza-maghsadi.jpg

یک رباعی

گل نیست؟ من از نگاه ِ تو می چینم
غم نیست مرا، که با تو فروردینم

تو باغ ِ به گُل نشسته ی شهر ِ منی
در چشم ِ تو من ،خاطره ها می بینم



ERDOGAN-s.jpg
عباس شکری

قلم چون سلاحی نوین

گزارش کنفرانس سالانه ی ادبی نروژ در لیلی هامر - گفت وگو با آسلی اردوغان

نوشته های «آسلی اردوغان» در جهان به چندین زبان ترجمه و منتشر شده و با اقبال خوانندگان و منتقدان ادبی هم مواجه بوده است. این در حالی است که در کشورش گویا خاک مرگ و سکوت زبان منتقدان را بسته است و چشم هایشان را هم کور.



دریا دشتِ گلی - عباس منصوران

پرستو در باد، روایتی از مبارزه، عشق و بازنگری بینش چریکی

نویسنده با همنوازی شعر، شاملو، فروغ و حافظ، در روایت پرستو در باد، بر بال احساسات پر شور انسانی، جلوه ای عاطفی و شاعرانه می بخشد. در فصلهای گونا گون متن، این شعر است که فضای سیاسی و مبارزاتی داستان را قوتی دیگر می بخشاید و فضایی نوستالژیک را باز آفرین می شود. سهراب حکیمی، سرانجام با یاری گرفتن از پل الوار به اعتراف می نشیند:



دکتر منوچهر سعادت نوری

مهیا ر

ما ما ند ه ا یم عا شقی آ شفته حا ل تو
سرمست آ ن هوا‌ی رخ_ بی مثا ل تو

حیران ز شعله‌ها که برافکنده هم زشرق
هم از جنوب و باختر و ازشما ل تو



شهاب طاهرزاده

بیداری

درخت شاملو را
همواره هرس کنم
و درخت اخوان ثالث را
بچینم
و بسیاری دیگر را هم



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

برآمدم

ایستاده بر آستانه ی زمان
رخشنده بر زمین وُ با شکوه
چنان که آذرخش وُ ابر
به نم نمِ باران
برآمدم



Hossein-Danai.jpg
حسین دانائی

صدای برف

با ما گفته بودند
با ما گفته بودند
صدای برف که بیاید
او خواهد رفت
پرچم ها را بیافرازید.



یوسف صدیق (گیلراد)

جنگ ( ده شعر کوتاه )

فریاد آزادی را
پرچم دستانم کرده بودم.
جنگ آمد و
دستانم را برید.



ali-alang.jpg
علی‌ آلنگ

" دموکراسی"

آقای میلن : باز هم انتخابات، باز هم تکرار!
خانم ادگار : آیا نباید به سیاستمداران اعتماد کرد؟
آقای برشت : نه‌ به همه آنها.
آقای میلن : من به هیچکدام شان اعتماد ندارم



reza-ghassemi-s.jpg

گفت و گوی مهشید راستی با رضا قاسمی

در حال حاضر کار اصلی من نوشتن رمان است‌، ولی در دوره های مختلف چیزهای مختلفی بوده. شروع کارم با نمایشنامه نویسی بود ، و طبیعتاَ در آن موقع اصل برایم نمایشنامه نویسی بود، وقتی به کارگردانی تاتر پرداختم، طبیعتا نمایشنامه نویسی و کارگردانی هر دو مشغله‌ی اصلی‌ام شد. بعد که موسیقی را یاد گرفتم به این نیت نبود که به طور حرفه‌ای به کار موسیقی بپردازم، ولی چون به طور اساسی کار می‌کردم در دوره‌ای مشغله‌ی اصلی‌ام شد موسیقی. یعنی اینطور بگویم در واقع برایم فرقی نمی‌کند چه کاری دارم می‌کنم، در هر لحظه همان کاری که دارم می کنم می‌شود کار اصلی من.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

برگریز

نفیر باد شمال
رقص گروهی برگهای خزان
جدا ز الوان شطرنجی درختان.
باد زمان باخود می برد-
اوراق خاطرات مرا.



masouddelijani.jpg
مسعود دلیجانی

بی سکون در شور

هنگام که پیچشِ گیسوانت را دیدم
که در تمامیِ تارهایِ مویش
پیچ و تابِ رویش بود و
تقلایِ نو شدن
" بی آنکه از ریشه بگریزد"



برزین آذرمهر

ای نازیان عصر!

بریده باد
دست‌هایمان
اگر شوند دراز
به سوی تان
چه ازسر نیاز،
و چه
حرص و آز...



GilAvaei.jpg
گیل آوایی

دیدار با ساعدی در پرلاشز-پاریس

ساعدی با تک تک ما بود با همان حس حاضرِ غایبی که هم هست و هم نیست. مثل آدمی در دنیای کارتُنی ام شده بودم که خیال می کردم و پاکش می کردم. می پرسیدم و پاسخ می دادم. خوشخیالی می کردم و لبخند می زدم اینکه راستی با این جمع و با این حال و هوایی که داریم اگر یک لحظه ساعدی پیدایش بشود! چه می شود!؟



شارل بودلر


سفر*

برگردان از "مانی"


دل بست چو کودکی بدین نقش و این اثر
عالم به وسعت دل او آیدش نظر
وه، زیر این چراغ چه باز است و بیکران،
وز دید خاطرات چه کوچک بود جهان!



reza-bishetab.jpg
رضا بی شتاب

همچو گُلی ز ناگهان

خنده به لب رقص کنان
همچو گُلی ز ناگهان
آمد وُ زنده شد دلم
شعله کشیده ام عیان



mehdi-estedadi-shad.jpg
مهدی استعدادی شاد

میراث آقای خمینی-
بدبختی و بیچارگی

بهر حالت حرفهایی که آقای خمینی در فرانسه و پیش از سفر به ایران میزند، نه فقط ناشی از آب و هوای مطبوع بلکه همچنین برای پسند افکار عمومی غربیان بوده است. در این رابطه البته از نقش ویرایش و پیرایشگری مترجمانی چون دکتر ابراهیم یزدی نیز نباید غافل ماند که رگ خواب ابواب جمعی رسانه های فرنگیان و ینگه دنیائیان را خوب میشناختند.



همنشین بهار

آوایِ کولی، زیگونروایزن و قتل‌عامِ سال ۶۷

شعر و رقص آهنگ‌ها در آثار موسیقدانان بزرگ، بیانگر شور و نشاط و نیز درد و رنج آدمی است و من اگرچه هیچ سررشته ای در موسیقی ندارم امّا با ملودی‌های رقصان پُر از شعر، که فرزندان واقعی امثال بتهون و روسینی و وردی و درویش خان هستند، همنشین و رفیقم و اگر ببینم در «وب فارسی» هیچ مطلبی در باره آنها نوشته نشده، این فقر را برنمی‌تابم و به نوعی در نوشته های خودم به آن گریز می‌زنم تا دیگران که صالح و عالم اند، قلم خویش را از زندان روزمَرّگی و شعر و شعار رها کنند و سخن نو آورند.



satwat.jpg
محمد سطوت

دختری از ماوراء خاطره ها

ندائی در درونم فریاد کرد که جائی اورا دیده و می شناسی، لذا بیشتر در چهره زیبا و موهای خوش حالتش دقیق شدم و ناخودآگاه به یاد خاطره ای زیبا ازگذشته های دورم افتادم، خاطره ای که حتی گردباد های مهیب دوران زندگیم هم نتوانسته بودند کوچکترین اثری در زدودن آن از ذهنم داشته باشند، همین امر باعث شد تا بی اختیار با احساس یک آشنا سعی کردم سر شوخی را با او باز کنم لذا با همان لبخند گفتم: "خانم عزیز فکر نمی کنم موقع مناسبی را برای نظریه خواستن انتخاب کرده باشید" و بلافاصله اضافه کردم: "از فرط گرسنگی خودرا به این جا رساندم تا پیش غذائی خورده خستگی را فراموش کنم که شما از راه رسیدید".



نسرین مدنی

آوازهای قناری در قفس

نقدی بر کتاب «زنان فراموش شده»

ما با زنی مواجه هستیم صامت، در داستان یک کلمه رد و بدل نمی‌شود. هر چه هست واگویه‌ای است از فرزندِ زن. دوست داشتم همان جایی که زن درد می‌کشد، لذت می‌برد، هماغوشی می‌کند، با طبیب درد دل می‌کند، کلامی ازش می‌شنیدم تا او را لمس می‌کردم. به زعم من اگر کلمه‌ای می‌گفت حتا کوتاه حتا خیلی کم توی کلِ داستان، باز می‌توانستم رنگ پوستش را ببینم، ذهنش را بخوانم، زیبایی‌اش را حس کنم، اما داستان داستانی است صامت و همین باعث شده تا چند بُعدی شود و حالت وهم‌آلود و رازآمیزی‌اش بیش‌تر گردد.



»  " چروک خورده ام "
»  پنج شعر کوتاه برای صلح
»  بر تو چه آمده است؟
»  اُپرت شیرین و لیلی
»  همهمه ای خاکستری
»  خانه اش در جوارِ نَفَس ِ خسته ی « قصر ِ » « کافکا» ست
»  بهترین گزینه برای ساتراپی
»  غمگین و سرگردان
»  پس چه جوری قلبمو آروم کنم؟
»  میراث آقای خمینی- رُخنمایی محافظه کاری جدید
»  بند چهاری ها
»  " نظامیان"
»  سقوط
»  اشک ها را ....*
»  علم نهان
»  محبوبه میهن
»  پاييز ، بهار بيداري آدم ها درخيابان ناعادلان
»  به بست نشینان وال استریت
»  معرکه گیر محله ما
»  نویسنده
»  تلفن
»  پرنده ديگر، نه
»  سه شعر عاشقانه‌ی کوتاه
»  رودخانه ای که...
»  برای زنده رود
»  ۱۱.۱۱.۱۱
»  اکنون خدایان هم آدم شده‌اند
»  کانون نویسندگان ایران، نهاد جنبش اجتماعی برای آزادی بیان
»  اي سرورِ آزادگان ، يادت گرامي باد
»  چشمِ انتظار
»  گربه، سهره طلائی و ستاره ها
»  "پنجره"
»  علاج فراق
»  آزادی، روشنایی و دین
»  زن های دوزخی* (دلفین و هیپولیت)
»  داستان منیژه ی زمان
»  واحد
»  بر مرغ توفان نیست آیا؟
»  آیین مدارا
»  سه شعر از مایا آنجلو
»  به بهانه ی مرخصی عمران صلاحی.
»  قصه ی ما
»  گفت و شنید با محمد مخناری
»  خانه برای فروش
»  سروده هایی پیرامون واژه ی وصل
»  دو غزل