logo





میراث آقای خمینی -
موقعییت برزخی

سه شنبه ۸ آذر ۱۳۹۰ - ۲۹ نوامبر ۲۰۱۱

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
یادتان هست؟ وقتی در کتابهای مدرسه، دین همچون راه و روش زندگی تعریف میشد. با استقرار جمهوری اسلامی، یعنی از سی واندی سال پیش، دیگر نمیدانم که در نظام آموزشی بیشتر مذهبی شده، دین چه تعریفی دارد. آیا شما میدانید؟

بگذریم که قدیمها نیز، یعنی در آموزش و پرورش دورۀ شاهنشاهی، زنگ قرآن و شرعیات برای نگارنده یکی از ملال آورترین ساعتهای درس و مشق بود. زمانی که بواقع چیزی از زندگی و راه و روش مربوطه اش به شاگردان آموخته نمیشد. دانش آموز فقط بایستی یک مشت عبارت از بر میکرد که اصول دین کدامند و فروعش کدام. اینچنین فرایند یادگیری به از بر کردن عبارتها فروکاسته میشد.

بهرحالت آن تلقی ساده از دین همینطور با ما بود تا اینکه مدرسه و دبیرستان تمام شد. در اینجا معمولا فضای وسیعتری که همانا جامعه باشد به جوانان میگوید که تعریف یا تعریفهای دین چیست. چون در جامعۀ بسامان و شکل یافته، نیروها و بینشهای مختلفی در حال زندگانی هستند که از طریق رسانه های خود به ارائه تعریف و توضیح خویش برمیآیند.

منتها با رشد و نمو نسل ما، جامعه آن روز ایران نه بخاطر گستردگی طیف نیروهایش بلکه بعلت آشفتگی و درگیری عمده ای که داشت به ارائه تعریفهای جامع و مانع نپرداخت که ازش انتظار میرفت.

در آن روزگار جو و اتمسفر انقلابی بود و جامعه در حال انقلاب کردن. پس هر انتظاری در زیر سایه گرایش و روحیۀ حاکم قرار میگرفت و باید معطل میماند. سپس هم که دفتر ایام ورق خورد، دینداران یا در واقع صاحبان مذهب رسمی به حاکمیت رسیدند و اداره امور را بدست گرفتند.

در آن فضای تازه برساخته دیگر امکان پرسش برای مردمان کنجکاو نبود. زیرا حاکمیت با این مدعا خود را توجیه میکرد که تمام پاسخها را میداند و ایدئولوژی مربوطه اش جهانشمول است.

منتها کسی جرات نداشت که بپرسد تعریف دین، دست کم، به صورت رسمی چیست. چون میترسید فوری به لامذهبی و بیخبری از دین متهم شود. اینکه تعریف دین را نمیدانستی جرمی بس سنگین بود و امکان پرسشهای بعدی را به کلی منتفی میکرد. بنابراین بسیاری پس از نسل ما، بی آنکه تعریفی غیر از تعریف موروثی از دین داشته باشند، بایستی جزئیاتی از دین و مذهب را از بر میکردند تا از گزینشهای دانشگاهی و استخدامی برگذرند و به نان و نوایی برسند.

ولی بدور از آن شعبده بازی رندان در پی جایگاه تحصیل و شغل که آن جزئیات بیفایده مذهبی را بهر طریقی از بر میکنند، هنوز هم که هنوز است ماجرای عطش دانستن تعریف دین با ما است. در حالی که بیش از سه دهه تجربۀ خلافت خلیفه های مسلمان شیعه مسلک را در کشور داشته ایم. خلافتی که بخاطر کارها و همچنین ناکارائیهایش هر دوره جماعتی از ایرانیان را به میدان چالش کشانده است. و انگاری جخ تازه بر بسیاری روشن شده که در کشور زیر نگین و نعلین رهبر، کسی اجازه پاسخ به پرسشهای مذهبی یا تفسیر دین را ندارد. مگر فقط خود رهبر.

در پیامد چالش با تلقی رسمی از پرسش و پاسخ مجاز در مملکت که از دو سال پیش، یعنی پس از انتخابات دهمین دوره رئیس جمهور در ایران، وارد مرحله تازه ای شده است با اثر" بود و نمود خمینی" به قلم آقای اکبر گنجی همراه میشویم. اثری که به رویکردی در "جُنبش سبز" پاسخ منفی داده که خواستار رجعت به "دوران طلایی" آقای خمینی شده است. منفی بودن پاسخ گنجی به بازگشت به دوران آقای خمینی (همچون راه چاره یا بدیل متعالی) از روی جلدکتاب معلوم است که عبارت" وعدۀ بهشت و برپایی دوزخ" را بر سر عنوان اصلی کتاب خود نشانده است.

منتها زاویه یافتن نگارنده با اثر قابل اعتنای آقای گنجی از همین روی جلد و عبارت اخیر شروع میشود. زیرا در میان بهشت و دوزخ حرفی از وجود برزخ به میان نمیآورد. برزخی که با نگاه به کلیشۀ بهشت و جهنم برساخته فرهنگ ایرانی و تاریخ تاثیرش بر افکار جهانیان به مرحلۀ تحول یافته تری تعلق دارد ( چنان که تازه در کمدی الاهی دانته در قیاس با متون پیشینی به جلدی مستقل در کنار جلدهای جهنم و بهشت میرسد. مثلا در روایت ارداویراف از سفر به جهان دیگر نیز برزخ فقط در یکی و دو قطعه رُخنمایی میکند و روایت غالبا در اختیار پردیس و دوزخ است.) از نگاه تبارشناسانه به افسانه سه گانۀ (دوزخ- برزخ – پردیس) گذشته، از منظر امروزی هم موقعیت برزخی به کلیشه و پندارۀ پردیس و دوزخ کمی نسبیت میبخشد و رابطۀ پیوسته ای میان آن دو مطلق اشتیاق و بیزاری برقرار میکند. نسبیت و پیوستگی که برای روش اندیشیدن معاصر از جمله الزامات هستند.

کتاب آقای گنجی که در ماههای اخیر در برلن چاپ و توسط انتشارت گردون منتشر شده، به جز یک مقاله و یک پیشگفتار یک صفحه ای، قبلا بصورت مقاله های متعدد در سایتهای اینترنتی درج شده است. پس ما همراه میشویم با این بخشهای تازه انتشار یافته که به طبع پرتوی از بینش آقای گنجی به میراث آقای خمینی را نیز در بر دارد. میراثی که شامل رفتار آقای خمینی با دوستان، رقبا و مخالفان سیاسی و نیز طرح ادارۀ کشور بوده است. طرحی که البته میتوانست جهنمی برپا کند. اگر که کشور امکانات و ثروت نمیداشت و جامعه شهرنشین بدون مقاومت تسلیم هوا و هوس رهبر میشد. منتها همین دو عامل ثروت و مقاومت مدنی زنان و جوانان باعث شد که ما در موقعیتی برزخی قرار بگیریم. موقعیتی که مردمانش همواره از چشم انداز جهنمی طالبان در افغانستان و جنگ فرقه های مذهبی و قومها در عراق بر خود لرزیده اند.

در هر صورت از ویژگیهای موقعیت برزخی ما یکی منشوری بودن آن است. منشوری که، برحسب نگاه تماشاگر یا بازیگر صحنه، چشم اندازهای گوناگونی را هویدا میسازد. والا، همانطور که در کمدی الاهی دانته آمده، برزخ همواره از منظر جغرافیای حالتی جزیره مانند دارد. جزیره ای که از سوی عناصر دیگر (مثل آب که قوای دشمن خشکی محسوب میشود) احاطه گشته است. توضیح بیشتری لازم نیست تا شباهت امروزی وضع ایران به جزیره یا برزخ در احاطه قوای دیگران آشکارتر گردد.

چنانکه اگر بازیگر صحنه اید و میخواهید در این روند جهانی شدن کشورها و فرهنگها جایی در خانواده بشری بیابید، سیاست متعادل و رفتار متینی را باید پیشه کنید. نه اینکه، مثل حاکمان ما، در ظاهر مظلوم نمایی کنید ولی در پشت پرده به نیروهای ستیزه جو پول و امکانات بدهید که به تخریب و انتحار مشغول شوند.

البته پیششرط چنین گزینشی در تغییر کرداری است که از تولید آشوب و شعارهای مردم فریبانه ای چون نه شرقی و نه غربی دوری کرده و به کار آبادانی مملکت و مبارزه با فساد گسترده مشغول میشود. فسادی که در پیدایشش سهیم بوده است.

در آینده شاید تاریخ سخنگویی را به جهان معرفی کند که از جمله برای حاکمان ما نیز رهنمودی داشته باشد. اینکه بر آنان معلوم دارد که چقدر زور بیخودی زده اند. وقتی که میخواستید عقربه ساعت و دفتر تقویم ایام را به عقب برگردانند و نظام واپسگرای خود را پیشرو بخوانند. نظامی که احترام و رعایت حال شهروندان را لحظه به لحظه پایمال میکرد و دل بدین پندار بسته بود که شاید به شرایط صدر اسلام بازگردد.

اکنون اما در واکنش به وضعییت یادشده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شاید این نکته را نیز دوباره همان شخصیت استعاری ("سخنگوی تاریخ") بگوید که پیامد بی توجهی به پروژۀ خانه تکانی اساسی در ایران شدید و حاد خواهد بود. پیامدی که نه تنها بازیگران که حتا تماشاگران را نیز در معرض تهدید و خطری مهلک قرار میدهد. از حضور شخصیتهای استعاری و پند و اندرزهای تاریخ در این یادداشت نباید تعجب کرد زیرا اینها در برابر چیزهای دیگری که در موقعییت برزخی میتوانند تولید شوند پدیده های کم دردسری هستند.

موقعیت برزخی کنونی که یکی از برساخته های آقای خمینی و میراثش است، در سطح کشورداری دوباره به رفتار شل و کن و سفت کنی بدل شده است. این نکته را در زمینه ای مشاهده میکنیم که حاکمیت مدام با جلد و پوشش خود دُچار کشاکش و تناقض است.

چنانکه در هفته های جاری دوباره گرایش به برساختن نخست وزیری از رای مجلسیان از سوی آقای خامنه ای مطرح میشود. چرا که احتمال دارد تمایل به تداوم نهاد ریاست جمهوری در دورۀ آینده دوباره برای رهبریت درد سرساز شود. رئیس جمهوری که انتخابش، برغم تمام ترفندها، مردم را به صحنه میآورد نمیتواند برای خلیفه دوم خوشایند باشد که از جمله برای خود سرپرستی صغار را در نظر گرفته است.

پیدایش رقیب برای رهبر نظام در هر شکل و اندازه ای که باشد، دغدغه خاطری بوده که همواره نظام خلیفگانی را همراهی کرده است. چنانکه در دورۀ خلیفه اول، در صحنۀ سیاسی گاهی ریاست جمهور خواهان صدر نشینی میشد و خود را یگانه منتخب مردم میدانست و گاهی نخست وزیر اختیارات اجرای بیشتری را طلب میکرد تا سیاست جنگی خود را پیش برد.

البته این شاخ و شانه کشیها در اساس و از هر طرف که باشد به مذاق رهبر عظیم الشان خوش نمیآید. کسی که با دستکاری اذهان عمومی به بت تبدیل میشود فقط مایل به دیدن عظمت خود است و نمیخواهد با چیزی هر قدر هم که کوچکتر از خود باشد قیاس شود. این تمایل در زبان ژورنالیستی به خواست "یگانه ستارۀ" بودن ترجمه میشود که بایستی بر تارک رسانه ها بدرخشد و بالای سر مردم باشد. آقا بالا سری که میخواهد ستارۀ درخشان حوزۀ عمومی نیز باشد.

بنابراین سخنی را که بتازگی خلیفۀ دوم در مورد جابجایی ریاست جمهور با نخست وزیری ابراز کرد، در رابطه با همان دغدغه ای بدانیم که رهبر میخواهد یگانه و تنها ستاره باشد و توجه ها از روی وی به کسی دیگر منحرف نشود.

ریشه این قضیه در خواسته ای غیرقابل تحقق است. چون در جامعه انسانی میل تافته جدا بافته بودن ممکن نیست. تافته جدا بافته دانستن خود فقط به قلمرو توهمات تعلق دارد و در هر سطح خود برای جامعه تولید اشکال میکند.

جایگاهی که مبتکر "جمهوری اسلامی" برای خود در نظر میگرفت، دور از این مورد نبوده است. به وصیت نامه آقای خمینی نگاهی ژرف بیندازید تا ببنید که خود را فقط با پیامبر و یکی و دو تا از امامان شیعه قیاس میکند و به دیگر "معصومان" کاری ندارد.

از این تمایل بنیانگذار "جمهوری" اسلامی گذشته، تناقض دیگری نیز از آغاز کار وجود داشته است. تناقضی که ناشی از فرق کشورداری نوع وطنی (بخاطر ذات ناهمزمان آن با روند زمان معمولی) با وضع اداره امور در سایر کشورهای جهان است. در پیش از گرایش ناموفق در ایران اسلامی گفتیم و تکرارش نمیکنیم که میخواست عقربه های ساعت را به عقب برگرداند.

ولی این نکته را باید افزود که در غالب کشورهای جهان امروز مسئله ستاره شدن، همچون یکی از موضوعهای کشورداری، تا حدودی حل شده است و میان انسانهای بیشتری تقسیم میشود. مثلا میان اهالی هنر و ورزش و کمتر میان سیاست پیشگان. در حالیکه در کشور ما رهبر حاضر نیست توجه اذهان عمومی را با شخص دیگری تقسیم کند.

پس در موقعیت برزخی نوعهای مختلفی از ندانم کاری و سردرگمی رُخنمایی میکند. سردر گمیهایی که گاه در رفتار بازیگران صحنه قدرتمداری و گاه در برداشت تماشاگران هویدا میشود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد