گذرگاهی عفریته
با نیشی زهر آگین تر از افعی
آیا توانی باقی خواهد ماند؟
پیدایشی , بدون طرح پرسشی
و بدون گوش داشتن به پاسخی
تنها باید می بودیم ,معنا را حتا کناره ای نبود
و ما , با پای برهنه , روی سنگلاخها شروع به قدم زدن کردیم
گاه هم می دویدیم تا شاید ,آری شاید ,برسیم
نقض تاریکیها را با لبخند
تنها یک لحظه به اثبات رساندیم و بعد
دوباره جبر و معادلات چند مجهولی روی تمام دیوارها
چقدر پا برهنه هم مسیرمان هستند
و چقدر برگه های مستند در دستان بازی دهنده شان
سالیان سال هم هیچکس نخواهد فهمید
برنده را چه حقی است
آیا آرامشی به اندازه ی آن سر سوزن
که به چشمان گریزان از واقعیت فرو کردیم
فردا را منتظر است ؟
آبان 90
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد