Charles-Baudelaire.jpg
شارل بودلر

سروده*

برگردان از مانی

باد تقدیمِ تواین ابیات که نا مم خوش اگر
گیرد اندر ساحلی پهلو زمان ها دیر تر،
زورقی را جون روان با باد تندی از شمال
و به کار افتد شبی مغزهای انسان، بالمآل



alireza-jabari.jpg
علی رضا جباری

بگذاربرایت جشن بگیرند


شایای این شکوه تویی تو،
با ما بمان، فیدل!
یار همیشه ی مردم!
همراهمان بمان تو،
در این مصاف سخت.



محمد فارسی

خجسته باد جهان آرزوئیتان!

در مرگ فیدل و دنیای آرزوها

از جهان آرزوئیتان می‌سرودید:
سوختیم درآرزوی آن جهانی
که انسان بی‌هیچ پلیدی
می‌آورد بخانه‌اش نان خویش را



رضا اغنمی

شصت سال صبوری و شکوری
خاطرات دکتر ابراهیم یزدی

نویسنده با تبحردرعلوم اسلامی یک روحانی فکلی ست. درمراسم میلاد حضرت رسول، که ازطرف انجمن اسلامی دانشجویان برپا شده بود، درمسجد هدایت با کمک مرحوم آیت الله طالقانی پیشنمازهمان مسحد درخیابان اسلامبول سخنرانی می کند : «مرحوم طالقانی به شدت مرا به خاطر سخنرانی ام تشویق کرد. . . . مرحوم سید غلامرضا سعیدی به طالقانی گفت من درعمرم سه بار گریه کرده ام. یک بار که برای اولین بار به زیارت امام حسین علیه السلام رفتم و بار دوم که به حج مشرف شده بودم و امشب برای سومین بار. او به یاد آن شب، ترجمۀ کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمد» را به انجمن اسلامی دانشجویان هدیه کرد».



kahled-bayazidi1.jpg
خالد بایزیدی(دلیر)

چندشعر

تقدیم به معلولین


دیشب!
پاهایم را
درخواب دیدم
که کوههارادرهم درمی نوردیدم
سپیده دم که ازخواب برخواستم
صندلی چرخدارم
برسجاده ی عشق نمازشکرمی خواند



شهاب طاهرزاده

جهان ما شد فقیرتر

جهان ما شد فقیر فقیر فقیرتر
همهء گلها را زدند مانده است با تقصیر تر
پول شد دغدغهء اینان از گل پاک و معصوم
سرو و شمشاد را زیر پا می گذارند حقیرتر



Aliasghar-Rashedan05.jpg
علی اصغر راشدان

تکیلا

خط راست، خط میانه، خط چپ، خط پیکانیا، خط طوفانیا، خط کمونیستای رهائی. ازهمه شونم خائن ترخط سیس مائوئیسته. یه عده بنگی تلوتلوخورعضوداره، توتموم خطوط ولوندوخبرچینی وگزارشگری میکنن. هرخانه ایران وخطیم که برنامه وجلسه وتظاهرات میگذاره، میریزن توش که باهاشون مثلابحث کنن. ردخورنداره، کاربحث شون آخرسربه خرخره کشی میکشه.به همدیگه حمله میکنن، تموم میزوصندلی وکاسه کوزه جلسه روخردوخاکشیرمی کنن. توخیابون وبعدازنصف شبم کاربحث سیاسی شون به عربده کشی میکشه. پلیس دخالت وبازورباطوم متفرقشون میکنه. فقط یه خط انقلابی واقعی توبرکلی وتموم شهرای اطراف سانفرانسیسکوهست. »



kahled-bayazidi1.jpg

چند شعر از دکتر عبدالله پشیو (شاعر کرد)

ترجمه خالد بایزیدی


پیروز می‏ شویم
چون دیروز
مشتی خاک را
به کودکی دادم
و او
به جای ساختن عروسکی
از آن تفنگی ساخت



kambiz-gilani.jpg
کامبیز گیلانی

آغاز سرابی سنگین

در کنار گل
شهر را سوزانده اند.
در درون رود
دشت را خشکانده اند.



Javad_Parsay.jpg
جواد پارسای

موسا از آب نیل گذشت.

سوار موج بود
با چند کودک همبازی
با دست‏های کوچک خود
آب را کنارمی‏زد
با چند کودک همبازی
در قایقی لاستیکی



ا. رحمان

آنک قصابان اند با کنده و ساطور...1

حالا سرت را کمی جلوتر بیار
مراقب حرفها یت باش ،
نگو نگفتی...
بگو...سالها گفتی،!
از راه و ...بی راه ،



ahmad-afradi.jpg
احمد افرادی

ابراهیم گلستان و « اخلاق گفت و گو »
- بخش پایانی

جلال آل احمد: « چشم و گوش گلستان دریچه هایی بود، به درون خود باز. نه به دنیای خارج. آنقدر مرکز عالم بود که تصورش را نمی شود کرد.من هیچکس را آنقدر اشرف مخلوقات ندیدم...»



Aliasghar-Rashedan05.jpg
هوگولوچر

جلوی یک باجه مردمی

ترجمه علی اصغرراشدان

اینجاآدم نه برای تفریح، که برای کارهم توراهست. آدم ناگزیراست تجربیاتی هم باپست داشته باشد. دوست داشتنی ترین داستانی که اجازه یافتم باپست تجربه کنم، شبیه یک رودخانه جانبی آمازون است که نقش راه کاملادوری درپرتولیوی برزیل رابازی میکند. دریک پرتولیوکه هنوزانسان ازراه خشکی به آنجانرسیده بود، برخوردباپست راتجربه کردم. معمولاتوراه کتاب می خرم، توچمدان دستیم میگذارم وبادست حمل میکنم، بعدمی فرستم خانه. توپرتولیوهم همین مسئله پیش آمد.



abolfazl_mohagheghi_0.jpg
ابوالفضل محققی

با کاسه ای لبریز از شبنم!

صبح دخترک کوچک با کاسه‌ای بر دست در میان دشت در میان نرگس‌ها می‌چرخید و قطره قطره اشگ آن‌ها را در کاسه می‌ریخت. "خدایا جنگ تمام شود و پدرم به خانه برگردد و دیگر هیچگاه جنگ نباشد!" حال بعد از سال‌ها به یاد آن دخترک و کاسه او افتاده بود. کاسه‌ای ندارد دست خود را زیر گلبرگ‌ها می‌گیرد. چندین قطره شبنم در گودی دستش می‌ریزند. هزاران آرزو در ذهنش شکل می‌گیرند. "خوشبختی این سرزمین را آرزو می‌کنم."



kambiz-gilani.jpg
کامبیز گیلانی

با خاکستر فردا

فردا
دیر نیست.
هنوز می شود
از این شب سرد
عبور کرد.



Charles-Baudelaire.jpg
شارل بودلر

گربه (گربه نازم نشین بر ...)

برگردان از مانی

گربه نازم نشین بر روی قلبِ عاشقم
چنگ تیزت را مَکش بر روی آن
غرق بگذارم که در چشمانِ زیبایت شوم
هم عقیق و هم فلز در آن عیان



Abbas-Shokri2.jpg
عباس شکری

صلح آیا ناگزیری جنگ است؟

نگاهی به نقاشی‌های پریا شاه‌وردی در نمایشگاه تورنتو ـ کانادا

پدیده‌ی جنگ و صلح همیشه پرسش متناقضی را پیش رویم گشوده است: آیا این دو مفهوم دو روی یک سکه هستند؟ آیا صلح در گرو جنگ ممکن می‌شود یا برعکس؟ خلیدن این پرسش زیر پوست چنان آزاردهنده است که با شنیدن نام جنگ، تجربه‌ی هشت سال ویرانی و کشتار و سانسور و خفقان در ایران چون زمهریر جان و تن‌ام را سرد می‌کند و برای مدتی آواره‌ی بیابان‌هایی می‌شوم که هنوز تن‌های پوسیده و آماسیده‌ی سربازان ایرانی یا عراقی، کشف نشده‌اند. نیش عقرب‌هایی که بر تن این سربازان می‌نشیند، نوک تیز منقار کرکس‌ها که ذره‌ ذره گوشت و پوست‌شان را می‌درد، فشار دندان‌های کفتارها به هنگام دریدن تن‌های به غارت رفته و به فراموشی سپرده شده‌ی سربازان، همه‌ی سلول‌های جانم را کرخت می‌کند. چرا جنگ؟



نجمه موسوی - پیمبری

تقدیم به شاعران نزديك‏ بين

پژمرده و پلاسيده
دور از آفتاب زادگاهتان
خسبيده در دخمه‏هاي نمور
تبعيديانِ ناخواسته!
انديشه‏ هاي زنگ‏زده از رطوبت ‏تان را
از ما دريغ كنيد



س. سیفی

همسردوستی و عشق خانگی حافظ

شکی نیست که تاریخ رسمی، متن دقیق و درستی از شخصیت و زندگانی حافظ به دست نمی‌دهد. چنانکه مردم هم بنا به خواست و نیاز روانی خویش به ترمیم و بازسازی این متن‌های نادرست روی می‌آورند. با این تفاوت که در بازسازی‌ و فرآوری متن تاریخی، بیش از همه به خیال و وهم پناه می‌برند. اما با کنار نهادن داده‌هایی همانند آنچه که گفته شد، در پاره‌ای موارد بر گستره‌ی متن و درون‌مایه‌ی شعرِ خواجه، سیمای واقعی‌تری از شاعر انعکاس می‌یابد. بدون تردید همین سیما و چهره‌ی روشن می‌تواند در پرهیز از دین‌خویی و خیال‌پردازی مردمان فلات ایران، به ذهن ما در ارایه‌ی ‌تصویر و نقشی درست از حافظ یاری رساند.



kahled-bayazidi1.jpg

چهارشعراز:لطیف هلمت(شاعرمعاصرکورد)

ترجمه از:خالدبایزیدی(دلیر)

تنهاازدوچیز
کینه دارم
اول:تبری که
شاخه درخت سرزمینم را
قطع کند



bineshe-zibarouz3-s.jpg
محمد بینش (م ــ زیبا روز )

فرجام شمس تبریز (۵)

تلفیق دو روایت منقول در مناقب العارفین غیر ممکن نیست: شمس با مولانا در خلوت نشسته بوده، به بیرونش می خوانند، دیگر کسی نمی بیندش . همانطور که محتمل است که قربانی یک سوء قصد شده باشد، احتمال این هم هست که چون بار اول روانۀ دیار شام شده باشد. همین احتمال است که مولانا را دو بار به شام کشانده است . اما از سوی دیگر سلطان ولد واقع قضیه را شنیده، جسد را از چاه در آورده و به خاک سپرده است و مدتی واقعه را از مولانا پنهان نگهداشته و به همین دلیل هم او را از مسافرت به شام باز نداشته است .



ا. رحمان

حلب، شهر ویران شده

نامی از « حلب » آیا
در دلِ تاریخ خواهد ماند؟
و، «تو» آیا ،
با زبان بلندگوی جهانی
تشییعش توانی کرد؟
و مردم آن را در خاکسپاریش،
تنها رها توانی کرد؟



kahled-bayazidi1.jpg

چهارشعراز:حسیب قرداخی

ترجمه:خالدبایزییدی(دلیر)

ادیبی کوچ کرد
وهمسایه ها
دراین اندیشه
که چگونه؟
وداع اش گویند...



bijan-baran.jpg
بیژن باران

ساده تر گویی در شعر فروغ

بیان ساده تر چگونه است؟ نداشتن غلو و حاشیه روی، عدم تکرار، مترادفات، صفتهای تعارفی، تلفیق موفق فکر کتره ای و ارادی، فرق املایی واژه های همصدا، آوردن واژه های عاطفی، علامت گذاری متعارف، بیان نکته اصلی، خلاصه نویسی، بیان مستقیم و عضلانی/ قوی. معیارهای شعر ساده تر بقرار زیرند: دامنه واژه ها، دستور زبان رسانه ای، ریتم، آهنگین، استعارات مدرن، لایه های معنایی، صداقت، عاطفه، عدم زبانبازی.



aref-pejman4.jpg
دکتر عارف پژمان

چه بگویم خواهر!

(طنز سیاسی روز)

من و تو زیره به کرمان بردیم
همچو برگ پائیز
صبحدم افسردیم.
من وتو هردو زغم تب کردیم
من وتو خیل زنان را بردیم
همه گی را به شهادت ، به دروغ آزردیم!