از« درنگ»های پگاه عشقِ حقیر
شعر را اسير میکند
و عشقِ بزرگ
میپرد تا بدانجا که شاعر میگوید:
« پرنده دیگر، نه » !
رضا بی شتاببرگِ خرداد خرداد دگرباره برآمد
دریا به جَهش آمد وُ برخاست ز هر سو
تازنده وُ توفنده وُ تابان
صد صاعقه رقصید
مهدی استعدادی شادمعجزه یا فوتینا؟ ر میان جانداران و جانوران، رشد آدمیزاد بیشترین زمان را لازم دارد. زمانی دراز برای آن که روی پای خود بایستد. یعنی از پرستاری و کمک مادرانه، و البته از یاری گاهی اوقات پدر، بی نیاز شود.
یک چنین فرایند بلند آهنگ شناسایی فضای بیرون رحم مادر و نیز آشنایی با طبیعت و دمخور شدن با همنوع، با خود نشانه های فروانی از پیشرفت و پسرفت داشته و دارد. برخی از این نشانه های دوران بچگی هم در مورد انسان نوعی صادق است که در روند تاریخ موجودیت یافته و هم در رابطه با من و شمایی که در حال حاضر بسر میبریم.
رضا اغنمیجلیل محمد قلی زاده و روزنامه ملانصرالدین بخش اول درمیان متفکرین عصرروشنگری و بیداری ملل مشرق زمین، جلیل محمدقلیزاده، ازمعدود اندیشمندان است که چهرۀ واقعی اش زیر گرد وغبار تعصبات قومی و مذهبی و سیاسی پنهان مانده است. هنوز بعد از قرنی که ازآغاز فعالیت های سیاسی - اجتماعی او و انتشار روزنامۀ «ملانصرالدین» گذشته، خیلی ها، حتا نخبگان فرهنگی و روشنفکری، از تأثیرات شگرفی که آفریده های او دربیداری وتحول فکری مردم درمنطقه داشته، اطلاع چندانی ندارند.
رضا هیواگردن بند من از خنجر
از پشتِ فراخ
و خونِ قهوه ایم
میهراسم
عباس گلستانی" هایکوهای ایرانی در غیبت یک مانیفست " ین که هایکو چیست ، تولد ، تکنیک و زایش آن چگونه بوده ویا باید باشد ، از عهده ی من و ناآشنایان به زبان و ادبیات ژاپنی خارج است ، اما آن چه که تاکنون در باره ی هایکو از ادبیات و شعرژاپنی به فارسی ترجمه شده است و هر علاقه مندی قادر به مطالعه ی آنهاست و نگاه کلی به هایکو نیز بر مدار همان ترجمه ها می چرخد ، صفتی دوگانه دارد ؛ اولاً انتخاب متن برای ترجمه به زبان فارسی بر اساس سلیقه ی مترجم صورت می گیرد نه نیاز جامعه ی ادبی ایران به آن و ثانیاً در کنار ترجمه تأویل آنهاست که حجم وسیعی از نوشته های مربوط به هایکو را در بر می گیرد .
شهاب طاهرزاده Grand Zero مسجد در عشق را سوزاندند
تا کینه شادی کند
انان که ناپدید آمدند
تا مسجد بهانه ای شود
برای دهان زخمی هزار ساله شان
نورالله وثوقنفرتِ سَیّار دلاآتش به جانِ شعله هاشو
سفیرِ سرفرازِ سوزِ ما شو
چه سود از لغو پروازِ محبت
دمی بال و پرِ پروانه هاشو
جعفر شفیعی نسبزندگان فرشتگان آمدند
اما جوازی نداشتند
تا شما را
با خود ببرند
بر آبچین بال هایشان.
مهناز هدایتیصدای پایی می آ ید صدای پای رقصنده های جوان می آید
صدای پای زنان و مردانی که
در پیاده رو ها می دوند
تا به رقصنده های جوان برسند
و تا دل صبح پای بکوبند و برقصند
حسن زرهیتولد آرش در نمایش نور و صدا و سخن سهیل پارسا “داستان پر از آب چشم” آرش به روایت بهرام بیضایی را گرفته است و به نوآوری ها و درست بینی های بیضایی، نگاه دقیق و درک درست خود را که مهر زمانه بر پیشانی دارد افزوده و آرشی آفریده است که از جنس زمان است. حرف امروز و اینجا و جنگ و صلحی را می زند که با هزار حدیث و روایت و رؤیت دیگر هم نمی توان به این زیبایی و ایجاز زد.
شهاب طاهرزادهچه فردایی؟ گناه پروانه چیست
که می گویند
!شکفتن گل ممنوع
گناه کبوتر چیست
که بر بام هر خانه
در اهتزاز است پرچم سیاه؟
رضا فرمندیار یک شراب انسانیست (ده شعر کوتاه از مجموعهی «یار یک شراب انسانیست») ترانه، خواهر شعرم
نگران نباش!
نمیشود دروغ را به رنگ چشمهای تو آمیخت!
مجـيـد فلاح زاده
پرنده و مورچه
(نمايشي در دو تابلو) صحنه: ميزي در ميان صحنه، بر روي آن کيسهاي خاک، بستههايي از نمک، شاخههايي تازه و خشک از انواع بوتهها و درختان، تعدادي عروسکهاي کوچک و بزرگ از حشرات و حيوانات گوناگون صحرايي و جنگلي، از جمله پرنده و مورچه، و نيز چندتايي عروسک پري ـ انسانوار.
مهدی استعدادی شادخدا و مُشکل یافتن مترادف متضادش* در نقد روایتهای کلانی که بر اذهان عمومی سلطه دارند، نویسنده نامبرده مثل سایر منتقدان ایدئولوژیهای حاکم به یزدان شناسان فراموشکار هشدار میدهد که خدا بنا بر همین دانش محدود و امروزی ما بسیار بزرگتر از تمام مفهومهایی است یزدان شناسی تاکنون ارائه کرده است.
رضا هیواکِرم ِ شبتاب در زیر این آسمانِ سُربی
از کدام خورشیدِ پنهان
نور به عاریه میگیری ؟"
منیر طهآنچنان نیست که در حدِّ زبان آوَرمَش جان به کف گیرم و در قیمتِ جان آورمش
هیبتِ فاجعه سنگین و هراس انگیز است
آنچنان نیست که چون این و چو آن آورمش
با کدامین سخنِ خسته و درمانده به راه
بر سرِ راه نشینم به بیان آورمش
پرویز مویدی اشک های تو .... پیشکش به ژولیت بینوش هنرمند آزاده ای که در جشنواره ی کن برای جعفرپناهی،
هنرمند در بند ما گریست اشک های تو
چکیده های مهر و دوستی
شکوفه های ژاله پرور بهاری اند
اشک های تو
ترنم نوای جویبارها
درون دره های سر به هم نهاده اند
رضا اغنمیشیوا کتاب، با روایتی غیرعادی شروع میشود. اما درهمجوشیِ آمیختگیها، نثرروان وپختۀ نویسنده، اجازه نمیدهد خواننده این مسئله را جدی بگیرد. اصولا شهرنوش، باشگردهای دلچسب ش خواننده را درفضای اسطوره و واقعیت، مجازی و حقیقی خواب و بیداری با خود میگرداند. باشامۀ تیزش به هرسوراخی سرمیزند و میدان میدهد تا مخاطب به درونش راه یابد. درخلوت روح و روانش درهمان فضای پرالتهاب، باور و نا باورها را با اشتیاق دنبال کند.
منیر طهعزيزِ سرزمينم ، تولّدت مبارك يكي دو روز جلوتر ، طلاهاموُ فروختم
براي سالروزت عباي ترمه دوختم
عباتو جاي دادم به روي خوابگاهت
پهلويِ چوبدستت كنارِ شب كلاهت
نورالله وثوقفلمِ لحظه ها شعرِامروزافغانستان کسی با عشق دلگرمی نداره
دلی با دل سر نرمی نداره
چسان با لشکر غم واستیزم
تفنگ هوش من مرمی نداره
برزین آذرمهرفریاد می کنم... من با زبان ِ درد
در زاغههای لاغر و مسلول
این آیههای روشن ِ فرهنگ ِزور و زر
بیداد ِ فقر را،
در قعر و قلب این شب ِ مجروح،
فریاد می کنم!...
سيروس"قاسم" سيفچه کسی از درخت مرگ ميوه ی زندگی چيده است در خانه را می زنند. پدرم از اتاق خارج می شود و پس از چند دقيقه، با دفترچه ی حساب من، بازمی گردد و با چشم هائی از حدقه در آمده ، به من خيره می شود! مادرم، اول به پدرم و بعد به من نگاه می کند و می گويد : ( باز، چه دسته گلی به آب داده ای؟!).
شهاب طاهرزادههنوز می بارم به شیوهء ابر خسیسی
می بارم
دلم خوش است
به اشکی که می ریزم
به خاکی که خیس میکنم
علی رضا جباریدرگرمگاه فاجعه(۲) زان سوي باروي ستبر ِ سخت ِ رازآلود
ديگرسخن برخامه ها و برزبانهاتان
در دير- شب- يلدا درين باروي ِ شهر ِ بند
يادآوربيداد ِ رفته بر شمايان نيست.
|