رضا اغنمی کابوس خاوران! گفتم بلی آقا حالم خوب است. هیچ ناراحتی ندارم. عدالت شما دو پسرم را درخاوران چال کرد. دخترم را هم یک جاهل تفنگ به دوش شما! با اعدام این جوان قاتل چه چیزی عاید من میشود؟ جزداغداری پدرو مادرش! کاش، دولت عوض این همه دامن زدن به خشونت و انتقام و تقاص گرفتن ازاین و آن قدری هم از بخشش و گذشت و عفو وایثار بگوید و درباره اش فکر درست و حسابی بکند. شما هم اگر میخواهید رستگار باشید سعی کنید اعدام را لغو کنید. مگر نمیبینید که با این همه اعدام، روز به روز بر تعداد مجرمین افزوده میشود!
مهدی خطیبیحکایت رعنایی صدای بوی گلی پیچید ، میان خنده ی زیبایت
هزار پنجره شد بیدار ، به سمت ِ روشن ِ شب هایت
من آن مسافر حیرانم که دل سپرده به رؤیایت
رسیده ام به « نمی دانم کجا» ی وسعت ِ دنیایت
نورالله وثوقکُشتیِ فرنگی روانِ آشنایی شادبادا
جدایی ها به چنگِ باد بادا
اسیرِ تشنگی بی امانیم
زلالِ لحظه ها مان یاد بادا
بیژن باران یادها- فروغ فرخزاد فروغ نشسته بود، سیگار می کشید. چای می خورد. به سیروس می گفت گوریل. سیروس قد بلند تنومندی داشت، بارانی بتن داشت. آرش او نقل محافل تهرانی دانش آموزان و دانش جویان بود. فروغ شعر آن روزها و تنها صداست که می ماند را با صدای احساسی خود خواند. در مفاصل زیر صحبت سر طرف در اینها شد. یکی گفت منظور ی. ر. و ن. ن. ند. فروغ با حرکت سر تایید کرد.
محمود کویرآفرینش در شاهنامه نخست هیچ نبود. تنها زمان بیکرانه بود.زمان یا زروان که درنگ خدای نیز نامیده می شد، بی کران و جاودانی بود.به نوشته ی دهخدا: در زمان هخامنشیان ، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است . بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیده اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی ، عقیده مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان را به خدای بزرگ اطلاق کرده است .
فریدون احمدیو من هنوز در حیرت آن نگاهم در دهمین سالگرد خاموشی شاملو نخستین بار، از نزدیک، در نیمه سال پنجاه و هشت دیدمش. همراه سعید سلطانپور و محسن یلفانی. آمده بودند با تحصن دعوت شده از سوی سازمان دانشجویان پیشگام در دادگستری تهران برای اعتراض به سرکوبگری های عوامل حزب الهی، اعلام همبستگی کنند.
حیرت زده به چهره اش خیره شدم و او حیران از حیرت من. معنی اش را می دانست.
شنیده بودم با مراجعه به "ستاد" برای همکاری و کمک به انتشار نشریه کار ابراز آمادگی کرده بود. ومن مسرور و مغرور از اقبال و رویکرد بخشی از فرهیختگان و نخبگان جامعه و درچنین سطحی. دریغا، دریغا که این گرانبهاترین گوهر ارج گذارده نشد وبا رویکرد دیگری تاخت زده شد.
محمود معتقد ی زاد مرگ تو و/ ضیافت سبزی/ برابرت! چندان / که به سوگواره لبخندی!
بر سفره واژه ها و/
به میزبانی قصه ای زلال
تلخ / میهنی به حسرت آزادی اش
بیژن باران یادها- احمد شاملو از چهره های مطرح علم، هنر، ادبیات غرب و ایران در سده 20م خاطرات دیداری وجود دارد که بمرور نوشته و نشر می شوند. عکس آنها از گوگل تصویری گزینش شده؛ معیار این گزینش نزدیکی عکس به زمان خاطره است. این خاطرات با عنوان یادها شامل سهراب سپهری، فروغ فرخزاد،تختی، دکتر ساعدی، محجوبی، دیراک، ثریا، محصص، ویگن، اخوان، تئودوراکیس، وزنسنسکی، باربارا والترز، انتونی کویین، جسی جاکسون، ارسکین کالدول، نورمن میلر، زاده، .. می باشند.–
شميم ورزنهسه شعر نترسيم، نلرزيم
اين سهراب را هيچ رستمی نمیتواند بکشد
اين پسر، آن بی پدر را به زبالهدان تاريخ خواهد فرستاد
....
جهان آزاداینجا جهنم است خورشید،
خاموش و تلخ و خونین
چون جام تفته ای
استاده در میانه ی میدان آسمان
و ساقه ی کبود اقاقی
در رهگذار آتش
آرام می گدازد و
می سوزد.
رضا بی شتاببامداد خجسته بود بامداد
با دهانش
شيرِ شعر
از پِستانِ معطرِ ماه مي نوشيد
دري بود بامداد
با شبانه هايش
كآواز مي داد
سیمین مهرپور افکار طاهره قرةالعین در نمایش تمنای خالصانه طلب عاشقانه یا تمنای خالصانه One Pure Longing: Tahirih’s Searchنام نمایشی است که امسال در جشنواره ی لومیناتو به نویسندگی و کارگردانی اریکا بتدورف به روی صحنه آمد. این نمایش با الهام از زندگی و افکار طاهره قرةالعین ساخته شده است. طاهره قرةالعین یکی از شخصیت های بی نظیر تاریخ است که همچنان که آقای شهرام تابع محمدی در نقدی که درباره ی همین نمایش نوشته است، بیان می کند”آن طور که شایسته است شناخته نشده. مهم ترین علت این بی اعتنایی شاید تعلق او به دیانت بهایی باشد.”
نورالله وثوقنفرت نهاد به کوهِ همصدایی مستقرشو
حدیثِ سربلندیِ هنرشو
مبادادست وبالت راببندند
سراز نو زندگی رابال وپرشو
حسن زرهیهشتاد و سه سالگی سیمین بانو سیمین بهبهانی شاعر مردم است، شاعر درد و رنج و رویاهای مردمی است، این چهره ستودنی سیمین پس از انقلاب تابناک تر شد. او از همان آغاز دیکتاتوری مذهبی زبان اعتراض به بی عدالتی و ظلم حاکمان زمان گشود. شیوه و شگرد شعری او که در اوزان عروضی با نوآوری های خود او بود، ایرانیان بسیاری را جذب شعر او کرد، اما شجاعت سیمین خانم در ایستادگی در برابر جور زمان بود که او را محبوب دلها کرد.
شهاب طاهرزادهبازگشت بر در گاه هر چشمت
فانوسی آویخته ای
تا من راه قلبت را گم نکنم
کتایون آذرلیداغ دل مصیبت را ببین
بُرنیان میهنم این گونه می زی اند
با سنگی بر شانه، در سایه سار خصم
سرورانی بر دار و سر به دار
جاودانه زنده گانی آویخته بر دروازه های شهر.
محمّد رضا فشاهی« ماه را دوباره روشن کن» ماه را دوباره روشن کن»
جریانِ باد را بگو که جنگلِ انبوهِ ابر را درو کُند
اینجا هوا همیشه تاریک است
و دلزدگی به پهنه یِ خیالِ بیپایان
و خستگیِ روح چه حرفها دارد
خزانِ روح چه رنگها دارد!
افسانه جنگجوپیر چگونه این چشمهای نابالغ را فرو بندم؟
لبخندم خمیده می شود در دستانت از آوای مردگان.
هر پنجره که باز می کنم پیر می شوم.
نخواهم گذاشت مِه تو را با خود ببرد.
گیل آواییبهت زده نه! همسفر!،
یک جا گشاد دادیم !
یکجا کلام را حرمت باختیم
حرمت ِ کلام گم شد
از ما نبود بر حرمتی کلام بنشانیم یا کلام بر حرمت
کرامت ما بود انسان بستاییم به حرمت ِ بودن ِ انسان
و انسان بودن.
عباس صحرائیلفط الله داستان کوتاه عمه فاطمه پار سال، پس از کمی بیش از هشتاد سال زندگی بسیار معمولی، و در بی خبری کامل
از بزرگی و متنوعی دنیا، و با بر جای گذاشتن دو دختر و دو پسر، زندگیش نقطه پایان خورد.
طفلک تا مرد، فکر می کرد با " لفط الله " ازدواج کرده است. البته این فکر، به لطف الله ختم نمی شد. بهر اتومبیلی هم می گفت " فورد " و این صنعت پیشتاز، برای او از فورد جلو تر نرفته بود.
مجـيـد فلاح زادهنقدي بر مکانيسم بيروني
آثار احمد شاملو قصود از «نقد مکانيسم بيروني»، بررسي و برآورد تأثير آن دسته از عواملي است که از خارج بر زندگي (شخصيـ اجتماعي) و آثار هنرمند تحميل شدهاند، بيآنکه هنرمند خود در پذيرش يا عدم پذيرش اين عوامل خارجي حق گزينش يا اختياري ميداشت. اين عوامل که به صورت فاکتهايي، اکثراً، مشخص ومرئي، نقشي تعيينکننده در سرنوشت نامشخص و نامرئي (آتي) هنرمند دارند، از شرايط جغرافيايي تا شرايط سياسيـ اجتماعي تا ابزار و شيوهي توليد، از زبان و خط گرفته تا کيش و آئين و ايدئولوژي تا خانواده و جامعهي هنرمند، همه و همه را در برميگيرند.
رضا بی شتابسرودِ بودن صدا صدای بودن ست
صدا صدای ماندن ست
حضورِ رنگ رنگِ نازنینِ زندگی
نشاط وُ شورِ جاودانگی
ویکتور هوگو خاکسپاری بالزاک
۲۰ اوت ۱۸۵۰ ترجمه بهروز عارفی مردی که لحظاتی پیش در این گور رفت ، از آن هائی بود که رنج همگانی همراهی شان می کند. در عصری که ما بسر می بریم، همه رویاها بر باد رفته اند. نگاه ها از این پس، خیره شده اند نه به سرهائی که فرمان می رانند، بل به مغز آن هائی که می اندیشند، و کشور سراپا به خود می لرزد آنگاه که یکی از این سر ها ناپدید شود. امروز، روز عزای مردم است، روز مرگ انسانی برجسته،روز عزای ملی، روز مرگ انسانی نابغه.
رضا هیوالقبنامه بنیان گزار فلان
فاتح بهمان
پدر ملت
....
رضا مقصدیشهر ِ غمگین ِ بارانی ِ من با دل از رمز وُ راز ِ تو گفتم
با تو در کوچه باغت شکفتم
یک صدا، یک صدای صمیمی
از غزلواژه های تو گفته ست .
با بُلندای ِ آواز هایش
جان ِ ما را به دریا سپرده ست .
|