
قلمم بشکنید
به بندم کشید
خونم بریزید
باد عطر کلامم را
به دورترین کران
به دورترین روستا
به آنجا که کلامم هرگز نشکفته بود
خواهد برد
قلمم بشکنید
به بندم کشید
خونم بریزید
با عطر واژهها چه میکنید؟
باد را به کدام بند
به کدام سلول
به زنجیر کشید؟
قلمم بشکنید
به بندم کشید
خونم بریزید
خواب از من برید
داغم کنید
اعترافم گیرید
و بوقهاتان بر هر بام
به عربده اعلام کنید
"او هم اعتراف کرد"
کنید آنکه امروز کنید
گویید آنچه امروز گویید
آنچه که دیگران پیش از شما
آقایان
کردند و
گفتند و
بر باد شدند
لیک
افسوس بر شما آقایان
کاین باد
این شریک جرم
این همیشه فراری
این چیز
این آزاد
پیامی دگر برد به دیار
© رضا هیوا
بهار ۱۳۸۰- ۹ مه ۲۰۰۳
نوشته شده همزمان به فارسی و فرانسوی