منوچهر تقوی بیات

حافظ رند و شیخ پشمینه پوش (غزل ۴۳۸ )

آنچه در اینجا می خوانید کوششی است برای نشان دادن شیوه ی اندیشه ی حافظ تنها در یک غزل. این فیلسوف و اندیشمند ایرانی، اندیشه های ژرف و آستومندانه ی(مادی) خود را به شعر و با واژه هایی تو در تو و پیچیده نوشته است. پیچیدگی سخن او بیشتر برای آن است تا فقیهان دین فروش خشک اندیش، نتوانند او را به سادگی با خنجر نادانی و کوربینی بکشند؛ زنده زنده در آتش بسوزانند و یا منصوروار بردارش کشند.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

خط

از 4 هزار سال پیش خط برای خوانش و نویسش به زبان اضافه شد. خط هم نقاشی اندیشه نمادی است. یعنی یک نشانه دال بر چیز دیگریست. در خط نویسش "دو" دال بر شمارش 2 شیی است. تجارت در پیدایش خط اولویت دارد. چنانکه در فلات با تجارت ضعیف، خط همیشه از همسایگان با تجارت قویتر قرض گرفته شده: میخی از شهرهای بین النهرین؛ آرامی از عبری فلسطین؛ یونانی از فینیقیهای لبنان؛ عربی از تجار مدینه و مکه؛ لاتین از تجار پرتغالی و انگلیسی در خلیج فارس.



farmand.jpg
رضا فرمند

ترانه، سبز فردا بود!

فرازهایی از شعرها

آنان از پاکی تو در ما شکست خورده‌اند
آنان از حرمت تو در ما شکست خورده‌اند
*
نمی‌شود چشم سبز تو را بست و آدم بود
نمی‌شود چشم سبز تو را ندید و آدم بود



پریسا میم

رستن

آغاز، روشنایی پرواز
پايان اما ،
بی کرانگی ناشناس.
شعر طلايی خواب
در گريزو کشاکش
از فراسوی سرد شب.



جهان آزاد

سرود آزادی ۱۸

شب سرخ می شود
و ماه خواب ِ نقره ای اش را
چون طاقه ی مرصع ِ اکلیل
روی سکوت ِ جاده ی شیری
می گسترد.



علیرضا عسگری

امتداد

کودک گل فروش
بر می خیزد
و گل ِ سرخی
بدرقه ی راه موتور می کند



bishetab.jpg
رضا بی شتاب

دفترِ آفتاب

شاهدِ عشقِ آفتاب
بشکند این قفل وُ قاب
روشنیِ خیره اش
بردَرَد از شب نقاب



katayoun-azarli-s.jpg
کتایون آذرلی

با تو

من با تو بودم ، تو
در تمام لحظه هایی که نخواستند تو باشی و تو بودی .
در باریکه کوچه های بن بست
در لای و لجن و جوی های تمام برزن ها
در سیاه چال های درد.



شهاب طاهرزاده

وقت آن است که بخوانی مرا

هجران
!به غارت یادهای من آمده است
درکشتار دوری
!حتی رحمی به باور گذشته ها نیست



reza-hiwa.jpg
رضا هیوا

شهید

(گفتگو)

گفتم: در غِیبَتَش دلم خون است
گفت: عزیزش دار
گفتم: او نیمهٔ من بود
گفت: خود بازساز



Mana-aghai.jpg
مانا آقائی

دو شعر

بچه که بودم
آسمان را میدان پهناور جنگ می دانستم
ابرها را لشگری از سربازان سیاهپوش می دیدم
که سوار بر اسب باد تاخت و تاز می کردند
و باران را
مانند خون بی رنگ دشمنان بر خاک می ریختند



رضا اغنمی

از خلع ید تا دیوان لاهه

بررسی کتاب اسناد متین دفتری

قبل از هرچیز باید اشاره کنم به خوشحالی خودم از دیدن این کتاب. انگیزه اش را هم خواهم گفت. تا آنجا که به یاد دارم، درپس سال های بعد از شهریور بیست، رجال حاضروغایب، به ویژه آنها که دردوران رضاشاه به هرعنوان همکاری هایی درتحولاتِ زمانه با حکومتِ او داشتند، از دم نوکربیگانه – فرق هم نمیکرد روس باشد یا انگلیس – معرفی شده بودند. این فکر ناپسند و مغرضانه درذهنیت همنسلان من آن چنان جا باز کرده بود، که انبوهی از شیفتگان چنین تفکر پرت، درمخالفت با نهضت ملی شدن صنعت نفت به مخالفت برخاستند.



بهروز جليليان

مسافر جاده شمشير

مهدى اصلانى راست مى گويد. اين مهمترين وجه كتاب اوست كه بخش مهمى از آن خاطرات زندان سياسى به طور کلی است. برخلاف تعدادى از كتاب هاى خاطرات زندان، كه نويسندگان با تكيه بر يادها و هم چنين شنيده هاى ديگران در بسيارى موارد به سردرگمى بين روايت سر راست و قصه گويى مى رسد، مهدى اصلانى به هر آنچه مى پردازد كه مى داند و يا توانسته جمع آورى كند. در عنوان بندى كتاب هم به خاطرات زندان اشاره اى نمى شود، چون تمامى آن خاطرات زندان نيست، اما بخش بزرگ اين " بغض زخم هميشه" مهدى اصلانى خاطرات زندان سياسى در دوران جمهورى اسلامى است.



bayegan.jpg
رضا بایگان

ما چرا پنجره را می بندیم ؟

گذر باد از آن دورتران پیدا نیست
ترس از فکر حضور خنجر،
نرسیدست بچین خوردگی پرده این پنجره ی بی چاره .
ما چرا پنجره را می بندیم ؟



kavir.jpg
محمود کویر

حکمت در شاهنامه

حكمت در شاهنامه با فلسفه شكوفای ایرانی در عصر سرایش شاهنامه در پیوند است. جهان شاهنامه از جریان فلسفی آن روزگار جدانیست. در قرون چهارم و پنجم ،در كار پیشگامان فلسفه، مانند فارابی و پور سینا، مرزی بین حكمت و فلسفه نیست. در آثار این فیلسوفان بزرگ یا در رسایل اخوان الصفا، فلسفه و حكمت مرادف هم آمده اند. فردوسی نیز در همین دوران می زیست و می سرود. اگر به شاهنامه بنگریم، درمی یابیم كه او نیز حکمت و فلسفه را یکی میداند.وی ارسطو، را حكیم می داند و یا بوذرجمهر گاهی برتر از فیلسوفان و گاهی سرآمد حكیمان معرفی شده است.



bijan-baran.jpg
بیژن باران

زبان

زبان مهارتی در مغز و عضلات است. این مهارت بر بنمایه های ارثی، از 2 میلیون سال پیش در انسانماها، در تکامل مغز و تارهای صوتی برای ایجاد ارتباط اجتماعی پدید آمد. در روال تکامل زبان شفاهی برای ترابری اطلاعات 2 شبکه عصب کورتکس کلامی/ لغتی در نمیکره مغز چپ و عاطفی/ معنایی در نیمکره مغز راست شکل گرفتند.



farmand.jpg
رضا فرمند

ندا، پادزهر دروغ است!

(۱۵ شعر از ۱۰۱ شعر کوتاه برای ندا)

در روی سپید‌ت
پنجره‌ای در خون غرق می‌شود
در روی سپیدت
پنجره‌ای به فردا باز مانده است



جهانگیر صداقت فر

" عروسِ آرزوها‌ی محالم شو "

با سرودِ پنجه‌هایِ مهربانت، گرم و شورانگیز
نرم نرمک جسم و جانم را نوازش کن؛
از این تکرارِ خوش فرجامِ لذتبار
خواهشِ خیزاب را همبسترِ توفان آتش کن؛



برزین آذرمهر

اندوه من...

اندوه من
انبوه،انبوه
به سینه درم
نشسته چو کوه
‌به ترکش پاره پاره ابر،
به رعد بهاره می بردم!



katayoun-azarli-s.jpg
کتایون آذرلی

در بزم حافظ خوش خوان ـ اثری تحقیقی از هما ناطق

نازنین یاری... محبت و عنایتی بر من داشت و کتابی برایم ارسال نمود تحت عنوان "در بزم حافظ خوش خوان" اثری از هما ناطق.انتشارات خاوران.پاریس .بهار 1383
با شور و شرّی که همواره از به دست گرفتن کتابی باب دل، بر جانم می افتد آن را بی گمان گشوده و با مسّرت خاطر آغاز به خواندن این چاشنی دل نمودم، آن چنان که چار چشم بر متن انداخته و از اشک ماه تا خنده ی آفتاب سر مست و سر خوش خواندن شدم.



reza-hiwa.jpg
رضا هیوا

ترانه ای برای دخترم

واپسین درس موسیقی ات
دخترم
با درس انقلاب سبزمان
همزمان شد



sineh-sorkh70100.jpg
محمدعلی اصفهانی

خطابه برای شهيدان جنبش

خرداد ۱۳۸۸ ـ خرداد ۱۳۸۹





شیرین سمیعی

"یادها"ی ویدا و یادمانده های من از گذشته

کتاب "یادها"ی ویدا حاجبی به دستم رسید، خواندم و با یادهای او یادهای خود را به یاد آوردم ... من با ویدا برای اولین بار در دبیرستان انوشیروان دادگر آشناشدم، و به رغم این که از یک دبستان نمی آمدیم بهم نزدیک شدیم. سالی که هردو بر روی نیمکتی، ته کلاس، در کنار هم نشستیم رابطهٌ ما تنگتر شد. سرکلاس درس، لحظه ای از کشیدن تصویر پا برروی برگهای دفترش غافل نمی شد و کتابچه های او پر از نقش پاهای همشکل بود. بیماری او خواه و ناخواه، به من نیز سرایت کرد، بعدها، هرزمان که کاغذ و مدادی به دست می گرفتم و یاد او می کردم، بی اختیار، من هم مانند او تصویر پایی می کشیدم.



Mohammad
محمد احمدیان

همه چیز بازی توست

برگزیده اشعار و متون تازه

مدت ها از آن می گذرد
اگر یک محکومیت می بود،
اکنون مشمول مرور زمان شده بود
اما من جای تو را خالی احساس می کنم
گاه به گاه



پریسا میم

هیچکس آیا؟

هیچکس آیا مرا
پرسیده تا امروز؟
یا مگر فردا،
خواهدم پرسید!؟



»  جلیل محمد قلی زاده و روزنامه ملانصرالدین
»  میهمانِ ناخوانده
»  پنجره دیدار چهار
»  پرچم فریاد
»  دور چشم ندا
»  بازخوانی رمان “من‏‏‏‏، منصور و آلبرایت”* نوشته‌ی فرخنده حاجی‌زاده
»  " واژگون بخت "
»  درسِ هندسه
»  شب سبز در کوهساران
»  با هرمزد در شاهنامه
»  قطره ای محال اندیش(۱)
»  زن
»  شب نما
»  بگذار هزار گل بشکفد
»  ازموش وگربه وروباه ... بترسیم یا از ببر وشیر...؟
»  دژخیم
»  مگس ها
»  جلیل محمد قلی زاده و روزنامه ملانصرالدین
»  یک شمع برایِ میهنم
»  یک آسمان ستاره ی نوباوه"
»  دهان گرگ چه داند کتاب مدرسه را!
»  سیرک
»  خودش بود، مادرم
»  اسطوره‌ها در آينه هنرهای تجسمی
»  "در پشت دیوار شب"
»  پنجره دیدار سه
»  اشک هایی هست به دلیری ی باران
»  زنان را فرق بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
»  جلیل محمد قلی زاده و روزنامه ملانصرالدین
»  با زال در شاهنامه
»  فرمایش ِ آهنگ
»  اندیشه
»  ای آتش ِ گداخته ! ای کُرد !
»  به یاد پنج جان باختۀ اخیر
»  "توان تمیز داشتن"
»  آرش دیگر
»  استعاره ای برای عصرما تکنولوژی ژن، تکنولوژی اطلاعات و ادبیــات