۱- یکی از کتابهایی که در چند سال اخیر آلمان به بحث دربارۀ خدا و جدل بر سرنوعهای مختلف ایمان طراوت بخشیده به خامۀ اُتو کالشوئر otto kallscheuer است. عنوان اصلی کتاب را باید به "دانش شناخت خدای مهربان" ترجمه کرد:
" Die Wissenschaft vom Lieben Gott".
منتها کتاب یادشده که به سال ۲۰۰۶ انتشار یافته، یک عنوان فرعی هم دارد که ترجمه اش ما را با نخستین مشکل معادل یابی درست و منطقی روبرو میسازد. عنوان فرعی به آلمانی چنین است:
Eine Theologie fuer Rechtsglaeubiege und Andersglaeubige, fuer Agnostiker und Atheisten.
ترجمۀ پیشنهادی را بقرار زیر مطرح میکنیم: " یزدان شناسی برای راست کیشان مذهبی و مومنان ادیان دیگر و نیز برای شکاکان و آته ئیستها".
در اینجا مشکل اصلی در واقع یافتن معادل برای مفهوم آته ئیستها در زبان فارسی است؛ و نه مثلا برای تئولوژی. زیرا که شما، با معادل یزدان شناسی به جای تئولوژی، میتوانید مراد ادیان غیر سامی را درست مثل مقصود یهودیت، مسیحیت و اسلام ونیز بهائیت که در نزدیکی اورشلیم برای خود پرستشگاه دارد، پوشش دهید.
یعنی با معادل" یزدان شناسی" میتوانید زروانیسم و زرتشتگرایی و مانویسم را نیز مثل ادیان نامبرده در زیر یک سقف یا در یک میدان مطالعاتی گرد هم آورید. ادیانی که در متن هایشان به جای لفظ خدا از واژه هایی چون زروان، مهر و اهورا استفاده کرده اند. از اشاره به بودیسم که دین پُر جمعیتی است، دانسته صرفنظر کردیم که در متن رفتار مومنانش برای سلطه بر خود از تئولوژی الهام و سرچشمه نمیگیرد.
مشکل ترجمه عبارت یادشده در واقع آنجایی شروع میشود که شما به سنت معادل یابی برای کلمه آته ئیست در فارسی رجوع کنید. در این سنت با پیشنهادهایی چون "خدا ناباور" یا "بی خدا" روبروئید. پیشنهادهایی که امروزی تر هستند نسبت به معادل "منکر خدا" که مثلا نزد فروغی و در "سیر حکمت در اروپا" کاربرد داشته یا معادل "ملحد" که مثلا مبشری در ترجمۀ "فلسفه اسلامی" به کار بسته است.
بر این منوال حتا فرامرز بهزاد، که فرهنگ آلمانی – فارسی شایسته ای انتشار داده، نیز معادل "ملحد" (واژه عاریتی از عربی) را مطرح کرده است. در هنگام مایوس شدن از معادل یابی، که در اینجا با داریوش آشوری شروع شد و به فرامرز بهزاد رسید، شاید بشود به دقت نظری میر شمس الدین ادیب سلطانی امید بست که مثل فرامرز بهزاد آلمانی میداند و فرای آن چندین و چند زبان دیگر را نیز؛ ترجمۀ ادیب سلطانی از "سنجش خرد ناب" کانت را میگشایید و در واژه نامه اش معادل آته ئیسم را میجویید. اما آنجا نیز معادلی نمییابید که درک و دریافت و نیز برداشت سده های اخیر از آته ئیسم را پوشش دهد. چرا که ادیب سلطانی نیز معادلهای زیر را پیشنهاد کرده است: خدا نگروی، خدا نشناسی و خدا ناپرستی.
در تمامی این معادلها وجود خدا پیشفرض گرفته و جاسازی شده است. کافی است این "پیشفرض وجود" را با سنت معمول و هزاره ای متافیزیک و تاثیر عادتی آن بر شیوه اندیشه بشرمومن جمع کنید تا دریابید که با چه توده انبوهی از فشار و انتظار روبرو خواهید شد. اگر که بخواهید خلاف جریان آب شنا کنید. یعنی سر بر طغیان و شورش علیه ایده های حاکم بگذارید و از الزام گرایش، شناسایی و ستایش خدا شانه خالی کنید. حتا اگر خود را "ناخدا" بخوانید؛ و البته امید وار باشید که منظورتان را درست میفهمند و شما به جای فرمانده کشتی نمیگیرند. زیرا اینجا نیز در کلمه، اسم، لقب و صفت "ناخدا"، موجودیت خدایی را به رسمیت شناخته اید.
۲- در این سردر گمی و نیافتن معادل منطبق برای منظور خود، البته لزوم ندارد افراطی شوید و به قاطعیت کلام نیچه در بیان "مرگ خدا" تکیه کنید. بیانی که، در تاویل درستش، بیش از هر چیزی شکوائیه است و نه اعلام مراسم ترحیم. آنهم شکوائیه ای علیه بی ارزش سازی زندگی و ملامت روندی که در آن انسان به ابتذال تن داده است. فقط برداشت ساده و نپخته است که از متن نیچه به تکرار عبارت "خدا مرده است" برمیآید.
از این گذشته، برداشت ساده و ناپخته مسئله ساز میشود. وقتی دل خوش میکند که مسئله معادل یابی برای آته ئیسم را نیز حل کرده است. انسانگرایی فویر باخی هم که در همسایگی "خود" مطلق فیخته ای میخواهد از انسان خدا بسازد، به واقع گرۀ معادل یابی برای آته ئیسم را نمیگشاید.
اما برای آنکه مشکل معادل یابی دقیق را روشن سازیم به تحولات پیشا نیچه ای یا پیشا فویرباخی در فلسفه میتوان رجوع کرد. میتوان یادآور رهنمود دورانساز کانتی شد. این که، با وجود مرزهای شناخت ما، استدلال وجود خدا درست مثل انکارش اثبات شدنی نیست. بنابراین با این کیفیت از شناخت دیگر نبایستی انتظار پاسخ مثبت یا منفی را کشید زیرا شناخت مورد نظر پرسش یادشده را بی پاسخ میگذارد.
پذیرش همین امر اثبات نشدنی (با هرگونه تفسیر مثبت و منفی که در پیامد داشته باشد) همان نکته ای است که به مفهوم آته ئیست معنایی جدید میدهد. معنایی که از مرزهای شناختی جدل میان مومنان، کافران و منکران فراتر است. والا در زبانهای اروپایی نیز مشکل یادشده نیز به قوت خود باقی است. چرا که "ته" نیز به معنای خدا است و با "آ" فقط نفی لفظی میشود.
در حالی که "آته" نیز وجود "ته" را پیشفرض موجودیت مفهموم و معنای خود گرفته است. پس با اعتراف به مشکل معادل یابی و بدون این که پیشنهادی برای جایگزین کلمه "آته ئیسم" در فارسی ارائه کنیم، باز گردیم به تورق کتاب نامبرده در آغاز سخن.
۳- خواننده در نگاه به فهرست در مییابد که به جز پیشگفتار کتاب به هژده فصل مختلف دسترسی دارد. فصلهایی که نویسنده در آنها بر پایه روایت مستقیم از متنها و نیز گفتگوهایی که بر سر امکان برداشتهای مختلف از متنها صورت میگیرد، پروژۀ "شناخت خدای مهربان" خود را پیش میبرد.
نویسنده، پیشگفتار کتاب خود را با این نکتۀ زیرشروع کرده است. این که روزی را بیاد دارد که در آن ایمان به خدا را از دست داد. اما بی ایمانی هم وی را سبک و هم شوکه کرده است. آنگاه، سراغ دوران پیش از این واقعه میرود. دورانی که در آن به آشنایی با دین رسیده بود. دینی که بوسیله گُفتمان خود به وی خدایی را معرفی کرده است.
مخاطب در اینجا فضای آشنایی نویسنده را درمییابد که همانا جامعه غربی و نهاد کلیسای کاتولیک با زیر مجموعه ای تشکیل شده از صومعه و درس و کلاس دینی در مدرسه بوده است. دین، البته در فضای مورد نظر نویسنده، فقط به مسیحیت خلاصه شده است. دینی که گرچه یکی از ادیان سه گانه ابراهیمی / سامی است، ولی با پیدایش جرگه های متعددش به شاخ و برگهای فراوان رسیده است.
بدین ترتیب گزارش از محتوای کتاب به استفاده از نماد درخت میرسد که با شاخ و برگهای مختلف ( خرده فضاهایی که هرکدام حاوی نکته و داستانی مخصوص خود است) پیش رو ظاهر میشود.
منتها آنجایی که نویسنده از روایت حدیث نفس خود به سمت ارائه متن دیالوگهای "دانا و مدعی" میرود، بی آنکه دانا و مدعی افراد ثابتی باشند و با یکدیگر جا عوض نکنند، با پرسشهای غیر معمول و توجه برانگیزی از این قبیل روبرو میشویم: " آیا آفریننده کهکشان بیکار است که بخواهد بداند ما تکالیف خود را انجام میدهیم یا نه؟" یک چنین پرسش هنگامی مطرح میشود که گفت و شنود به مسئله نقش ایمان در نزدیکی به خدا و باور به زندگی دوباره پس از مرگ پرداخته است.
در همین پرسشهای نامبرده، خواننده از جمله با معماهایی زیر روبرو میشود: "آیا ما به خدا باور داریم یا به پیامبرانش؟"
۴- کتاب گرانیگاه سخن خود را بر مسیحیت استوار ساخته است. مسیحیتی که در سرزمینهای مربوطه اش کلیسا را همچون مهمترین عامل حضور بیرونی و بازنمود خود دارد. کلیسایی که از منظر رفتار شناسی، نماد نهادسازی یک گروه از انسانها است، آنهم گروهبندی با منافع خاص خود که از این منظر با همزیستی خاخامها در یهودیت و مفتی و مجتهد در اسلام تفاوتی ندارد. در همین راستا بوده که نویسنده ضروری دانسته تمایز میان کارکردهای مختلف افعال ایمان داشتن، ایمان آوردن و مومن بودن را روشن سازد. از اینرو در فصل نخست کتاب پرسیده که " ایمان به خدا به چه معنایی است؟"
بر همین منوال به تفاوت باور داشتن و باورکردن از یکسو و ایمان آوردن و مومن شدن از سوی دیگر اشاره کرده است. سپس افزوده که در ادیان تک خدایی یادشده، ایمان آوردن فقط به معنای باور به وجود خدا نیست بلکه همچنین پذیرش بی چون و چرای رهنمود دین است. رهنمودی که هم به وحی باوری وابسته است و هم به کتاب دینی و روایتش از گذشته ها.
از آنجا که در سر آغاز آن "گذشته ها" داستان آفرینش قرار دارد، نویسنده در پی شناخت ظرایف آفرینش، که به طبع و بنا بر فهم امروزی از مهندس ناظر برای اجرای پروژه بهره برده، به آثار اولیه ادیان میپردازد و در ادامه به ادبیات ثانوی و تفسیرها میرسد که در برگیرندۀ درک و تاویل اصحاب دین بوده است.
او از آگوستین تا آنسلم قدیس، از آکویناس تا راتسینگر( پاپ فعلی) نوشته هایی را به سنجش مینشیند. در توجه بدین نظریه پردازان دینی است که او به دگرگونی تلقی ها در روند تاریخ اشاره دارد. از جمله اینکه مفهوم ترکیبی تئو- لوژی نخست سخن خدا محسوب میشده که توسط فرد برگزیده یا فرد محوری دین به گوش مردم میرسیده است.اما وقتی تئولوژی در فضای گفتگوهای دینمداران به یزدان شناسی تبدیل میشود به آدم معمولی نیز امکان شناخت خدا را میبخشد. با این تغییرو دگرگونی در گفتار دینی، جزمها( دُگمها) یا اصول دین دیگر آموزه ای راز و رمز دار نیستند که فقط توسط خواص فهمیده شوند بلکه رهنمودهایی ساده و قابل فهم همگان میشوند. این البته مرحلۀ پسینی محسوب میشود زیرا که پیش از آن، آدمی از دین بت پرستانه به دین کتاب محور رسیده بود. و جالب است که در کنار تغیرات آئینی که ادیان داشته اند تغیرات محتوایی نیز شامل حال دین شده است. به ویژه وقتی که دین تازه که اسم مستعار چالش جماعتی با بت واره های قبلی بوده، بتدریج به سنگواره بدل میشود و خود بت پرستی جدیدی را نمایندگی میکند.
کتاب "شناخت خدای مهربان" با آن اشاره های ضمنی، مختصر و مفید خود برای خواننده متعارف نیز که متفاوت است از خواننده مومن، جالب و جاذب میشود. یکی از این اشارهها آنجایی است که نویسنده به خدای فیلسوفان یونانی رجوع میدهد و از اپیکور و تلقی اش از خدا میگوید. تلقی که به هماورد با وحشت آفرینی دین فروشان در دل مردم برمیخیزند. کسانی که مدام خشم خدا را موعظه میکنند. در حالی که فلسفیدن اپیکور برای مردم این توضیح رهایی بخش را بهمراه داشت که خدا ذاتی رستگار و جاودانه است و از شّرپروری به دور.
۵- در اینجا باید این نکته را یادآور شد که توجه نویسنده بیشتر به ادیان سامی و بویژه مسیحیت معطوف است. آنهم در کتابی که عنوان فرعی اش قول یزدان شناسی برای مومنان ادیان دیگر، شکاکان و آته ئیستها را نیز داده است. این تمرکز توجه شاید با عقب نشینی کلیسا و براندازی امتیاز ویژه اش در حکمرانی خود را توجیه کند. عقب نشینی که دامنه نفوذ جامعۀ عرفی و سکولار را گسترده ساخته است.
اما کتاب برای جهان بینی فارق از اروپا محوری کم میاورد و به دین در آسیا و افریقا توجه در خور را ندارد. بگذریم در همان اشارههای مختصر به اسلام با گزارشهای رسمی در غرب همنوا است. هیچگاه آن جسارت بررسی مفاد اناجیل را در رابطه با قرآن ندارد و اصلا توجهی به بررسیهای تازه در این زمینه نکرده است.
اما کتاب در مقابل کمبود نامبرده این نکته قوت را دارد که به هنگام سخن از "دانش خدای مهربان" فقط حرف پرسنل کلیسا را تکرار نکند و از دیدگاه اسپینوزا نیز بگوید. دیدگاهی که به نوعی احیاء نگرش اپیکوری در سده های میانه است و به چالش با نظریۀ کالوینی برخاست که مبتنی بر ترس از خدا بود. همچنین با آرای هیوم و کانت دربارۀ دین آشنا میشویم که بخشی از جریان روشنگری بوده است.
با تکیه به همین جریان روشنگری است که اُتو کالشوئر این نکته را آشکار میسازد که ساختن مفهوم کافر به قصد و نیت سلطه جویانه مومنان بر میگردد تا بخشی از جامعه انسانی را مورد تکفیر قرار داده و ایشان را از داشتن حق محروم بدانند.
منتها شناخت خدای مهربان فقط به بحث ایمان داشتن یا نداشتنش خلاصه نشده و از فرای اشاره به رد هیئت بطلمیوسی و پاگرفتن نظریه کوپرنیکی که بی تاثیر بر باز بینی "داستان آفرینش" نبوده، نویسنده به رشد جهان دانش اشاره دارد که در دو حیطه جهان خُرد و کلان (میکرو و ماکرو کاسموس) از باز شکافت اتم تا پذیرش نظریه کهکشان در حال توسعه را در بر میگیرد.
نویسنده در پاراگرافهای چندی به فیزیک کوانتم، نظریۀ "استرینگز" و به نظریه های پیشینی در مورد شناخت کهکشان اشاره دارد. همچنین از کیهان شناسی جدید میگوید. کیهان شناسی که با نگاه فضانورد و دوربینهای فضایی به زمین (سیاره آبی رنگ) همدوره میشود و در عین حال نظریه اینشتینی ثابت بودن کهکشان را پشت سر میگذارد. به گُمان اُتو کالشوئراین نگاه جدید بی تاثیر بر دین ورزی نخواهد بود. چراکه در مقیاس بسیار وسیعتر باعث شگل گرفتن چشم اندازی تازه نسبت به عالم شده است. اگر در قدیم "نگاه" فوقش ازبلندیها و قله های کره خاکی بر سطح زمین میافتاد و زیر سقف جو و اتمسفر زمینی میماند، حال میتواند از دل کهکشان و در مداری بیرونی بر سیاره اشراف یابد.
این برداشت بخشی از سفر ذهنی نویسنده در "دانش خدای مهربان" است که از زمین دور میشود و باز مینگرد. در بخش دیگر نویسنده به ژرفای تاریخ ادیان میرود و با اتکا بر پژوهشهای جان اسمان Jan Assmann در مورد تاریخ، به ناکامی "اشناتون" در ساختن نخستین آئین تک خدایی در مصر باستان اشاره میکند. گرچه بعدها در همین سواحل مدیترانه ای ایده ی خدای واحد شکل گرفته است.
نگارنده این سطرها، دستاورد نویسندۀ کتاب شناخت خدای مهربان را بیش از مثبت گرایی وی در نگاه انتقادی اش به " روایتهای اعظم" میبیند. او در مثبت بینی اوضاع چنین باوری را مطرح میکند که تصور از خدا برای رشد فکری انسان بسیار مُهم بوده است. بزعم اُتو کالشوئر، تازه با اختراع شبکه های ارتباط الکترونیکی و الگوهای پیشرفته ریاضی و فیزیک کوانتنم میشود دستاورد بحثها و سخنانی را فهمید که دربارۀ تصور ما از خدا ارائه شده است. سخنانی که در مجموع قدرت تخیل ما را افزایش داده و خدا را به صفات انسانی شبیه ساخته و او را همچون مهندس ناظر، ساعت ساز، فرمانده قدر قدرت ویا طراح مُد ها و الگوهای جدید قلمداد کرده است.
در نقد روایتهای کلانی که بر اذهان عمومی سلطه دارند، نویسنده نامبرده مثل سایر منتقدان ایدئولوژیهای حاکم به یزدان شناسان فراموشکار هشدار میدهد که خدا بنا بر همین دانش محدود و امروزی ما بسیار بزرگتر از تمام مفهومهایی است یزدان شناسی تاکنون ارائه کرده است. به جز آن خفت و خواری که نظریه های متافیزیکی مختلف در راه توضیح خدا بر سر مردم آوار کردند، و درست بخاطر چندگانگی که اینها بر سر تعریف خدا داشته اند، اگر خدایی به واقع در کار باشد، بایستی به روایتهای یزدان شناسان شک کرد. در این راستا نویسنده برای نمونه ای از آن چندگانگیها بر سر تعریف خدا، هم به جدل افرادی چون توماس مقدس با آنسلم مقدس اشاره دارد و هم به کشمکش دیرینه ای که میان جرگه دومینیکها با ژوزئیتها جریان داشته است.
------------------------------------------
*- مندرج در نشریه آرش شماره ۱۰۴ به مدیریت پرویز قلیچخانی