به یادِ سعیدِ سلطانپور
خواب بودم یا بیدار
نمیدانم
چه اهمیتی دارد
مهم ترانه ای بود که شنیدم
هر چه ترانه شنیده اید فراموش کنید
چرا که آن ترانه
به هیچ ترانه ای شبیه نبود
خواندنش پنجره ها را میلرزاند
و بازشان میکرد
زنان در شالیزارها به زمزمه میخواندندش
و کودکان به جایِ شعر ِ اجباریِ مدرسه
از بر میکردندش
تا در کلاس
بی هراس از جریمه و تنبیه
بخوانند
ترانه ای که رنگش سرخ بود
عطرش سرخ بود
به سرخی ِ شقایق هایِ وحشی
که به رایگان لبخند توزیع میکنند
ترانه ای که دلگیر شروع میشد
مثل لالایی
ولی هر چه جلو میرفت
پر نشاط تر میشد
مثل یک جویبار
که آبشار میشود
مثل یک سنگ
که بهمن میشود
یک زمزمه
که فریاد
یک ستاره
که خورشید
و یک ترانه
که سرود میگردد
ترانه ای که "شیر علی مردان" را هم
در جیب میگذارد
ترانه آرام آرام این طور شروع میشد:
"چندی به دار
چندی به انتظار طناب
سیاهچال پر ز شیر
گُمنام و نامدار
مادران
سیاه پوش
زیر لگد
خانه بی نان آور
نان گران
سُفره ها لاغر
لیک
چیزی به روستا
قد میکشد
در سینه
در هوا
تا دواند ریشه
در زمان
در ما
…
"
بقیه ترانه یادم رفته
ولی خواننده در آخر
تولدِ کسی را تبریک میگوید
که فقط یک سال دارد
و از نو به دنیا آمده !
به شما گفته بودم
این ترانه به هیچ ترانه ای شبیه نیست
رضا هیوا
2010-06-11#01.29
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد