مجـيـد فلاح زاده
مقدمهاي
بر تاريخ سياسي تئاتر «بازي بدن» (تئاتر زحمتکشان) همچون همزادش «بازي زبان»، يک تئاتر سياسي است، چرا که همچون همزادش، چنان که در«فصل اول» ديديم، يک مقولهٌ تاريخيـ طبقاتي است! و لذا، «بازي بدن» از اين ديدگاه، ميتواند مدخلي بر «تئاتر فردا» باشد. و «تئاتر فردا» چيزي نيست، مگر زنده و غاييترين «عمل ـ اَکت»، به اجراء درآمده توسط تودهها (يک توده توتم ـ روبات زنده از بازيگرـ تماشاگر) در اثناي يک کار، يا یک حرکت يا عمل عظيم مردمي، نظير يک انقلاب اجتماعي، يا يک معرکهٌ کلان ورزشي، نظير بازي های اُلمپیک، و يا برگزاري يک جشنوارهٌ پويندهٌ هنري، نظير يک جشنوارهٌ تئاتر بينالمللي، و يا... و يا... و يا... که جملگي ناشي از يک «ضرورت عيني جهانشمول»، يا يک «بازي بقاي انديشمندانه» است. کاوش اين فصل ميکوشد تا بنيادها و نهادهاي اين موارد را بررسي و تحليل کند!
رضا اغنمینگاه کن لی لا این دفتر شامل ۱۵ داستان کوتاه است با پیشگفتاری ازشاعر معاصر، آقای اسماعیل خوئی که در نهایت علاقه در معرفی این اثرجان مطلب را ادا کرده است. ازخانم کاشانی ، هر ازگاهی سروده هایی درسایت ها منتشرمیشود که ذوقِ شاعرانه ایشان را باجلوه هائی از آشنائی با شعروادبیات کلاسیک نشان میدهد. اما دربارۀ داستان نویسی ایشان چیزی ندیده و نخوانده بودم تا اینکه دوستی ازاهالی قلم این دفتررا به من دادند وسفارش که حتما باید مطالعه کنی. دراولین تورقِ کتاب اهمیت سفارش آن دوست را دریافتم.
مجید صدقیسینمای ایتالیا پس از فاشیسم فیلم نوآر در سینمای ایتالیا بیشتر از سینمای آمریکا دوام یافت و حتی در دهه شصت هم ادامه یافت ولی امروز همچنان دیدن فیلمهای نوآر سینمای ایتالیا لذت بخش است . همان طور که فیلم نوآرهای آمریکایی و دیدن بازیگرانی مانند همفری بوگارت که همواره سیگاری برگوشه لب داشت مانند رویایی شیرین در یاد دوستداران سینما زنده است .
علی اصغر راشدن«نگاه به فیمنیسم» - مبایل شو درآورد،صاف تلفن کرد پلیس!
- تو اهل خلافکاری نبودی، تاحالام گذارت به پلیس نیفتاده که !
- الانم واسه خلاف نکردن با پلیس درگیرم کرد،بی حیا!
- کجا خلاف نکردی و با پلیس در گیر شدی ؟
- صداشو درنیاری، آبرومون میره تو جماعت !
- خیالت تخت باشه، سینه م صندوق گنج اسراره .
محمدعلی اصفهانیدر وقت های موقّت باد های باور نکردنی
در وقت های موقّت
املاح خشک را
تبخير می کنند
آزاده بی پرواسراب و صدای شکستن برگها
روزگاری از جنس فولاد
از جنس صبر و غرور
و اکنون
آخرین دَم ِ رسوخ کرده ی آن شیشه گر قهّار
روزگار.
رضا فرمنداسطورهی دوعا* اسطورهی دوعا میگوید:
عصر سنگ گذشته است
اکنون، پنجرهی کشورها در خانههای هم باز میشود
سنگ که می اندازی ناگهان به چشم جهان میخورد
علی آلنگ" زین تر چرا ؟" ما که در بند تو ایم آزرده تر خواهی چرا
ما ز خود درمانده ایم درمانده تر خواهی چرا؟
آشنا کن جان ما با یک نفس شوریده گی
ما ز خود بیگانه ایم بیگانه تر خواهی چرا؟
رضا بی شتابقَسَم به گُل به های هایِ ابرِ خسته جان
که رهگذارِ لحظه هاست
ز کشتزارِ تشنه ای
به آذرخشِ شوخِ خنده ای
مهناز هدایتیمی توانم مرده را زنده کنم با این قلم می توانم مرده را زنده کنم با این قلم
می توانم زنده را مرده کنم با این قلم
می توانم پادشه را با دروغ محض خود
تاج و تختش خرد و بازنده کنم با این قلم
محمد جلالی چیمه (م. سحر)آزادی ، دین ، پرواز ، قفس ، زندگی، مرگ ، شادی ، غم.... سی وچهار رباعی دربارهء آزادی آزادی و دین را نتوان یکدل دید
یا این یک را به دیگری مایل دید
بذری که به یک خاک نروید مفشان
پیش از تو خِرَد فشاند و بی حاصل دید
علی آلنگچین ، این کوزه گر هیجده هزار ساله! گفته میشود در بسیاری از نقاط ایران و پیش از تحویل سال نو مردم کوزه نو را جایگزین کوزه کهنه میکردندو حتی برخی در شبهای چهارشنبه سوری کوزههای کهنه را از لب پشت بام به پایین پرت میکردند.
بیژن باران زبان مادری اگرچه گویش مادری با زبان تحصیلی اشتراک ظاهری دارد ولی بنا به ساختار دستوری، تکیه، لحن از آن متفاوت است. بخشی از آن در زبان محاوره حفظ می شود؛ ولی در زبان تحصیلی یا رسانه ای و دیوانی جایی ندارد. گویش مادری می تواند در شجره زبان تحصیلی باشد؛ یا در زبانی کاملا متفاوت باشد. نمونه اول لهجه اصفهانی و دروس تحصیلی فارسی؛ نمونه دوم گویش ترکی و دروس تحصیلی دولتی. اگرچه بسیاری از این گویشهای مادری در جامعه سرمایه داری متروک می شوند.
دکتر منوچهر سعادت نوریخواهم بروم دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هرجا که نظر کنم ، ترا یابد
خواهم که دو باره نزد من آیی
خورشید_ رخ ات ، به روی من تابد
نزار قبانیدست نویس هایی بر دیوارهای تبعیدگاه مترجم: حسن عزیزی ای بانوی من!
چگونه شرح دهم این روزگار نامعقول را
فراموش کرده ام توصیف را
گمان کردم که واژه خانه من است
اما آنان... درب را ربودند...
شهاب طاهرزادهبهار پرپرشده بهار
در باغچهء خانمان
پنهان بود
وقتی آمد
من پرپرش کردم
کامروز حسنیسکوت همسایه تیرگی و خاموشی نیست!
ابرهای بدگمانی آسمان ظالمین
گمان مبرید !
بارش باران خاموشی ، آدمیان این زمین را همنشین با خواب می کند،
مگر نمی دانید؟
جان کالییر «پیگیری» ترجمه: علی اصغرراشدان آلان اوستر، عصبی مثل بچه گربه، پله های تیره مطلق و ژیق ژاق کننده توهمسایگی خیابان پل رابالارفت. پیش از پیداکردن اسم مورد نظرش که نامفهوم، رو یکی از درها نوشته شده بود، مدت درازی اطراف راهرو را با نگاهی خیره وارسی کرد. همان طور که بهش گفته شده بود، در را فشرد و بازکرد. خود را تواطاقی کوچک یافت، غیر از یک میز ساده آشپزخانه، یک صندلی گهواره ای، و یک صندلی عادی، هیچ اثاث دیگری نداشت. تو یک بوفه کثیف رنگ دیواری، چند قفسه و تو قفسه ها چند شیشه و بانکه بود.
رضا بی شتابغربت
چرا غربت ز هم بیگانه سازد آشنایان
چرا باید همه تنها وُ سرگردان
به تلخی زندگی را واگذاریم
مدارا با غم وُ درد وُ بلا تا کِی
ویدا فرهودیمسیر
نمی رسد ز ره کسی مسیر بس که خسته است
شتک ز خون رهروان به جا به جا نشسته است
برای ره گشودنی و گفتن و شنودنی
بلور باور وطن، تهی شده شکسته است
رضا اغنمیرستم و اسفندیار این دفتر ازسوی دوست عزیز و نادیدده ام آقای کرم، درآوریل 2007 وسیلۀ انتشارات «فروغ» از کلن به دستم رسید. با تورقی گذرا برای مطالعه بین کتابها رفت که متأسفانه فراموش کردم. در خانه تکانی چندی پیش چشمم وقتی به این دفتر افتاد با احساس شرمندگی، این بار کتاب را دم دست گذاشتم تا پیش چشمم باشد. حالا چه می توان کرد با ابن غفلت! آن هم پس از چهارسال و خرده ای جزعذرخواهی از آقایان خرم آبادی و کرم؛ و دل بستن به امید کریمانه؛ که این مسامحه را نادیده بگیرند.
بیژن باران نیازبان طالقانی زبان طالقانی از 1500 سال پیش در کوهپایه های البرز، بین گیلان، مازندران، آذربایجان، قزوین، تهران، ساوجبلاغ تکلم می شده. نیازبان آن مادی و پارتی از هزاره 1 ق.م. است. مادی زبانان از کرانه ی باختری شمال دریای خزر به ماورای قفقاز تا آذربایجان و کردستان پیش رفت؛ پارتی زبانان تا هزاره 1م از کرانه خاوری خزر به شمال خراسان، کمی بعد تا ساوجبلاغ و ری به پیرامون منطقه مسکونی طالقان رسیدند. سپس بخاطر افزایش و پراش جمعیت خانوارهای جوان به دره های سبز طالقان سرریز شدند.
آزاده بی پروانامه یاد ِ آن چوپان بخیر
گوسفندانش چقدر فربه بودند
و چقدر زیرک !
آیا در آن حوالی هم هنوز
گرگ نی لبک می فروشد؟
مهدی استعدادی شادتازیانه های بی معرفتی اهل ادب که خواه نا خواه از هنر تاویل سود میبرند، تاویلی که بسیار ژرفتر از عمل تفسیر به دل متن میرود، نمیتوانند با این توجیه کنار بیایند که گرایش عمومی مردم با زبان کوچه بازاری خود را بیان میکند. در نتیجه با لمپنیسم از در سازش در آئیم و شعر و داستان خود را آلوده به ترکیبات چاله میدانی کنیم.
فرج سرکوهیبا چراغ و آینه، کدکنی، شاملو و غوغای بت پرستان دکتر شفیعی کدکنی در «با چراغ و آینه، در جست و جوی ریشه های تحول شعر معاصر ایران»، که اخیرا منتشر شد، زبان، فرم، مضامین، جهان شعری و مولفه های شعر معاصر فارسی را از مشروطه تا انقلاب و هویت شعری شاعران این دوران را با نگاهی تیزبین و متکی به دانش بسیار تحلیل می کند.
|