logo





انسان؛ خدای کشتار

(نگاهی کوتاه به نمایشنامه "خدای کشتار")

چهار شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۶ ژوين ۲۰۱۲

اسد سیف

شهرزادنیوز: خدای کشتار یک نمایشنامه است، یک تراژدی، نمایشی در یک پرده. نویسنده آن یاسمینا رضا می باشد، یکی از مطرح‌ترین دراماتورهای جهان معاصر، کسی که چاپ هر اثری از او در واقع، حادثه‌ای است در تئاتر.

ماجرا از آن‌جا آغاز شد که فردیناند، پسر یازده‌ساله خانواده رایل، در دعوا با همشاگردی خویش، برنو، او را با چوب کتک زده و دو دندان وی را شکسته است. حال پدر و مادر فردیناند نزد خانواده هویل آمده‌اند تا تأسف خویش از این حادثه اعلام داشته، از آنان دل‌جویی کنند.

آن‌چه را که قرار بود در صمیمیت بازگفته و متمدنانه در مورد آن تصمیم گرفته شود، در وضعیتی سراسر تنش قرار می گیرد. روایتِ یک ماجرای معمولی از موقعیتی به ظاهر ساده و آرام به پیچیدگی می گراید. بحث‌ها از سطح به عمق می رسند و ناخودآگاه انسان سیمای واقعی خویش آشکار می گرداند. و این خود برای خواننده و یا بیننده پرسش‌هایی اساسی از روابط اجتماعی انسان‌ها طرح می کند.

نمایشنامه چهار شخصیت بیشتر ندارد؛ دو زوج در یک اتاق، در خانه‌ی خانواده هویل در پاریس، بازیگران آن هستند. آدم‌هایی که هر روز می بینیم، شاید هم خود ما باشند که در موقعیتی ویژه قرار گرفته‌اند و رفتاری دگرگونه از خود نشان می دهند.

صحنه نمایش از ابتدا تا انتهای آن، اتاق نشیمن خانواده هویله است. میشل، مرد خانواده، یک شرکت فرآروده‌های فلزی را اداره می کند. همسر او، ورونیک نویسنده‌ای تازه‌کار است و نگاهی انتقادی به جامعه دارد. کتابی در باره تنش‌های موجود در "دارفو" و کشتار سیاهان به تازگی منتشر کرده است. آلن، مرد خانواده رایل وکیلی است موفق در کار که وکالت یک کنسرن دارویی را نیز بر عهده دارد. زنش، آنت، مشاور مالی است. آن دو شرمسار رفتار پسر خویش هستند، خود را البته مقصر نمی دانند و این برای زوج دیگر قابل درک است.

در بحث‌هایی که پیش می آید، موضع‌ها کم‌کم تغییر می کنند و لحن صدا عوض می شود. مرتب چهره‌ها شکلی دیگر به خود می گیرند و نقاب‌ها کنار زده می شوند و خشونت در گفتار از میان غرور، خودبینی، دروغ، مهر و محبت و دوستی آشکار می شود. آن‌چه را که با گفت‌وگو شروع شده و قرار بود آدم‌ها را به‌هم نزدیک کند، نتیجه عکس می دهد. گفت‌وگوها به بن‌بست می رسند و انسان‌ها ماهیت خویش آشکار می کنند، اختلاف‌ها نمایان می شوند و آدم‌ها ازهم فاصله می گیرند. در اندک‌زمانی جبهه‌ها نیز عوض می شود و شخصیت‌ها تغییر ماهیت و موضع می دهند، زمانی دو زوج در برابر هم قرار می گیرند، زمانی دیگر مردان در یک جبهه و زنان در مقابل آنان، علیه رفتار شوهران سخن می رانند و سرانجام از میان بحث‌ها، دو جبهه اصلی بین دو خانوداده در برابر هم صف‌آرایی می کنند.

طنز و تراژدی، آن‌سان که در تراژدی‌های کلاسیکِ یونان می بینیم، در تغییر جبهه‌ها به‌هم می آمیزند، تا موقعیت‌های مختلف انسان امروز را نشان دهند، شاید به این بهانه که انسان‌ها در موقعیت‌های مختلف ماهیت خویش آشکار می کنند و در درون آن‌ها چیزی جدا از آن‌چه در ظاهر می بینیم، وجود دارد که طالب خشونت است و تمایل به جنگ دارد.

چهار شخصیت داستان گاه دوست هم هستند، به سلامتی هم می نوشند، گاه بر سر هم فریادِ خشم بر می کشند، گاه در آرامش، راه دوستی پیش می گیرند و گاه به قهر، قصد ترک خانه دارند. آنان می خورند و می نوشند و فریاد بر می کشند، دست دوستی به‌هم فشارند، بالا می آورند و سرانجام پی می برند که تنها هستند، و این تنهایی آن‌گاه که راه دوستی بسته است، رنج‌آور است.

خدای کشتار یک تراژدی است ولی با کمدی فاصله‌ای ندارد. رفتارها رنج‌آورند و خنده‌دار. خارج از نمایشنامه، در زندگی خویش نیز اگر توجه کنیم، چه بسیار همان رفتارها را خود نیز تکرار می کنیم.

بحث جاری بین افراد، هر از گاه به وسیله صدای زنگ تلفن آلن قطع می شود. او می کوشد تا از طریق صحبت‌های تلفنی، مشکل و افتضاح‌کاری یک شرکت دارویی را که کارش به دادگاه کشیده شده، حل کند. در این میان مادر میشل نیز چندبار زنگ می زند. از تلفن‌های او فهمیده می شود که از خطرات جانبی دارویی سخن می گوید که خود مصرف‌کننده آن است و این همان دارویی می باشد که آلن می کوشد در مکالمه‌های تلفنی، تولیدکننده آن را از مخمصه برهاند.

در قهر و آشتی‌هاست که قهوه و مشروب نوشیده می شود و در این میان آنت بر روی یک کتابِ ارزشمند از مجموعه نقاشی‌های "اسکار کوشکاس" بالا می آورد و یا هم او تلفن همراه شوهر را در اعتراض به آبِ داخل گلدان گل لاله می افکند.

در این میان دعوای فرزندان از یاد نمی رود، هر ازگاه به یاد آورده می شود و با توجه به موقعیت، نسبت به آن موضع گرفته می شود. در این دعوا پنداری همه مقصر هستند و این در حالی است که کسی مقصر نیست. در واقع همه ما تقصیر داریم. دعوای اصلی اما انگار پایانی ندارد، چیزی که آلن نیز در پایان بر زبان می راند. او از مشاهده رفتارها، در دنیای خویش دگربار پی می برد که همیشه به خدای کشتار اعتقاد داشته است.

رمان پولانسکی این نمایشنامه را در سال 2011 به فیلم درآرود، با بازی خیره‌کننده کریستف والتس، کاته وینسلت (آلن و آنت)، یودیت فورستر و جان رولن (ورونیک و میشل) که با مهارتی خیره‌کننده و اعجاب‌انگیز، بدون اندکی فاصله و یا سکوت، همدیگر را به زیر آتش توپخانه واژگان می کشند، چیزی که 79 دقیقه دوام می یابد و تماشاگر را بر جا میخکوب می کند.

خدای کشتار طنز تلخ جامعه معاصر است و این‌که در پس سیمای انسانی جامعه و افراد آن چه چیزهایی وجود دارد که می تواند هر آن به فاجعه ختم گردد، همان‌طور که از بازی شیرین بچه‌ها، دعوا و شکستن دندان و زخمی شدن پیش می آید. آنانی که قرار است در به سامان آوردن جامعه نقشی مثبت داشته باشند، خود غرق نابسامانی، عقده، حقارت و پلشتی هستند.

صحنه نمایش که اتاقی بیش نیست، انگار دهانه یک کوه آتشفشان است که خشم و نفرت از آن فوران می کند تا در واقع میزان خشم نهفته در ما را نشان دهد که در پسِ سیمای آرام ما نهان است. با این خشم و نفرت انگار کاری نمی توان کرد، زیرا به آنی صلح را به جنگ می کشاند. پنداری وجود ناپیدای آن قدرتمندتر از اراده ظاهری ماست.

نویسنده در "خدای کشتار" انگار می کوشد تا ثابت کند؛ آن‌سان که در اساتیر جهان باستان، "مارس" خدای جنگ در نزد رومی‌ها و یا "آرس"، خدای جنگ‌های وحشتناک و خون‌ریزی‌های بزرگ در نزد یونانی‌ها است، و کارشان چیزی جز جنگ و نیستی انسان‌ها نبود، و یا "اورکوس"، خدای مرگ در اساتیر روم باستان، وظیفه بردن مُردگان را به دنیای زیرین بر عهده داشت و "هادس"، فرمانروای دنیای مُردگان، راه ورود به دنیای زندگان را بر ساکنان دنیای زیرین بسته بود، انسان نیز در تمامی این سال‌های تاریخ، و نه اساتیری، همانا "خدای کشتار" بوده است، خدایی که هم‌چنان جنگ‌طلب است و خون می ریزد، خدایی که در وجود تک‌تکِ انسان‌هاست، خدایی که انسان نام دارد و آن ما هستیم. میل به کشتن و کشتار در وجود همه ماست. این میلِ نهفته در موقعیتی مناسب اگر سر بر آورد، جهان به خاک و خون می کشد. تا کنون چنین بوده، نمونه‌هایی زیاد را هم اکنون نیز شاهدیم؛ کشتار ادامه دارد.

"خدای کشتار" نخستین‌بار در نوامبر 2007 در زوریخ بر صحنه آمد و با اندک فاصله در 60 تئاتر آلمان هم‌زمان بر صحنه رفت. استقبال از آن در کشورهای اروپایی آن اندازه بود که می توان آن را یکی از موفق‌ترین نمایش‌های چند سال اخیر در اروپا به شمار آورد.

فیلم آن نیز با استقبال جهانی روبرو شد و چندین جایزه بین‌المللی برای فیلم‌ساز و نویسنده و بازیگران آن به همراه داشت.

"خدای کشتار" را ساناز فلاح‌زاده به فارسی برگردانده و نشر نیلا در تهران منتشر کرده است. در خبرها آمده است که علی‌رضا کوشک جلالی آن را در تهران بر صحنه آورده و با استقبال تماشاچیان روبرو شده است.

از یاسمینا رضا پیش‌تر آثاری به فارسی ترجمه شده بود که از میان آنان می توان از نمونه‌های زیر نام برد؛ "گفت و گوهای پس از یک خاکسپاری"، "زندگی ضرب‌درسه"، "سپیده‌دم، عصر یا شب"، "سه روایت از زندگی" و...

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد