logo





در سمت و سوی "سرود ملی"

دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۱ - ۱۱ ژوين ۲۰۱۲

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
۱- بهنگامی که در جستجوگر اینترنتی داشتم دنبال متن سرود رسمی ایران کنونی میگشتم، به سابقۀ سرود ملی در ایران هم برخورد کردم. آنجا آمده بود که بهنگام دیدار احمد شاه قاجار از آلمان، بخاطر نداشتن سرود ملی، ترانۀ "عموسبزی فروش" در مراسم استقبال پخش شده است. طنز بامزه این ماجرا که در تجسم شرایط و تصویر جزئیاتش نهفته است، چنان نیرو بخش بود که کنجکاوی خواندن متن "سرود ملی" را که نگارش اولین نسخۀ آن بزمان سلطنت پهلوی اول بر میگردد تا تهیه یادداشت حاضر دنبال کنم.

۲- مفهوم "سرود ملی" یکی از غلط های مصطلح در میان ما است که به معنایی وارونه رواج یافته و درست مثل "نفت ملی شده"منفعتش فقط به حاکمان میرسد. حاکمان و فرادستانی که زمین به آسمان میبافند تا بگویند با فرودستان خود یکی و همدرد هستند.

از این نکتۀ اقتصاد کشورداری گذشته، نواختن سرود ملی که امروزه در دو فضای متفاوت تشریفات دولتی و میدانهای مسابقۀ ورزشی معمول است، دو هدف رفتاری مختلف را دنبال میکند. نخست، در فضای دولتمردان، برای استقبال از مهمان خارجی است و پس از اجرای سرود ملی وی نواخته میشود. در حالت دوم فضای نواختنش همانا استادیومها و مجموعه های ورزشی است. بوقتی که چالش و هماوردی در پیش است یا که برندۀ مسابقه و رقابتی شویم.

در فضای اولی سکوت و خویشتنداری حاکم است و در فضای دومی شلوغی و از خود بیخود شدن. چرا که، در فضای اخیر، اغلب حکومت شوندگان (خبردار ایستاده و ادای احترام کرده) به وجد و هیجان میآیند. چنان که همخوانی و فریاد زدن پیامد کار میشود. آنجا، کنار گود و میدان، عموم مردم خود را در حس غرور و افتخاری مشترک میبیند. حس مشترکی که، البته در یک نظام بسامان و دولتی مردمی، میتواند به تقویت معنوی ملت برسد.

با اینحال از منظر مادیات با آن تقویت معنوی بر آمده از حس مشترک، البته، چُغندر پخته هم نمیشود خرید. بگذریم که در وهلۀ نهایی دستاورد مادی پیروزی فقط به جیب کسانی میریزد که به لطایف الحیل صاحب قدرت سیاسی هستند.

اما در نزد ما اشکال، البته، فقط در حاشیه و سوء استفاده سرود ملی نیست که لبریز از حیله و ریای صاحبان قدرت است. متن سرود ملی یا سروده هایی از این دست که هدف تقویت معنوی جماعت را دنبال میکنند، دارای تنگ نظری و اشکالات محتوایی هستند. اشکالاتی که گاهی از غلو در خودستایی بر میآیند و گاهی پرده ساتری میافکنند بر واقعیت جاری.

۳- معلوم نیست چرا تا کنون دست اندرکاران ترانه سرایی، بجای آنکه مدح و ثنای شخص خاصی را بگویند یا در توانایی و دانایی همولایتی ها اغراق کنند، رباعی از خیام یا غزلی از سعدی و حافظ را مبنای کار قرار نداده اند؟ چرا سرود به اصطلاح ملی ما نبایستی جهان بینی روشنی را بازتاب بخشد؟ یا از مهر و عشقی بگوید که در شعر و غزل ما جاری است. چرا؟

در پیش دو رهیافت داشته ایم. این که با نگرش خیامی بدور از فریب خود و دیگری با جهان روبرو شویم و سخن بگوئیم. یا ازطریق سرود ملی مبتنی بر غزلسرایی با مهر و محبتی به همنوع پیام رسانی کنیم.

متکی بر سنت شعری یادشده در آینده میشود سروده هایی ساخت که بخاطر اغراقهایش دست نقیضه سازان را باز نگذارد و کار پارودی پردازان را آسان نکند. والا در مقابل حرف لق، توهمات بومی، گزافه گویی و اغراق بی در پیکری که فقط سرزمین خودی را مرز پُرگهر و سرچشمۀ هنر و چه و چه ها مینامد، همیشه جان آزاده و تماشاگر منتقدی پیدا میشود که بلوف ها را برملا کند. نمونه اش فروغ فرخزادی بود که با سرودۀ "در مرز پُر گهر..." گُفتمان رسمی را به تمسخر گیرد.

" خیالم از همه سو راحت است:
آغوش مهربان مام وطن،
پستانک سوابق پُر افتخار تاریخی،
لالایی تمدن و فرهنگ
و جق جق جقجقۀ قانون...".

۴- در آینده، برای به دردسر نینداختن شاعرانی چون فروغ، رعایت انصاف، تناسب سخن و به خرج دادن ذوق از اروپائیان میشود آموخت. اروپائیانی که سروده ای از فریدریش شیلر را با سمفونی بتهون ترکیب کرده و آن را همچون سرود اتحادیه خود مقرر داشتند.

البته اروپائیان، که از سال ۱۹۷۵ شورای اروپا را تشکیل داده و سپس آن را در سال ۱۹۸۵ با پذیرش اعضای جدید اتحادیه خواندند، همواره متمدن و با فرهنگ نبوده اند تا سرود "ستایش شادی" شیلر را زمزمه کنند؛ که

" شادی، ای طلیعۀ زیبای خدایان،
ای دخت پردیس و سکنای رستگاران
سرمستانه به حریم آسمانیت پا میگذاریم..."

از هلندیها که از قرن شانزده به جهانگیری مشغول بوده و به سرود ملی خود افتخار کرده تا آلمانیها که ترانۀ "آلمان بر فراز همه" (فون فالرزلبن ۱۸۴۱) را چند بار به ورسیونهای نرم و خشن و در جنگ و صلحهای مختلف خوانده اند، از بریتانیایهایی که بیشتر سرود "خدا شاه و ملکه را حافظ باشد " و گاهی سرود "کشور امید و جلال و پیروزی" را در مستعمرات میخوانند تا اسپانیا که سرود ملی اش متن ترانه ندارد و فرانسه ای که خود ستایی در سرود "مارسیز" اش آشکار است، همه و همه، قدیم ها آش خود را در مطبخ می پختند. آشی که یک وجب روغن رویش بود و البته برای دیگران.

اروپا از دو جنگ بین المللی که به خود دید بتدریج درس گرفت. این درس گرفته بود که میفهمید آموزش آدمیزاد برای انسان شدن الفبای هر تحولی است. بنابراین به متن شاعر و متفکری چون شیلر رجوع کردند که آرزومندانه میاندیشید مردمان را با آموزش زیبایی شناسانه میتوان به صلح و آرامش فراخواند.

با بهرگیری از کلام شیلر در سرود قاره ای، سنت سرود ملی هم خواه نا خواه متحول شده و میشود. از اینجا ببعد دیگر جایی برای رجز خوانی و سینه ستبر کنی نیست. زیرا شعر شیلر که درسال ۱۷۸۵ سروده شده و در سال ۱۸۰۳ به بازبینی و تصحیح رسیده، در تداوم ستایش شادی، برادری انسانها با یکدیگر را ممکن دیده است. همبستگی انسانی که البته با تحولات فرهنگی و رشد نظری معاصر صفت "نیمۀ دیگر" را نیز در نظر میگیرد. بنابراین زمانه تصحیح خود را در متن اجتماعی وارد میکند و از خواهری در کنار برادری انسانها میگوید. خواهری که در شعر شیلر به تاسف حضوری نداشته است. گرچه شاعر خوشدلانه سروده که ستایش شادی پیوند افسون کننده ای میان انسانها برقرار میسازد و حتا گدا را به پادشاهی میرساند.

۵- در هر صورت پیش از چشمگیری شعر شیلر که متن سرود قاره ای گشته، سرود ملی از قرن نوزده در جهان رایج شده و رقابت حاکمان کشورها را بزبان دیپلماتیک بازتاب بخشیده است. خواه این کشورها ژاپن باشد که ترانه ای متعلق به قرنهای نه و ده را با ملودی قرن نوزدهمی ترکیب کرد. خواه ترکیه و اسرائیل که در قرن بیست میلادی تاسیس گشتند؛ از اینها یکی "مارش استقلال" را سرود ملی میخواند و دیگری "اورشلیم طلایی" را. البته در گُفتمان متعلق به جمهوری اسلامی که دشمنی با اسرائیل زبان دیپلماسی اش را در خود خلاصه و تعریف کرده، "سرود ملی" از منظر نور و درخشش چیزی از طلای اورشلیمی کم نمی آورد. مبادا در دعوا و مرافعه میان عموزادگان ابراهیمی کسی عقب بماند.

شاید بدین خاطر هم بود که چند سال پس از انقلاب اسلامی سرودۀ ابوالقاسم حالت را کناری نهادند. سرودی که چنین شروع میشد: "شد جمهوری اسلامی به پا / که هم دین دهد هم دنیا به ما".

با اینحال مطالعۀ کُل سروده نشان میدهد که فقط کمبود نور، خورشید و سایر منابع انرژی زا نبوده است که تغییر و جابه جایی را باعث شد. سرود به پا شدن جمهوری اسلامی که نوید دین و دنیا دادن توامان را داشت، میتوانست مردم را طلبکار کند. از این گذشته یک ایراد دیگر هم پیش میآمد که با اسلامگرایی حاکمان جور نمیشد. چرا که سروده در پایان با مصرع زیر خاتمه مییافت که "در سایه قرآن جاودان / پاینده بادا ایران". منتها پایندگی ایران خشک و خالی و بدون اسلام برای آقایان خوان نعمتی نخواهد بود که به امکانات و ثروتهای امروزشان برسند.

بر این منوال ترانه ای را که میگویند دستپخت پنج مدیحه سرای مستخدم نظام است، به قرار زیر رسمیت بخشیدند. ترانه و متنی که در آن بجای پایندگی ایران از "پاینده مانی و جاودان / جمهوری اسلامی ایران" سخن میرود. البته کمبود نور پردازی بر صحنۀ سرود قبلی هم به طریق زیر ترمیم شده است که در آغاز اثر جدید میآید:

"سر زد از اُفُق / مهر خاوران / فروغ دیدۀ حق باوران/ ..."

نیازی به جدل نیست که در ذهنیت قدمایی و خاطرات ازلی ما، گرایش به نور و روشنایی رویکرد مطرحی بوده است. بنابراین نمی توانسته از چشم مدیحه سرایان سابقه دار کنونی دور بماند. سند و مدرک آن سابقه را هم براحتی می توان یافت. مثلا بطور مشخص به فلسفۀ اشراق سهروردی می شود رجوع داد. جان آزاده ای که تلاش کرد پل روشن و نورانی از پیشا اسلام ایران به ایران اسلامی شده بزند. تلاشی که دستمزد خود را از مسلمانان شریعت پناه با زندان و هلاک شدن گرفت.

منتها از سابقۀ سنت نظری در قدیم گذشته، امروزه در برابر آن مدیحه سرایان سابقه دار باید از نسبیت جایگاه دیدن اُفُق گفت. نسبیتی که به خاستگاه فاعل شناسا و تماشاگر مربوط و مشروط می شود. بنابراین ساختار سروده ای که در پی مطلق سازی مراد خود است در نسبی شدن ارزش ها و ملاک هایش لرزان می شود و فرو می ریزد.

در اُفُق سروده ملی بواقع جهت یابی فقط به سرایندگان سروده خلاصه نمی شود. ایشان که "حق باوری" در سروده را انگاری از روی الگوی خود ساخته اند، لحظه ای بدین مسئله نیندیشیده اند که مبادا بت تراشی بد سلیقه باشند.

مطلق گرایی که ذره ایی در مورد گرایش های معنوی و عقیدتی دیگران بردباری از خود نشان نمی دهند، حتما به عارضه بد سلیقگی و خود پسندی دُچاراست.

سرود ملی را مصرف همگانی مشخص می سازد و فراتر از تقسیم خودی و غیر خودی می رود. کل شهروندان کشور درجایگاه مخاطب و فاعل شناسای آن قرار می گیرند. اُفُق در آن سروده بنا بر این که بر قدرت ناموجه ایستاده یا در خدمش باشیم، تغییر می کند.

در ضمن مصادره به مطلوب خورشید امری مسخره است. زیرا خورشید، یا به اصطلاح آن مهر خاوران سروده، ستاره یا مادر منظومه ای است که سیاره ما در آن در زمرۀ ارقام و اعداد درشت و برجسته اش نیست تا چه رسد به کشوری از آن سیاره. بنابراین برافراشتن ادعای ارث و میراث داری از خورشید از آن شوخی های بیمزه است که حتا خنده را تعلیق و خجلت زده میکند.

بواقع چنین جدیت و خود محور دانستنی از سوی موجوداتی محدود و مشروط ناشی از تکبری است که از دل نادانی و بیخبری بر می آید. والا هیچ عقل سلیمی مدعای انحصار تابش خورشید را نمی کند. با یک چنین جهان شناسی دلبخواهی و سُستی اساس سروده یادشده در مورد "پاینده و جاودان مانی جمهوری اسلامی" زیر سوال می رود و به موضوعی برای تغییر در آینده بدل می شود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد